فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۸۱ تا ۹۰۰ مورد از کل ۵٬۴۳۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
خداباوران معجزه را دلیلی برای اثبات وجود خدا می دانند. در طرف مقابل، خداناباوران نقدهایی علیه دلالت گری معجزه بر اثبات وجود خدا مطرح می کنند که بیشتر به وقوع پیوستن تاریخی معجزات را محل تردید قرار می دهد و حتی ناممکن می دانند. هدف این نوشتار بررسی و پاسخ به چند پرسش اصلی در این موضوع مورد اختلاف است: معجزه چیست؟ آیا «معجزه» مفهومی خودمتناقض است؟ آیا استناد به گواهی های تاریخی برای وقوع معجزات قابل توجیه است؟ عامل وقوع معجزه چیست؟ روش این تحقیق توصیفی-تحلیلی است که از طریق مطالعه، بررسی و تحلیل ذهنی مفاهیم، گزاره ها و استدلال ها انجام می گیرد. بر این اساس، کتب، مقالات و دیگر آثار فیلسوفان مغرب زمین و همچنین کتب و مقالاتی که درباره آنها نوشته شده اند، مورد مطالعه قرار می گیرند. در این مقاله ضمن بررسی پرسش های یاد شده تلاش خواهد شد تا نشان داده شود که اولاً «معجزه» مفهومی خودمتناقض نیست؛ لذا نمی توان با استناد به ناسازگاری درونی مفهوم، امکان وقوع آن را زیر سوال برد؛ ثانیاً در صورت فراهم بودن شرایطی می توان پذیرفت که معجزاتی رخ داده اند؛ ثالثاً از میان وقایع معجزه گون برخی را می توان دال بر وجود خداوند دانست، هرچند که دلالت گری پاره ای دیگر محل بحث است.
بررسی تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام کریگ در باب مسئلة «تقدیرگرایی الاهیاتی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
در برابر «تقدیرگرایان کلامی»، که معتقدند علم پیشین الاهی با ارادة آزاد انسان در تعارض است، «سازگارگرایان» بر این باورند که علم پیشین خداوند با ارادة آزاد انسان سازگار است. «علامه طباطبایی» و «ویلیام کریگ» به گروه اخیر تعلق دارند و برای حل این مسئله راه حل ارائه می دهند. در این مقاله به بررسی تطبیقی «نظریة علم میانه»، به منزلة راه حل نهایی کریگ و دیدگاه علامه طباطبایی در باب این مسئله، می پردازیم. نتیجة نهایی آن است که با وجود تفاوت دیدگاه دو متفکر در برخی موارد، هر دو اندیشمند ضمن پذیرش سازگاری علم پیشین الهی با اختیار انسان معتقدند معرفت خداوند به افعال اختیاری انسان ناشی از معرفت او به این نوع افعال با تمام شرایط و خصوصیات آن هاست.
تحلیلی بر ساختار نظام اخلاقی در ادیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه پرداختن به مباحث اخلاقی در ادیان، از اهمیت بالایی برخوردار است. با بررسی اخلاق در ادیان گوناگون، کشف ساختاری معین و مشخص امکان پذیر است. این پژوهش، در مقام ارائه و تحلیل چنین ساختاری است. در ساختار ادیان گوناگون، نظام اخلاقی براساس بنیان هایی هستی شناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی، انسان شناختی و الهیاتی شکل گرفته است و در هر نظام اخلاقی، دست کم شش عنصر نظریة ارزش، اصول مبنایی، قواعد اخلاقی، بیان عوامل انگیزشی، بیان ضمانت اجرا و توجیه نظام اخلاقی مشاهده می شود. با توجه به این تبیین، علم اخلاق و پژوهش های اخلاقی در مسیر تبیین نظام اخلاقی، به سه عرصة اخلاق توصیفی، که به توصیف نظام های اخلاقی می پردازد؛ اخلاق هنجاری، که در مقام کشف و یا تأسیس نظام اخلاقی است، و فرا اخلاق، که پژوهش های عقلانی و فلسفی است، در حوزة حقایق، مفاهیم، احکام و گزاره های اخلاقی تقسیم می شود.
