فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۸۱ تا ۹۰۰ مورد از کل ۱۱٬۴۳۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
اغلب نویسندگان رئالیسم جادویی از قوه تخیل بسیار بالا و خلاقیت ادبی قابل تحسینی برخوردارند. این نویسندگان، برای ایجاد فضای متفاوت از دیگر ژانرهای ادبی، تحولاتی در سطح زبان روایت مرسوم در رئالیسم سنتی ایجاد می کنند. این تحولات در جنبه های مختلف فنون نویسندگی، از جمله صحنه پردازی، شخصیت پردازی و زبان روایت پدیدار می شوند. نویسندگان رئالیسم جادویی، در سطح زبان روایت، آشنایی زدایی از زبان را به نوع دیگری وارد آثارشان کرده اند. این نویسندگان گاهی استعاره های مرده و معانی مجازی رنگ ورو رفته را در معنای تحت الفظی شان به کار می گیرند و جان دوباره به آنها می بخشند. همچنین معمولاً بر خلاف روال معمول در رئالیسم سنتی حسن تناسب بین بزرگی حادثه و زبان روایت را عمداً رعایت نمی کند. به همین خاطر اغلب با توجه خاصی که به لحن روایت دارند عناصر خارق العاده را عادی جلوه می دهند یا بالعکس، عناصر عادی و روزمره را در نگاه شخصیت های داستان و خواننده خارق العاده می نمایانند. این نوع استفاده از زبان به نویسنده رئالیسم جادویی کمک می کند تا تصاویر جادویی ولی در عین حال ملموس تر و طنازانه ای را چاشنی اثر خود کند.
تحلیل ساختار تخیلی داستان «تشنه و دیوار» مثنوی براساس ساختارهای نظام تخیل در آرای ژیلبر دوران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی ماهیت خیال و ساختار تخیلی ای که شاعران و هنرمندان بر مبنای آن تفکر می کنند، در مباحث نقد ادبی و هنری از جایگاه والایی برخوردار است. مبنای بسیاری از رمزگشایی های متنی امروزه بر عهده کاوش-هایی در حوزه تخیل شناسی است. ژیلبر دوران (متولد 1921) تخیل شناس و اسطوره پژوه فرانسوی قرن بیستم، توانست با ابداع روشی علمی، اعتبار حقیقی تخیل را که به مدت دو قرن در غرب انکار می شد، دوباره بدان بازگرداند. این مقاله قصد دارد با تعمق در آرای این اندیشمند به تحلیل ساختارهای تخیلی داستان «کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب» در ابتدای دفتر دوم مثنوی، روی آورد. مولوی در این حکایت، صحنه ای را ترسیم می کند که در آن عمل/کنشی (پرتاب سنگ و خشت به آب) تکرار می شود. این صحنه یک تخیل است. همچنین بر طبق قراینی که به دست خواهیم داد، مشخص می شود که نگاه و اندیشة تخیل-پرداز راوی نسبت به جهان، تحت تأثیر ساختارهای منظومه شبانه تخیل است. این منظومه که مربوط به ساختارهای اسرارآمیز یا آنتی فرازیک و ساختارهای دراماتیکی یا ترکیبی است با ویژگی هایی چون: تکرار، وابستگی فرد به جهان و دیدگاه تعاملی او نسبت به جهان، گرایش به عمل مینیاتورسازی و درک چرخه ای و... مشخص می شود.
