فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۸۱ تا ۱٬۴۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
237-259
حوزههای تخصصی:
پرسش از رابطه تکنولوژی و طبی سازی به ویژه در موج چهارم طبی سازی که به سلامت گرایی معروف است بسیار کلیدی است. در این موج که در مقایسه با سایر امواج طبی سازی غالب و پیشرونده است پژوهش های زیست پزشکی نقش بسیار حیاتی ایفا می کنند، تکنولوژی با آن درآمیخته است و «بیماری» که در مرکز سه موج قبلی قرار داشت در اینجا غایب است. همه اینها سبب می شود که نظریه های طبی سازی کلاسیک همچون نظریه پیتر کونراد قادر به فهم و تبیین نقش بنیادین تکنولوژی ها در سلامت گرایی نباشند. این از آن روست که تحلیل کونراد از طبی سازیبیماری محور، مبتنی بر دوگانه انگاری بین انسان و تکنولوژی، بی توجه به نقش مصنوعات تکنیکی وچگونگی عمل کردنشان در فرآیندهای طبی سازی است وصرفاً متمرکز بر فرآیندهای کلان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که طبی سازی را ممکن کرده اند. مدعای این مقاله این است که پیوند فلسفه تکنولوژی و فلسفه پزشکی می تواند رهیافت هایی برای فهم و تحلیل موج چهارم طبی سازی ارائه کند. در این مقاله، بر اساس رویکرد پساپدیدارشناسی در فلسفه تکنولوژی و بر اساس تحلیل مطالعه موردی اپلیکیشن های خودردیابی و تاکید بر مفاهیمی مانند قصدیت تکنولوژیک ورابطه هرمنوتیکی به بررسی موج چهارم طبی سازی (سلامت گرایی) پرداخته می شود و استدلال می شود دیدگاه جامعه شناختی کونراد برای تبیین نقش تکنولوژی ها در فرآیندهای طبی سازی و فهم موج جدید طبی سازی نابسنده است. در این مقاله کوشیده ایم نشان دهیم که پساپدیدارشناسی می تواند درک جدیدی از طبی سازی ارائه کند و وجوهی از این پدیده را در مرکز بحث در مورد طبی سازی قرار دهد که تاکنون کمتر مورد توجه بوده است؛ زیرا پساپدیدراشناسی می تواند طبی سازی را در سطح تجربه فردی و از زاویه رابطه انسان و واقعیت و نقش وساطت گرایانه تکنولوژی ها در این رابطه مورد بررسی قرار دهد.
چگونگی تکوین هنر و صناعت نزد عبرانیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
182 - 210
حوزههای تخصصی:
در جوامع سنتی میان هنرور و پیشه ور تفاوتی وجود نداشته است و این تفاوت امری امروزی است. فعالیت های بشر در جامعه سنتی امری منبعث از اصول تلقی می شده است. به همین دلیل فعالیت های بشری به امری استحاله یافته مبدل می شدند و خصلتی مقدس به خود می گرفتند. جامعه یهود تا قبل از دوره مدرن از جوامع سنتی تلقی می شده. مانند دیگر جوامع سنتی، محور زندگی آنان آموزه های وحیانی(تورات و تلمود) بوده است. از جمله آنها مفهوم صنعت و پیشه است. مسئله پژوهش حاضر بررسی چگونگی تکوین هنر و صناعت در سنت یهود است. سوالات پژوهش: صناعات در جامعه عبرانی چگونه تکوین یافته اند؟ صناعات چه اهمیتی در دین یهود دارند؟ پیشه ها چه آداب معنوی دارند؟ پژوهش پیش رو با رجوع به منابع مرتبط و به ویژه متون سنتی و نیز مقدس یهود به گردآوری و تدوین و دسته بندی مطالب می پردازد، سپس با تحلیل و تفسیر و تشریح یافته های گردآوری شده به استنباط و استنتاج می پردازد. هدف پژوهش حاضر بررسی چگونگی تکوین هنر و صناعت نزد عبرانیان است. نتایج نشان می دهد که پیشه ها در دین یهود خاستگاه الهی و وحیانی دارند. داشتن کار و پیشه بسیار مورد تاکید است. پیشه ها دارای آدابی هستند که فرد باید آنرا رعایت کند.