نقش باور به خدا در چگونگی فهم آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان
حوزههای تخصصی:
مفهوم خدا از دغدغه های بنیادی انسان است که حتی ذهن ملحدان را نیز به خود مشغول کرده است. نقش اساسی این مفهوم و نحوه باور به وجود یا عدم وجود خدا در همه ابعاد زندگی انسان آشکار است، یعنی نگرش موحدانه یا ملحدانه نسبت به خدا است که ماهیت هستی انسان را بطور عام، و معنای آزادی و مسئولیت اخلاقی او را از بطور خاص، تعیین می کند. همچنین نحوه باور به خدای ادیان الهی یا غیرالهی نیز در تعیین معنای آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان تاثیر گذار است، زیرا چگونگی خدای مورد باور، حدود ماهیت و افعال اخلاقی انسان را معین می سازد. در ادیان توحیدی نیز نحوه باور به ابعاد توحید، مثل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی و نیز توحید عملی بیانگر حدود آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان است، زیرا نوع تلقی های انسان از مراتب مختلف توحید، تعیین کننده مناسبات خدا و انسان است. علاوه بر این بایستی به نوع نگرش انسان به صفات خدا نیز توجه داشت، یعنی نحوه نسبت دادن صفات متناهی یا نامتناهی چون علم، قدرت و اراده به خدا و تعیین نوع مناسبات صفات الهی و انسانی نیز در معنای آزادی و مسئولیت اخلاقی انسان تاثیر دارند. در این زمینه، نوع تعریف صفات مزبور در چگونگی تعیین اعمال جبری و اختیار انسان دارای نقش اساسی هستند. بنابراین کلیت نگرش خداباور یا ملحدانه و ابعاد اندیشه ما درباره چگونگی خدایی که باورداریم، تعیین کننده جایگاه و ماهیت افعال ما است که آزادی و مسئولیت اخلاقی از مهم ترین آنهاست. در این مقاله موارد مذکور مورد بررسی تحلیلی قرار گرفته و نتایج آنها آشکار می گردد.
مکینتایر و مسئله ی شکاف واقع-ارزش بر اساس کتاب در پی فضیلت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی شک، مسأله شکاف واقع- ارزش را باید در زمره مسائل بسیار مهمّ فلسفه اخلاق به شمارآورد. طرح مسأله شکاف واقع- ارزش را به فیلسوف شکّاک و تجربی مسلک اسکاتلندی، دیوید هیوم، منسوب دانسته اند. هیوم مدّعی بود که استنتاج قضایای اخلاقی متضمّن باید/ نباید از قضایای متضمّن هست/ نیست، امکان پذیر نیست. فیلسوفان اخلاق از این آموزه هیومی با عنوان «مغالطههست-باید» یاد می کنند. پس از هیوم، جرج ادوارد مور، فیلسوف تحلیلی مشرب انگلیسی، آن آموزه هیومی را به نوعی احیا کرد. مور مدّعی بود که مفهوم «خوب» را بر حسب مفاهیم نااخلاقی/ خاصّه های طبیعی نمی توان تعریف کرد. وی فیلسوفانی را که مفهوم «خوب» را بر حسب مفاهیم نااخلاقی/ خاصّه های طبیعی تعریف کرده اند، به ارتکاب مغالطه ای با عنوان «مغالطه طبیعی انگاری» متّهم می کرد. عده ای از فیلسوفان اخلاق در صدد تأیید مغالطات مطرح شده از سوی هیوم و مور برآمده اند و گروهی نیز درصدد ردّ آموزه های آن دو بوده اند. السدر مکینتایر، فیلسوف نوارسطویی آمریکایی، از جمله فیلسوفانی است که با ردّ شکاف واقع-ارزش سعی کرده تا تبیین خاصّی از چگونگی بروز و ظهور نظریّات مروّج شکاف واقع- ارزش به دست دهد و استدلال هایی برای نشان دادن بطلان آن اقامه کند. در این مقاله، نخست به اختصار، آموزه های هیوم و مور درباره شکاف مذکور را از نظر خواهیم گذراند؛ سپس به ملاحظات مکینتایر درباره آن شکاف خواهیم پرداخت.