بررسی تحلیلی «تشبیهات سیاه» در سروده های مهدی اخوان ثالث(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کودتای 28 مرداد 1332 یکی از رویدادهای بسیار تأثیرگذار جامعه ی ایران است. پیامدهای آن در روشن فکران متعهّد سرخوردگی، نومیدی، پناه بردن به افیون و باده و مواردی از این دست بود که موجب پدید آمدن گونه ای شعر به نام شعر سیاه شد و نمود آن را در برخی از جریان های شعری چون رئالیسم، رمانتیسم سیاه و سمبولیسم اجتماعی می توان دید. بارزترین چهره ی جریان اخیر، مهدی اخوان ثالث است. پژوهش حاضر به بررسی تحلیلی «تشبیهات سیاه» اخوان به عنوان یکی از پربسامدترین عناصر صور خیال او می پردازد و می کوشد بین محیط برخاستن خیال شاعرانه و ذهن و زبان شاعر و دید شعری او ارتباط برقرار کند. نتیجه نشان می دهد شاعر می خواهد با آفرینش این گونه تشبیهات بکر، به گونه ای پنهان، تصاویری تلخ و گزنده از شرایط اجتماعی جامعه ی ایران آن روز بنمایاند و با استفاده از این شگرد ادبی ضمن بیان اعتراض خود از وضعیت موجود آن زمان، بتواند از زیر ذرّه بین سانسور حکومت پهلوی عبور کند.
سبک زندگیِ ترجمه شده: تحلیلی نشانه- پدیدارشناختی از مترجم دردها اثر جومپا لاهیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر بازنماییِ سبکِ زندگی مهاجر را در اثری ادبی با استفاده از طرحِ مدلی نظری که از آمیختگیِ اندیشه پدیدارشناسی و نشانه شناسی ابداع شده است، تحلیل می کند. پس از معرفیِ مدلِ نظری نشانه - پدیدارشناسی، تعریفی نو از «سبک زندگی» طرح می شود که در نسبتِ «التفاتیِ» سوژه با ابژه ها و کنش ها شکل می گیرد و از این رهگذر به هر یک از دو سوی تبادل، دلالت، ارزش و هویت می بخشد. بر این اساس، الگوی معرفی شده در این مقاله برای تحلیل سبک زندگی به چهار کنشِ تفاوت، همسانی، پیوند و ترجمه اشاره می کند. در ادامه، این چهار کنش با تحلیلی نشانه-پدیدارشناختی در مجموعه داستان های کوتاه جومپا لاهیری با عنوان مترجم دردها پی گرفته می شود. در پایان این نتیجه پیشنهاد می شود که مهاجر در ارتباط تعاملی یا پدیدارشناختی با دیگران و ابژه های اطراف خود سبک های زندگی متفاوتی را تجربه می کند. او هم تمایز خود را با دیگری به واسطه حفظِ سبکِ زندگی سرزمین مادری تثبیت می کند، هم کوشش می کند با دیگری با تقلیدِ سبک زندگیِ میزبان همسان شود، هم با دیگری آمیخته می شود و سبک زندگی هیبرید می آفریند و هویتی پیوندخورده می سازد و از همه مهمتر، با عبور و گذر دائم میان دلالت های سبک های زندگی سرزمین های مادر و میزبان، هویت های خود را مرتب ترجمه می کند.
تحلیل تطبیقی داستان غنایی شاه و کنیزک در مثنوی با پیش متن های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تکثّر معنایی متن و ماهیت چند آوایی متون ادبی که در پیوند با نظریه بینامتنیت است، از جمله دست آوردهای بسیار مهم و مغتنم نظریه های ادبی مدرن می باشد که چشم اندازهای متنوعی را در برابر مفسران و منتقدان متون ادبی گشوده است. در میان آثار روایی، مثنوی مولانا از منظر ارتباطات بینامتنی، بویژه از لحاظ فزون متنیتی بی مانند است؛ چنان که نخستین داستان مثنوی، شاه و کنیزک، بیش متن چندین جریان و داستان مشابه در متون روایی و غیر روایی هم چون فردوس الحکمه، عیون الاخبار، قانون، ذخیره خوارزمشاهی، چهارمقاله، اخبار النساء، اسکندرنامه، اقبال نامه ، جوامع الحکایات و مصیبت نامه است. مقایسه این داستان با روایات پیش متن آن، بر اساس نظریه فزون متنیتی ژنت، سوای تعیین میزان ارتباط آنها با یکدیگر، نمایش گر ذوق سرشار مولانا در هنر داستان پردازی است. در این جستار، تجزیه روایت مثنوی به پیرفت های گزاره ها و تحلیل تطبیقی آن ها با اجزای روایات پیش متن بر مبنای نظریه فوق، نشان می دهد که ارتباط روایت بیش متن با پیش متن های منظوم، از نوع گشتار غیر مستقیم و پیچیده است و ارتباط آن با پیش متن های منثور، از نوع جایگشت شعر سازی است. همچنین کاربست اصل تداعی آزاد، که حاصل آن استفاده بسیار مولوی از داستان های درونه ای و گریزهای آگاهانه و عامدانه معنایی است، به شکست های پی در پی در خط داستان انجامیده است.