نظریه ای درباره مشاهده ناپذیرها بر اساس دیدگاه های علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
95 - 125
حوزههای تخصصی:
درباره چیستی مشاهده ناپذیرها مناقشه ای پردامنه بین واقع گرایان و ناواقع گرایان علمی در گرفته است. این مقاله گفت وگویی را میان فلسفه علم و فلسفه اسلامی می گشاید و بر اساس دیدگاه هایی فلسفی از علامه طباطبایی (1281-1360) درباره مشاهده ناپذیرها نظریه پردازی می کند. این دیدگاه ها شامل «اصالت وجود»، «علم حصولی و خطاپذیری آن» و «اعتباریات»اند. مقاله حاضر مفاهیم توصیف گر مشاهده ناپذیرها را تحلیل و چنین استدلال می کند که آنها نه مفاهیم ماهوی اند، نه مفاهیم منطقی/ فلسفی و نه از اعتباریات عملی اند؛ با این حال مشاهده ناپذیرها از جنبه ای به ماهیت و از جنبه ای دیگر به اعتباریات عملی شباهت دارند؛ همچنین استدلال می شود هویت مشاهده ناپذیر وجودی دارد و توصیف های نظری درباره آن می توانند واقع نما باشند. در عین حال اعتبارهایی در ساختن مدل های نظری درباره مشاهده ناپذیرها استخدام می شوند و به این دلیل معرفت علمی خطاپذیرست. درمجموع نظریه ای که در این مقاله توسعه می یابد از وجهی واقع گرایانه است و از وجهی بر عناصر اعتباری در ساخت علم تأکید دارد.
تأملی در نسبت میان مرجعیت عقل و معرفت شناسی اشراقی در ایمان گروی بشر عصر حاضر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در عصر حاضر که قوای ادراکی-ذهنی و تعقل برترین ویژگی انسان شمرده می شود و شواهد تجربی توانسته اند ربط نفس و ذهن و به تبعِ آن تجربه های معنوی و مغز را در مقوله عقل عملی روشن سازند، مرجعیت عقل و تأثیر تکامل تدریجی مغز در گرایش به ایمان مورد توجه فلسفه تکامل گرای طبیعی قرار گرفته است. اگر ایمان باورهایی را شامل می شود که شأن و جایگاه معرفتی دارند، بی شک پسندیده تر است که از پشتوانه عقلانی برخوردار باشد، زیرا داده هایی که قوای شناختیِ ویژه برای شواهدِ تجربیِ پایه ای به ارمغان می آورند مقبولیت ایمان مبتنی بر عقل را برای پیروان مکتب های فلسفیِ شاهدگرایی برآورده می سازند. از سوی دیگر در مطالعات انفسی پیرامون مسئله ایمان، معرفت اشراقی و جنبه های شهودی مرتبه ای عالی تر را به خود اختصاص می دهند. ایمان و عقل مکمل یکدیگر، ضروریِ تعالی و دو حقیقت هم افزا هستند و آنجا که عقل امور مربوط به دغدغه نهایی را حل نشده رها کرده ایمان نقش خود را در اداره حیات انسان ها ایفا کرده است. فعالیت های متعارف عقل با تنگناهای حاکم بر عقل و نیز خودمحوری آن تحدید می شود. هرچند مرتبه ایمان بالاتر از عقل است، اما کارکرد قوای مغزی-ذهنی و به دنبال آن نیروهای عقلانی در بهبود وضعیت انسان عصر حاضر که برای استمرار حیات فردی و اجتماعی خود نیاز جدی به ایمان گروی و تجربه های معنوی دارد انکارناپذیر است. به نظر لازم و ضروری است که در آموزش های رسمی آن دسته از رهیافت هایی که به تقویت توأمان ابعاد معرفت شناختی، عقلانی و ایمانی بشر می انجامند گنجانده شوند.