باور دینی و خودآیینی عقلانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خودآیینی عقلانی بیانگر آن است که آدمی چگونه می تواند فاعلیت معرفتی خود را محفوظ بدارد و اختیار تنظیم و اداره ی عقلانی خود را داشته باشد. این ارزش معرفتی غالباً در مقابل دگرآیینی عقلانی طرح شده که مطابق آن، باورنده، به علل درونی یا بیرونی، فاقد توانایی لازم برای اِعمال فاعلیت معرفتی خود است. از آغاز دوران مدرن، برخی فیلسوفان و متفکران به تصریح یا تلویح گمان کرده اند که باور دینی ناقض خودآیینی عقلانی است. با این حال، روایت مسئولیت محور از معرفت شناسی فضیلت گرا به خوبی نشان می دهد که خودآیینی به مثابه یک فضیلت عقلانی به معنای اتکا به قوای معرفتی خود و بی نیازی معرفتی از دیگری نیست بلکه نحوه ی تنظیم فاعلیت معرفتی باورنده را در تعامل های فکری او با دیگری تجویز می کند. بر این اساس، باورنده ی خودآیین بر شناخت اقسام روابط معرفتی خود با دیگری و تنظیم مستقل آن توانا است. این معنا از خودآیینی عقلانی با برگرفت و نگه داشت باورهای دینی در تعارض نیست. باور دینی می تواند خودآیین باشد اگر باورنده ی متدین نقش دیگری را به مثابه ناقل، ناقد، حامی، الگو یا مرجع در باورهای دینی خود دریابد و وجدان مدارانه و به اتکای آراستگی به فضایل عقلانی، نحوه ی مداخله ی معرفتی دیگری را در باورهای دینی خود تنظیم کند.
مفهوم بی علقگی در اندیشة ژان اسکات اریگنا، لرد شافتسبری، فرانسیس هاچسن ودیوید هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم «بی علقگی» یکی از مفاهیم بنیادین در تجربة زیباشناختی است که بیشتر با نام کانت به ذهن متبادر می شود. او در دقیقة اوّل «نقد قوّة حکم» خویش به آن می پردازد. در واقع، تجربة بی علقه و یا به عبارت دیگر، بی علقگی خصوصیّت منحصر به فرد تجربة زیباشناختی است که آن را از سایر تجربه ها متمایز می سازد. با نگاه به اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مشخّص می شود که این مفهوم پیش از کانت نیز مطرح بوده، امّا کمتر به آن پرداخته شده است. از این لحاظ، مقالة حاضر بر آن است تا به این مسئله بپردازد که مفهوم بی علقگی چگونه و در چه زمینه ای در اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مطرح شده است و چه تحوّلاتی را از سر گذرانده است.
جان لاک و مسئله خوشبختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقوله «خوشبختی»، از مسائل بنیادین و پرسش های دیرینه بشری به شمار می آید که با ابعاد مختلفی از زندگی بشر پیوند دارد و لذا از زوایای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است. در دوران جدید، برخی از متفکران، از جمله جان لاک، به بررسی این موضوع پرداخته و با مشکلات آن دست و پنجه نرم کرده اند. جان لاک در این راه با مسائلی همچون لذت و آلام بشری، اصول اخلاقی، عقلانیت رفتاری و معیار نیک و بد، و همچنین اجتماع، نهادهای دینی، حکومت و قانون روبرو بود. او ضمن ترکیب روایتی طبیعت گرایانه با روایتی دینی و اخلاقی، به رفع موانع و حل تعارضات خوشبختی در حیطه حیات جمعی بشر پرداخت و بر عقلانیت، تساهل، قانون و حکومت مدنی تأکید داشت. پژوهش حاضر، به واکاوی و بازسازی تلاش لاک برای تحلیل خوشبختی و حل تعارضات آن در انگاره و عمل اجتماعی می پردازد.