تأملی در ساختارهای لفظی و معنایی شعر عسجدی مروزی
حوزههای تخصصی:
آشنایی زدایی در دیوان شعری عرار (مطالعه موردی؛ پنج قصیده: یاحلوة النظرة، متی، راهب الحانة، قالوا أناب، شباب)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آشنایی زدایی، خروج از مألوف و آشناست؛ خروجی که در پی آن در خواننده یا شنونده سخن، شگفتی حاصل شود؛ یعنی شاعر یا ادیب با زدودن تکرار از زبان، سخنی زیبا و تأثیرگذار خلق کند. شگرد شاعر یا ادیب این است که عادت را از زبان می زداید و زبانی نو می آفریند؛ زبانی که مهم ترین هدفش برجسته سازی گفتار است و این همان زبان شعر است. آشنایی زدایی، در نظرِ صورتگرایانِ روس، هر نوع نوآوری در قلمروِ ساخت و صورت ها است و هر پدیده کهنه ای را در صورتی نو در آوردن؛ یعنی""هنر سازه"" را از نو زنده و فعّال کردن. مثلاً یک تشبیه را که به علّت تکرار، دستمالی شده و نمی تواند فعّال باشد، از طریقی فعّال کردن. مصطفی وهبی التل متخلص به عرار، شاعر، ادیب و روشنفکر اردنی است. در شعر وی نشانه هایی از عشق، شراب و مستی، هستی و نیستی، زندگی و مرگ، عیاشی و خوشگذرانی را می توان دید، یکی از ویژگی های برجسته شعر وی آشنایی زدایی است که قاعده افزایی، هنجارشکنی در قافیه، تصاویر زیبا و ترکیب های نوین، انسجام و هماهنگی در شعر، از شیوه های آن است. در این پژوهش سعی بر آن است تا بر اساس نظریه های صورتگرایان و با ارائه مقدمه ای کوتاه در نقد صورتگرایی و اصول آن، شیوه های آشنایی زدایی در پنج قصیده منتخب از دیوان عرار با روش تحلیلی - توصیفی مورد بررسی قرار گیرد و به این سؤال پاسخ دهد که: کدام یک از شیوه های آشنایی زدایی در این پنج قصیده متداول بوده است و هدف وی از این رویکرد ادبی چه بوده است؟ و ازجمله نتایج این جستار، آشنایی زدایی است که آن را در قالب قاعده افزایی، توازن آوایی، هنجارشکنی در قافیه، تجدید و نوآوری در برخی اوزان عروضی خلیلی می توان به شمار آورد.
بررسی تطبیقی عنصر زمان و زمانمندی خطی و یادواره ای (مطالعة موردی: «بعد از ظهر سبز» و «دُومَه وَد حَامِد»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روایت شناسی و به ویژه مقوله زمان در روایت از دانش های جدید نقد ادبی و روایی در چند دهة اخیر است. ژرار ژنت فرانسوی موفّق ترین نظریه پرداز زمان روایی است که نظریه خویش را در سه قالب «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده است. هم چنین ژولیوا کریستوا نیز بر این عقیده است که می توان زمان داستان های روایی را با تحلیل زمان روایی و زمان متن مورد بحث به دو گونه زمانمندی یادواره ای و خطی تقسیم کرد. در واقع زمانمندی خطی خصلتی دراماتیک و زمانمندی یادواره ای خصلتی روایی به متن می دهد. این پژوهش دو داستان کوتاه «بعد از ظهر سبز» از مصطفی مستور، داستان پرداز ایرانی و «دُومَه ود حَامِد» از طیب صالح، رمان نویس نامدار سودانی را با هدف تبیین عنصر زمان و زمانمندی خطی و یادواره ای به روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد ادبیات تطبیقی بررسی کرده و نشان داده است که این دو اثر به دلیل به کارگیری استرجاعات و پرش های زمانی فراوان در چارچوب نظریه ژنت و زمانمندی خطی و یادواره ای قابل بررسی هستند، شاکله های روایی زمان و نیز نزدیکی این دو نظریه در باب زمان روایی (زمانمندی یادواره ای) و دراماتیک (خطی) در دو اثر تقریباً یکی است که این جستار تقرب و همگرایی این دو داستان را به نظریه زمانمندی ژنت و زمانمندی یادواره ای کریستوا تبیین کرده است، با این تفاوت که متن داستان «دُومه ود حَامِد» خصلت روایی بیشتری با این دو نظریه و به ویژه زمانمندی یادواره ای کریستوا دارد.