مبانی فلسفی جرم انگاری؛ تحلیل رذایل اخلاقی از چشم انداز نظریه خودحاکمیتی و اصل آسیب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در عرصه فلسفه حقوقِ فضیلت، نظریه اخلاق فضیلت برای توجیه فلسفی جرم انگاری به کار می رود. از همین رو، به منظور مطرح کردن نوعی نظریه جرم انگارانه فضیلت گرا به گرانیگاه این نظریه، یعنی رذایل اخلاقی، توجه ویژه می شود. جرم انگاری رفتارهایِ رذیلانه با دشواری هایی مواجه است، از جمله تهدید خودمالکیتی و توجیه این رفتارها در ترازوی اصل آسیب. اکنون پرسش اصلی این است که: گستره جرم انگاریِ رذایل اخلاقی در بستر نظریه خودحاکمیتی تا کجا است؟ همچنین، می توان این پرسش را مطرح کرد که: چگونه نظریه جرم انگار فضیلت گرا می تواند بنا بر خوانشی از اصل آسیب توجیه شود؟ نوشتار حاضر با روشی توصیفی تحلیلی به این رهیافت نائل شده است که جرم انگاری بعضی از رذایل اخلاقی موجب می شود حق خودمختاری شهروندان نقض شود. از این رو جرم انگاری این رفتارها موجه نخواهد بود. از دیگر سو، از چشم انداز نظریه جرم انگاری فضیلت گرا، رذیلت اخلاقی شرط کافی و حتی لازم برای جرم انگاری نیست. به همین دلیل، با فرض اینکه جرم انگاری رذیلتی، بر اساس خوانشی از اصل آسیب، موجه باشد، آنگاه الزاماً نمی توان ادعا کرد که به کارگیری حقوق کیفری علیه این رفتار کارآمد است. افزون بر این، هدف از پژوهش پیش رو، تبیین حدود و دشواری هایِ نظریه جرم انگاری فضیلت گرا در بستر نظریه خودحاکمیتی و اصل آسیب است.
آزادی و خودتعین بخشیِ فرد در فلسفه هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
115 - 138
حوزههای تخصصی:
مسئله آزادی همواره یکی از مهم ترین مسائل در طول تاریخ فلسفه بوده است. با ظهور مدرنیته، آزادی فرد به طورخاص به امری محوری و چالش برانگیز بدل شد. زیرا آزادیِ مطلقِ فرد، تکثری به همراه دارد که لاجرم ضرورت سیستم را به چالش می کشد. ادعای این مقاله این است که با تعریف آزادیِ فرد برحسب خودتعین بخشی در فلسفه هگل می توان آزادی فرد را به نحوی حفظ کرد؛ تا در آشتی با نظم و ضرورت سیستم قرار داشته باشد. درهمین راستا در بخش نخست ضمن تقریر نظریه خودتعین بخشی می کوشیم مفاهیم و لوازم مختلف آن را استنباط و تحلیل کنیم و به اشکال مختلفی که فرد در سیستم پدیدار می شود بپردازیم، بنابراین نشان می دهیم افراد می توانند در اصل وجود سیستم، در حفظ آن، در چگونگیِ صورت بندیِ آن و دگرگونی سیستم مشارکت داشته باشند. سپس می کوشیم تا به کمک تجمیع شواهد، براهینی را بر عدم مصادره فرد از سوی سیستم اقامه کنیم و به ارزیابی این نظریه بپردازیم. در بخش دوم نیز به برخی از اشکالات پاسخ می دهیم. نتیجه این است که با نظریه آزادی برحسب خودتعین بخشی تنش میان آزادی فرد با ضرورت سیستم به میانجیِ عقلانیت در روش دیالکتیکی مبتنی بر وابستگی متقابل آزادی فرد با ضرورتِ سیستم پاسخ داده می شود و برهمین اساس، آزادی فرد تا حدود قابل اعتنایی در برابر ضرورت سیستم حفظ می شود.