بررسی پیامدهای تربیتی تغییر و ثبات از دیدگاه نیچه و نقد آن بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی(ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات فلسفه تعلیم و تربیت
هدف این مقاله، بررسی پیامد های تربیتی مبتنی بر مبنای فلسفی تغییر و ثبات از دیدگاه نیچه و نقد آن بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی است. نتایج تحقیق نشان می دهد که علامه طباطبایی در تعلیم و تربیت به هر دو بنیاد فلسفی ثبات، تغییر و هم چنین توحید محوری توجه دارد. به باور وی بین امور ثابت و متغیر و خداشناسی ارتباط انکار ناپذیری وجود دارد؛ این در حالی است که نیچه با توجه افراطی و یکجانبه به امور متغیر از اهمیت بنیان ثابت و نیز توحید محوری غافل مانده است. از مبانی هستی شناسی نیچه، نهیلیسم، طبیعت مادی، عدم حاکمیت اساسی خداوند بر نظام هستی، تغییر و صیرورت جهان هستی و خیر بنیادین و بنیاد خیر نبودن خداوند و نیز اصول آموزش پوچگرایی، پاسخگویی به نیاز جسمانی، عدم اعتقاد به چشم انداز و آینده نگری و تغییر پشتوانه های تاریخی و فرهنگی استنباط شده و با دیدگاه علامه طباطبایی(ره) مورد نقد قرار گرفته است. تربیت مد نظر علامه دارای ویژگیهایی چون تأکید بر مبنای فلسفی ثبات ضمن اعتقاد به تغییرات، دینگرایی، اراده و اختیار اعتقاد به بنیانهای استواری از جمله توحیدمحوری است؛ این موارد می تواند به عنوان شاخصهای نقد تعلیم و تربیت نیچه مورد استفاده قرار بگیرد؛ بدین منظور این مقاله از روش عقلانی منطقی بهره می گیرد. هم چنین نقد دیدگاه نیچه نشان می دهد که دیدگاه علامه به دلیل توجه همزمان به بعد تغییر و ثبات و توحیدمحوری، دیدگاه غنی تر و همه-جانبه تری نسبت به تعلیم و تربیت فراگیران دارد.
Plantinga’s Reformed Epistemology and Religious Extremism: Some Historical Evidences(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
According to Plantinga’s reformed epistemology, as perceptual beliefs, religious beliefs are properly basic, and therefore need no additional justification. But as it has been said frequently, this idea may lead to relativism. In this paper, first, we argue that not only its relativistic aspect allows for religious extremism, but also it could be used to justify that kind of extremism. Then, reciting some historical testimonies, including John Calvin, Khawarij, Ibn Taymiyye and Seyyed Qutb, we suggest that in principle, for many centuries extremists have derived a benefit from an idea similar to reformed epistemology to justify committing violence and other unacceptable behaviors.
نقدی بر نظریه انتقادی تکنولوژی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۴ شماره ۶۱
حوزههای تخصصی:
امکان یا امتناع معجزه از نگاه سوئین برن و مورگان لاک
حوزههای تخصصی:
معجزه از دیرباز به نحو مستقل یا انباشتی از مؤیداتی شناخته شده است که ادیان برای اثبات حقانیت و الهی بودن دعاوی خویش عرضه کرده اند. اما ارزش معرفت شناختی و تاریخی و میزان حجیت آن برای ایمان آوردن به دعوی پیامبران بویژه دعوی بنیادین وجود خدا همواره یکی از موضوعات مورد مناقشه میان علم و دین و خداباوران و ناخداباوران بوده است. آنچه برای ما اهمیت دارد و در این مقاله می کوشیم بر آن پرتو افکنیم این است که آیا علم می تواند تبیینی کافی از معجزاتی به دست دهد که آنها را نقضِ قانون طبیعت می داند و آیا مدعای ادیان در الهی دانستن معجزات و در نتیجه توجیه ارزش قرینه ای و معرفت شناختی آنها پذیرفتنی است؟ در این مقاله برآنیم تا پاسخ های مثبت و منفی به این پرسش را به ترتیب با تمرکز بر آرای سوئین برن و مورگان لاک بررسی کنیم و با بیان برخی دشواری های پیش روی هر دو رویکرد موافق و مخالف به این نتیجه دست یابیم که معجزات به نحو انباشتی ارزش قرینه ای قابل قبولی برای دفاع از معقولیت باورها و مدعیات دینی فراهم می آورند.