هستی شناسی عرفانی در المواقف و المخاطبات ابوعبدالله نفّری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«هستی شناسی»، یکی از موضوعات و مسائل مهم در حوزه فلسفه و عرفان است که عارفان در این زمینه، نگاه ویژه و تفسیر خاص داشته اند. ابو عبدالله نفّری، به عنوان یکی از همین عارفان، گزارش تجارب عرفانی خود را در دو کتاب « المواقف » و « المخاطبات » در بندهای متعدّد و با زبانی بسیار پیچیده، ارائه کرده است و می توان نگرش هستی شناسانه او را از آن مطالب، استنباط نمود. پرسش این مقاله، به طور مشخص این است که «هستی شناسی» در اندیشه عرفانی نفّری چه ویژگی هایی دارد؟ نگارندگان در این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی، محتوای «هستی شناسانه» اندیشه عرفانی وی را استخراج و تدوین کرده و به این نتیجه رسیده اند که نفّری بر محور تقسیم بندی هستی و نام گذاری آن به «ماسوا» و «حرف» و نماد بودن هستی های این جهانی، مطالب خود را بیان کرده و همچنین سلسله مراتبی برای هستی قائل شده است که عبارت است از «نازل»، «میانی» و «عالی» و اوصافی را برای هر مرتبه بیان کرده است. این مراتب، دارای نسبت تشکیکی با یکدیگر هستند و دیدگاه نفّری در مورد هستی را می توان در نگرش تشکیک خاص الخاصی جانمایی کرد. او به دوگانه انگاری هستی از دو وجه «خلقی» و «حقّی» قائل است و به جنبه پدیداری و آینگی هستی برای حق تعالی، در مراتب «میانی» و «عالی» معتقد است و نیز مسئله حجاب ها را در سلوک برای عارف در مراتب هستی، مطرح کرده است. تکلّم نیز یکی دیگر از احکام هستی در اندیشه او است.
تفسیر غزالی از علم النفس ارسطویی و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش در پی یافتن پاسخ این پرسش است که غزالی تا چه حد در ارائه تعریفی از نفس پیرو ارسطو بوده است و آیا تفسیر وی از علم النفس ارسطویی، تفسیری کلامی و الهیاتی است یا تفسیر محض فلسفی است و یا هر دو رویکرد را دربردارد. ارسطو ضمن ارائه دو گونه تعریف طبیعی و مابعدالطبیعی از نفس، در تعریف طبیعی نفس را مرتبط با بدن می داند و در تعریف مابعدالطبیعی، آن را مستقل از بدن و شناختش را در ارتباط با شناخت موجود زنده می داند؛ اما غزالی با رویکردی دینی و از منظر شریعت، شناخت حقیقت نفس را موضوعی مرتبط با حقیقت مرگ و خودشناسی در نظر می گیرد و بر لزوم شناخت نفس انسانی برای نیل به معرفت الهی تأکید می ورزد. وی نفس را آینه ای می داند که نظاره در آن، دیدار حق را به دست می دهد. غزالی در تعریف فلسفی خود از نفس مانند ارسطو بر کمال اول بودن نفس تصریح می کند و معتقد است نفس فقط با عقل ادراک می شود.
یک ارزیابی از دو برنامه پژوهشی فلسفی به مسئله پیکان زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
189-212
حوزههای تخصصی:
دو رویکرد متافیزیکی به مسئله پیکان زمان وجود دارد که ناشی از دو تلقیِ متفاوت هیومی و غیرهیومی از قوانین طبیعت است. هدف مقاله حاضر این است که استدلال کند این دو رویکرد به مثابه دو برنامه پژوهشی، به رغم اختلاف بنیادیِ و مسائلی که هر یک درگیر آن هستند، در نهایت ما را به سمت این مسئله اساسی هدایت می کنند که تبیین مسئله پیکان زمان نیازمند شناخت ساختار فضازمان در کیهان اولیه است. دو رویکرد متافیزیکی به مسئله پیکان زمان وجود دارد که ناشی از دو تلقیِ متفاوت هیومی و غیرهیومی از قوانین طبیعت است. هدف مقاله حاضر این است که استدلال کند این دو رویکرد به مثابه دو برنامه پژوهشی، به رغم اختلاف بنیادیِ و مسائلی که هر یک درگیر آن هستند، در نهایت ما را به سمت این مسئله اساسی هدایت می کنند که تبیین مسئله پیکان زمان نیازمند شناخت ساختار فضازمان در کیهان اولیه است.
بررسی انتقادی نظریه صدرالمتألهین در باب نحوه وجود مجموع با تأکید بر نظام مفاهیم در فلسفه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مجموع به عنوان مفهومی منتزع از آحاد، از عناصر اساسی برخی مسائل فلسفی است که کیفیت التفات به آن و اعتقاد به نحوه وجودش، در گرو مسائل مهمی ازجمله چگونگی رویکرد به نظام مفاهیم، تفکیک و ویژگی های آن است. در نوشتار حاضر از مجرای تبیین نظام مفاهیم نزد صدرالمتألهین، یعنی تفطن به مختصات معقولات ثانی فلسفی، دیدگاه اساسی وی در باب نحوه وجود مجموع ارائه می گردد و نظریه کل نگری در حکمت متعالیه با محوریت نظام مفاهیم امکان سنجی می شود. نظریه صدرا در باب نحوه وجود مجموع، از اشکالاتش بر براهین اثبات واجب و وجود اعداد نزد ابن سینا و سهروردی، قابل استنباط است. به اعتقاد صدرالمتألهین مجموع، فاقد وجود حقیقی است و درواقع چیزی جز آحاد موجود نیست؛ اما به نظر می رسد این دیدگاه با مداقه ای در محکمات فلسفی صدرا و جایگاه نظام معقولات ثانی فلسفی نزد وی، با تناقضی آشکار روبه روست. به اعتقاد نگارندگان پژوهش حاضر می تواند به عنوان نخستین گام، ابواب غایت انگارانه این نظریه را در فلسفه صدرا (به ویژه اخلاق فردی و اجتماعی آن) فتح کند.
مساله فیض در آثار فارابی؛ از آثار ارسطومآبانه تا مستقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی مساله فیض در متافیزیک فارابی، با دشواری هایی همراه است؛ آیا مساله فیض از آموزه های اصلی متافیزیک فارابی است یا باید آن را جنبه ای فرعی تلقی کرد؟ در این بحث با دو مشکل اساسی مواجه هستیم: در انتساب دو رساله به فارابی (فصوص الحکم و عیون المسایل) که دیدگاه های وی درباره مساله فیض را می توان پی گرفت، تردید شده است. همچنین، آموزه های متافیزیکی فارابی درخصوص مساله فیض، از رساله ای تا رساله دیگر متفاوت هستند. برخی رساله های فارابی آموزه های خود او در این بحث را نشان می دهند در حالی که برخی دیگر دیدگاه های ارسطو را مطرح می کنند. مشکل دیگر این است که فارابی مساله فیض را تنها در رساله های متافیزیکی خود مطرح نمی کند؛ بلکه، در نفس شناسی فلسفی اش نیز او به این مساله می پردازد. برای یافتن برون رفتی از این مشکلات، با بررسی آثاری از فارابی که او در آنها به مساله فیض توجه نموده، سعی خواهیم نمود تا به دیدگاه های خود فارابی بیشتر نزدیک شویم.
نگاهی به ریشه های فلسفه های معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که فلسفه های معاصر و جریان های فلسفی اصلی آن ریشه در اندیشه های فیلسوفان شاخص مدرن دارد و نفوذ این فیلسوفان کماکان با فراز و نشیب هایی هنوز در قرن حاضر نیز قابل فهم است هرچند نقدهای کوبنده ای به فلسفه های مدرن از جانب فیلسوفان معاصر صورت گرفته است. در این نوشته به نقش اندیشه های فلسفی کانت، هگل، نیچه، مارکس، داروین در تکوین فلسفه های معاصر مثل پساختارگرایی، اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی و پراگماتیسم آمریکایی به طور خلاصه اشاره می کنیم. فهم مبانی فلسفی فلسفه های معاصر مستقیماً در ارتباط با مبانی فلسفی فیلسوفان مذکور قابل فهم است. می توانیم در سه محور نقش این فیلسوفان در فلسفه های معاصر را ارزیابی کنیم. نخست به می توان به جنبه های تاریخ گرایانه تفکر این فیلسوفان و استقبال معاصرین از چنین نگرشی اشاره کرد. تقریباً اکثر فیلسوفان تأثیرگذار بر فلسفه معاصر در این نوشتار در فلسفه های به نقش زمان و تاریخ اشاره کرده اند و در این میان هگل به عنوان شاخص ترین فیلسوف تاریخ گرا فضایی برای تفکر تاریخ گرایی در روزگار ما گشوده است. دوم این که این فیلسوفان بانفوذ مدرن مورد شماره ی مقاله: ۱۶
نوآوری علامه طباطبایی در مسئله نسبت اختیار و ضرورت علّی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲
5 - 30
حوزههای تخصصی:
یکی از اصول فلسفی متناقض با بحث اختیار، قانون ضرورت علّی است. جبر فلسفی از جوانب متعددی اختیار را تهدید نموده و سبب ایجاد شبهاتی در این زمینه شده است. فیلسوفان و متکلمان بر اساس مبانی فکری خود با این مسائل مواجهه متفاوتی داشته اند. این پژوهش در صدد است ضمن بیان نظرات علامه و نحوه مواجهه ایشان در خصوص مسائل پیرامون اختیار به نوآوری های ایشان در این زمینه اشاره کند. در پژوهش حاضر به روش توصیفی- تحلیلی، شبهات وارده از جانب علیّت بر مسئله اختیار تبیین و با تدبّر و تفحص در آثار علامه و تحلیل بیانات وی، این مسائل بررسی گردیده و بدان ها پاسخ داده شده است. علی رغم شباهت سخنان علامه با سایر فیلسوفان در این زمینه، نوع پردازش مطالب و نقش مبادی ایشان در پاسخ های ارائه شده، وجه تفاوت دیدگاه علامه را از سایرین نشان می دهد؛ به صورت ویژه نظر ابداعی علامه در گزینه های زیر مشهود است: تلازم بین وجوب و امکان به جای تقدم و تأخر، منشئیّت وجود مطلق برای تمام عالم به جای علم، تعریف اختیار به رهاشدن از غیر و خودشکوفایی (وجود شکوفایی)، شکل گیری رابطه طولی از تمام حیثیّت، عینیّت فاعلیّت خداوند و فاعل مختار در فعل.