خروج از دوگانگی تکنولوژی خودمختار و تکنولوژی به مثابة وسیلة صرف؛ بر اساس دیدگاه برونو لاتور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برونو لاتور با بازتعریف انسان و مصنوعات و دفاع از ناهم جنس بودن و چندرگه بودن آن ها، و لحاظ کردن مصنوعات به عنوان واسطه های واقعی و نه وسیلة صرف های صرف، از جایگاه آن ها به عنوان شهروندان جامعه در کنار انسان ها و اشیا دفاع می کند. وی با این کار ما را از دوگانگی تکنولوژی خودمختار یا تکنولوژی به مثابة وسیلة صرف خارج می کند و لذا از فضای سلطه (سلطة انسان بر غیرانسان یا غیرانسان بر انسان) می رهاند.
بررسی تطبیقی تصویر شیطان در ادیان الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با رویکرد توصیفی تحلیلی و با روش تطبیقی، به بررسی تصویر شیطان در سه کتاب اوستا، کتاب مقدس و قرآن کریم، و بازخوانی نظر پیروان این ادیان در تصویرسازی مثبت و منفی و میزان دخالت و قدرت شیطان می پردازد. اهریمن اوستا، به عنوان خالقی در عرض اهورا در اوستای متأخر، در تقابل با تصویر شیطان کتاب مقدس و ابلیس قرآن به عنوان یک مخلوق قرار دارد. در کتاب مقدس شیطان، به عنوان موجودی خیرخواه انسان و نیز موجودی شر و پرقدرت مطرح است که توان حلول در انسان را دارد. اما ابلیس در قرآن، به عنوان مخلوقی مختار به تصویر کشیده شده که مسیر شر را برگزیده و قدرتی جز وسوسه انسان را ندارد. البته تحلیل های حاشیه ای و ناصحیح، که در بستر زمان و در فرهنگ این ادیان از شیطان شکل گرفته نیز وجود دارد؛ مؤلفه هایی نظیر الوهیت، قدرت دخالت در امور کائنات در آئین زرتشت و حلول در ابدان انسانی، مثبت انگاری و شیطان پرستی در مسیحیت و مثبت انگاری کلامی عرفانی در اسلام.
ناسازگار باوری و اصل انتقال ضرورت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اصل انتقال ضرورت (transfer of necessity) (پیامد امری ضروری، خودش نیز ضروری است)، رکن استدلال پیامد (consequent argument) که باور به ناسازگاری ارادة آزاد با تعیّن علّی (determinism)را موجّه می کند؛ به حساب می آید. ثبات جریانات علّی حاکم بر پدیده های طبیعی و گذشتة اجتناب ناپذیر به ضمیمة اصل انتقال ضرورت ما را به این نتیجه می رساند که تمام رخدادهای زمان حال از جمله آنچه رفتار اختیاری انسان
می نامیم، متعیّن و اجتناب ناپذیرند. مقالة حاضر با توجه به نقش اصل انتقال ضرورت در ناسازگارباوری به بررسی این اصل می پردازد. به همین منظور ابتدا با تبیین تعیّن انگاری به طرح استدلال پیامد می پردازیم. سپس با بررسی معنای مورد نظر ناسازگار باوران از ضرورت به سراغ اصل انتقال ضرورت می رویم و در نهایت نشان خواهیم داد که این اصل تا چه میزان در مقابل مثال های نقضی که به آن وارد می شود تاب می آورد و با چه تفسیری توان پاسخگویی داشته و مورد اعتناء است.
تأملی بر طبیعت گرایی مک داول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسألة اصلی در این مقاله تبیین و توضیح شرایطی است که جان مک داول[1] برای تحقق شناختی عینی، یعنی تحقق وضعیتی که در آن فعالیت عقلانی ما پاسخگو به واقعیت است، تعیین می نماید. با توضیح این شرایط، درواقع راه حل مک داول برای حل مسألة معرفت شناختی ارتباط ذهن و جهان و به عبارت دقیق تر نسبت تفکر با جهان روشن می گردد. بدین جهت نظریات مک داول در دو محور مطرح می شود: اول تحلیل درمانگرانة او در مورد علل ایجاد این مسأله و دوم نظریات ایجابی او که بیانگر طرز تلقی خاص او در مورد جهان، ذهن، طبیعت گرایی در فلسفة ذهن و جایگاه تجربه در نظام توجیه است.