علیه دوحمل گرایی در سنت ماینونگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷)
249-268
حوزههای تخصصی:
مسئله ای که در این مقاله پی گیری میکنیم آنست که آیا دو حمل گرایی ماینونگی موجه است؛ و فرضیه ما آنست که موجه نیست. به رغم این که نظام های منطقیِ دوحمل گرا ویژگی های صوری و معناشناختیِ اساساً متمایزی به حمل متداول و حمل ماینونگی (یا رمزانشی یا درونی) نسبت می دهند، خود دوحمل گراییِ ماینونگی خلاف شهود است. نشان می دهیم که وجوه اختلاف ادعاییِ این دو گونه ی حمل، فارغ از طبیعت این حمل ها هستند. این که گزاره های رمزانشی (یعنی آنها که حاوی حمل رمزانشی هستند) صرفاً در قالب نسبت های یک موضعی صورت بندی می شوند، این که نمی توان از آنها خاصیت های مرکب انتزاع کرد، این که مقید به بستار منطقی، ناتمامیت و ناسازگاری هستند، و این که اتفاقی نیستند، هیچ یک برآمده از سرشت رمزانش نیست و به کار تمایز نهادن میان انواع حمل نمی آید. همچنین معناشناسی های نظام های دوحمل گرا تنها هنگامی شهود های ما درباره ی طبیعتِ اشیاءِ ماینونگی را پاس می دارند که شهودهای دیگر ما درباره ی ثبات معنای حمل یا ثبات معنای شیء را نادیده انگارند. دوحمل گراییِ ماینونگی جواب نمی دهد.
نقد روش شناسی و معرفت شناسی اندیشه نوح هراری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
63 - 84
حوزههای تخصصی:
تفکر هراری، مانند هر اندیشه دیگری، برخاسته از برخی اصول روشی و معرفت شناختی است. با توجه به تأثیر مستقیم رویکرد روشی و معرفتیِ هر اندیشمندی در چگونگی حصول نتایج، ضروری می نماید با روش تحلیلی-انتقادی، به بررسی آنها پرداخته شود. در این راستا نشان داده شده است هراری به «تجربه گرایی افراطی» تعلق خاطر دارد و از «استقرای ناقص» برای رسیدن به ادعاهای کلیِ خود استفاده می کند؛ در حالی که انحصار راه رسیدن به واقعیت در روش تجربی، ادعایی خودشکن بوده، استقرای ناقص از حیث منطقی برای رسیدن به نتایج کلی، کارایی لازم را ندارد. همچنین هراری از حیث روشی، در موارد متعدد با «طرح ادعاهای بدون دلیل» در تلاش است داستان منسجمی از سرگذشت انسان ارائه نماید. با وجود این، کنار هم قراردادن آنها در برخی موارد منجر به «ناسازگارهای درونی» شده و نشان از یک «سطحی نگری» و عدم وسواس علمی در آثار اوست. بررسی روش شناختی و معرفت شناختی آثار هراری ما را به آن می رساند که او نتوانسته است اصول معرفتیِ درستی اتخاذ نماید و به همین دلیل اشکالات و کاستی های قابل توجهی در اندیشه او رسوخ کرده است.
استدلالی علیه تقریر ویلیامزی از درونی گرایی در دلایل عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برنارد ویلیامز در مقاله «دلایل درونی و بیرونی»، به سود درونی گرایی در دلایل برای عمل استدلال می کند. طبق تقریر او از درونی گرایی در دلایل، فاعل A دلیل دارد که عمل Φ را انجام دهد، اگر و تنها اگر A میلی به ψ داشته باشد که انجام Φ آن را برآورده کند و همچنین باور داشته باشد که با انجام Φ میل او به ψ برآورده می شود. به باور ویلیامز، اگر شخص A میل سابق به ψ نداشته باشد و از طریق تأمل درباره فکت های مرتبط به آن عمل هم نتواند میلی در خود به انجام دادن آن ایجاد کند، آنگاه معقول است که ادعا کنیم A دلیلی برای انجام دادن آن عمل ندارد. ویلیامز ادعا می کند که تمام دلایل عملی منحصر در دلایل درونی هستند. در این مقاله علیه نگاه ویلیامز استدلال خواهد شد. پس از توضیح عقلانیت توصیفی و هنجاری، و بررسی دیدگاه های رقیب درباره عقلانیت امیال و باورها، از طریق ایده سزاوار ملامت بودن، مسئولیت، و داشتن دلیل عملی نشان داده می شود که اعمالی وجود دارد که فاعل های اخلاقی برای انجام دادن آنها سزاوار ملامت هستند، و در نتیجه دست کم برای شماری از اعمالِ خود دلیل عملی نامبتنی بر میل دارند. ضدشهودی بودنِ عاقل شمردنِ فردِ اخلاق گریز و منفعت گریز در نظر اکثر مردم و وجود نهادهای اجتماعی مهارکننده اعمال او مدعای فوق را تأیید می کند.
قلب و ادراک زیبایی از دیدگاه علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
315 - 340
حوزههای تخصصی:
در فلسفه اسلامی به ویژه در حکمت صدرایی، برای انسان سه نحوه وجود مطابق عوالم ماده، خیال و عقل در نظر گرفته می شود. انسان در هر یک از این انحاء وجودی، ادراکات و افعال خاص خود را دارد اما برخی ادراکات و افعال نیز به قلب نسبت داده شده است. در بیان عرفا و حکمای اسلامی سه دیدگاه مختلف درباره قلب و نسبت آن با عقل دیده می شود. در بررسی حاضر که بنابر خوانش علامه طباطبائی از حکمت متعالیه صدرایی صورت گرفته است، قلب استعاره ای مجازی از نفس یا همان حقیقت انسان معرفی می شود که بر هر سه ساحت وجود انسان استوار است. از نگاه علامه طباطبائی، ادراک زیبایی نوعی معرفت حضوری است و با قلب ارتباط مستقیم دارد و متعاقباً در آن تأثیر می گذارد. از این رو نقش مهمی برای زیبایی و زینت در زندگی انسان در نظر می گیرند و آن را برای حیات اجتماعی انسان ضروری می دانند. ایشان توجه انسان به زیبایی را مطابق قوا و احتیاجات او و در نتیجه الهام الاهی می دانند به طوری که نگاه زیباشناسانه در استکمال مراتب وجودی انسان تأثیر بسیاری دارد و هنر و ادبیات را از مهم ترین ادراکات اعتباری هر جامعه می شمارند.