عقلانیت و معنویت: مبانی و اهداف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«عقلانیت و معنویت»، نظریه ای است در ادامة معنویت گرایی غرب که برای پر کردن خلأ معنوی ناشی از «مدرنیزم» به وجود آمده است. هدف این نظریه کاهش درد و رنج بشر است که تنها با جمع میان عقلانیت و معنویت که از تلفیق مدرنیزم و دین ایجاد شده است، محقق می گردد. اصل بودن عقلانیتِ ابزاریِ استدلال گر در این نظریه به دلیل اساسی بودن آن در مدرنیزم است. معنویت نیز به کاربستن عقلانیت و یا دین شخصی شده ای است که از فروکاستن از دینِ نهادینه ناشی شده است. اصل قرار دادن مدرنیزم و نگاه حداقلی به دین به هنگام تقابل با مدرنیزم، علاوه بر اشکالات مبنایی، از جهات مختلف دیگری نیز این نظریه را دچار ضعف و ابهام کرده است. برخی از این ابهامات ناشی از نبود انسجام در بیان نظریه و ذکر نکردن تمام لوازم و مقدمات آن است. مشخص نبودن مخاطبان نظریه و ابهام در هدف و چگونگی کارکرد این نظریه در رسیدن به هدفِ خود، کارایی آن را نامعلوم کرده است. ابهام در میزان و چگونگی فروکاهی دین و واضح نبودن مبانی این رویکرد نیز موجب ضعف نظریه شده است. امید است با بررسی های صورت گرفته، این نظریه وضوح بیشتری یافته، تکامل یابد.
تحلیل تطبیقی دیدگاه اسلامی و آرای مارتین هایدگر در زمینه مرگ آگاهی و پیامدهای آن بر سبک زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی و تحلیل دیدگاه اسلامی (با تأکید بر قرآن و نهج البلاغه) و اگزیستانسیالیسم (با تأکید بر آرای هایدگر)، در زمینه مرگ آگاهی و پیامدهای مختلف آن بر سبک زندگی با هدف شناخت دقیق وجوه تشابه و تفاوت دو نظریه می پردازد. پژوهش از نوع تحلیلی تطبیقی و از نوع تحلیل محتوای کیفی است. روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و روش تجزیه و تحلیل اطلاعات، تحلیلی تطبیقی و از نوع قیاس نظری است. در دیدگاه اسلامی، مرگ آگاهی پیامدهای گوناگونی بر سبک زندگی انسان همچون بهره گیری صحیح و متعادل از امکانات دنیا، آمادگی برای زندگی جاودانه و اخروی، هدفمندی زندگی، رشد اخلاقی و معنوی و دستیابی به کمال و سربلندی در دنیا و آخرت دارد. در مقابل، استفاده مناسب از امکانات، اتتخاب آزادانه، تابع صرف دیگران نبودن، هویت بخشی به خویشتن و سرگرم مشغولیات روزمره نشدن بدون توجه به زندگی جاودانه و اخروی نیز پیامدهایی است که از آرای هایدگر منتج می شود. هر چند در نگاه نخست بین پیامدهای هر دو دیدگاه، مشابهتهایی ظاهری دیده می شود، این تشابهات، صرفا لفظی و ظاهری است. در اندیشه هایدگر مرگ اندیشی موجب رهایی از غفلت و دوری از امور بی اهمیت است، اما بی پاسخ گذاشتن مخاطب در رابطه با فرجام حیات زندگانی و حلقه مفقود بین زندگی دنیوی با زندگی اخروی، عدم اعتقاد به جاودانگی و روز رستاخیز به عنوان اساس و بنیاد معنی داری زندگی، خلأ انگیزه در سطح وسیع و همگانی برای رفتار انسانی، نبود معیار واضح و هدفمندی به نوعی یاس و پوچ گرایی در فلسفه هایدگر، و سبک زندگی در پرتوی چنین فلسفه ای است