تحلیلی بر رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی: با تأکید بر واقع نمایی قضایای ارزشی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
35 - 66
حوزههای تخصصی:
از مسائل مهم در حوزه علم َشناسی، ارزش باری علوم، به ویژه علوم انسانی است. با پذیرش این اصل، مسئله رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی مطرح می شود. در این زمینه، رویکردهای مختلفی در غرب و جهان اسلام وجود دارد. برخی مکاتب فلسفی، نظیر پوزیتیویست ها بر پایه اصل بی معنایی ارزش ها و بی طرفی علم، از اساس منکر ارزش باری علم شده و آن را ناقض عینیت و کاشفیت علم می دانند. در مقابل، طرفداران پارادایم تفسیری و انتقادی، محدودنمودن ارزش ها را در علم، غیرممکن می دانند و معتقدند، علوم، مملو از ارزش های مختلف است. آنان به جهت اینکه نتوانستند از رئالیسم معرفت شناختی و ارزش شناختی دفاع کنند؛ با نسبیت گرایی معرفت شناختی مواجه شدند؛ اما بر اساس اندیشه اسلامی، ضمن پذیرش اصل ارزش باری علم و تبیین آن، می توان از واقع نمایی و عینیت، به ویژه رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی، دفاع نمود. مقاله حاضر می کوشد با روش تحلیل عقلی، بر اساس منظومه فکری اسلام، به رئالیسم ارزش شناختی در علوم انسانی اسلامی بپردازد. از یافته های مقاله حاضر، واقع نمایی ارزش شناختی علوم انسانی و به تبع آن، برخی نتایج معرفت شناختی و روش شناختی نظیر ثبات و جاودانگی ارزش های پایه، نقش تسهیل گری ارزش ها در فرایند علم و تعیین منابع معرفتی است.
مناقده جان ویلیامز و حمید وحید در تفسیر پارادوکس مور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پارادوکس مور یک ترکیب عطفی در باب باور است که اگر اظهار نشود، می تواند صادق باشد، امّا اگر اظهار شود، پارادوکس تولید می کند. این پارادوکس در دو قالب حذفی و ارتکابی مطرح شده است و از وقتی که مور آن را مطرح کرد، مقالات بسیاری درباره آن نوشته شده اند که در میان آنها سهم جان ویلیامز بیش از دیگران بوده است و تقابل نظر او با حمید وحید بر سرِ این مسأله بازتاب مناسبی از محلّ نزاع و نظرهای متفاوت در باب آن است. ویلیامز قائل به دو رویکرد معرفتی و باور خودآگاهانه است. بر حسب رویکرد اوّل، اظهار گزاره موری چون ناموجّه است، مستلزم نقصان معرفتی است و بر حسب رویکرد دوم، وقتی که آن گزاره خودآگاهانه اظهار شود، پارادوکس تولید می شود. حمیدِ وحید قائل به رویکرد تفسیر ناقص است که، بر اساس آن، اظهار گزاره موری موجب نقض اصل حسنِ ظنّ می شود؛ اصلی که می گوید که همواره باید سخنِ سخنگو را صادق تلقّی کرد مگر آنکه بینّه ای علیه آن وجود داشته باشد. در این مقاله مناقده این دو فیلسوف معاصر در باب پارادوکس مور، تحلیل و بررسی می شود.
نفس در مابعدالطبیعه مذموم و ممدوح در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از سه رکن تشکیل دهنده تمامی مابعدالطبیعه های کلاسیک، نظریه نفس است. کانت در کنار نفس، جهان و خدا را نیز به عنوان دیگر ارکان مابعدالطبیعه استعلایی معرفی کرده و نسبت سازوار آن ها با یکدیگر را به مثابه رئوس «علم فلسفه» در نقد سوم تبیین کرده است. به عقیده وی برای نیل به چنین مطلوبی، لازم است هر یک از این سه رکن در چارچوب فلسفه نقدی مورد تحلیل قرار گیرند تا بدین طریق گره های تاریخی مابعدالطبیعه سنتی باز شود و فلسفه بتواند همچون دانش های متقنی چون ریاضیات و فیزیک حرکت رو به پیشرفت داشته باشد. وی در بخش دیالکتیک استعلایی نقد عقل محض ، ذیل قیاسی حملی دعاوی متعاطیان مابعدالطبیعه به خصوص صورتبندی هایی که دکارت در آثار خود ارائه کرده را در چهار مغالطه معروف بررسی کرده و چرایی عقیم بودن آن ها را نشان داده است. این نوشتار درصدد است علاوه بر تقریر رویکرد متعاطیان سنتی مابعدالطبیعه در خلال دو بحث جدی کانت در باب نفس- یکی به عنوان شرط شناخت و دیگری به عنوان بخشی از مابعدالطبیعه سنتی و مغالطات مضمر در آن- نشان دهد چگونه نفس به عنوان یکی از ارکان «علم فلسفه» و نظام کامل فلسفی در فلسفه نقادی کانت صورتبندی شده و برای این صورتبندی چگونه باید از نفس شناسی دکارتی رد شد.