بررسی نمود اسطورة باروری در حماسة برزونامه بر اساس نظریّة جرج فریزر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الگوی باروری یکی ازالگوهای تکرارشونده و بنیادین در اساطیر جهان است که روایتگر داستان عشق ایزدبانوی آب (عشق و باروری) به خدای گیاهی و به دنبال آن، مرگ و نوزایی خدای گیاهی است. به نظر جرج فریزر (George Frazer)، این الگوی مشترک که مظهر رویش هر سالة گیاهان در بهار، پژمردگی در خشکسالی تابستان و رستاخیز هر سالة آنها در نزد اقوام کشاورز است، به صُوَر گوناگون در متون اسطوره ای و حماسی جلوه پیدا کرده است. حماسة ملّی «برزونامه» یکی از این آثار حماسی است که به نظر می رسد در زیرساخت خود روایتگر اسطورة باروری باشد، بدین گونه که بُرزوی کشاورز در این حماسه، نمایندة خدای غلاّت و گیاهان است که در کنار شهرو، خدای عشق و باروری، عهده دار زایا کردن طبیعت و بارور کردن موجودات در ایران زمین است.
بینامتنی دینی(قرآن، انجیل، و تورات) با رویکرد مفهوم مقاومت در اشعار محمود درویش و قیصر امین پور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بینامتنی نظریه ای است که با آن می توان میان متن قدیم و جدید ارتباط برقرار کرد و بر غنای اثر ادبی افزود .به این دلیل، این پژوهش در نظر دارد با روش توصیفی و تحلیلی، اثر بینامتنی دینی را با رویکرد مفهومی مقاومت و با تأکید بر نظریه «کریستوا»، در اشعار مقاومت محمود درویش، شاعر فلسطینی، و قیصر امین پور، شاعر ایرانی، را مورد بازبینی قرار دهد. بینامتنی حوزه های بسیاری دارد امّا از آنجا که شاعران مذکور دریافته اند قرآن، کتاب های آسمانی و شخصیت های دینی، منبع مهمی برای آزادی انسان ها هستند، با استفاده از بینامتنی دینی مردم را به جهاد علیه دشمن دعوت کرده اند، هرچند درویش از منابع یهودی ومسیحی به صورت نفی متوازی و کلّی بیشتر استفاده کرده است و امین پور از نفی متوازی و جزیی بهره برده است .بینامتنی در اشعار درویش نسبت به امین پور، وضوح بیشتری دارد.کاربرد بینامتنی دینی در سه حوزه اسلام، مسیحیت و یهود، بیانگر تعامل دو شاعر با این ادیان است واختلاط دینی که درویش و امین پور در اشعار خود به کاربرده اند، امری است که دولت ها می توانند در سایه آن اختلافات مذهبی خود را کنارگذارند و به نوعی همزیستی مسالمت آمیز دست یابند.
بررسی اسطوره ضحاک بر اساس ساختار تقابل های دوگانه کلود لوی استروس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کلود لوی استروس برای منطق اسطوره قائل به ساختاری دوقطبی -تقابلی است. به عقیده او ساختار ذهن انسان برای درک پدیده ها هر پیوستاری را در قطب های متقابل دوگانه ای قرار می دهد و این کنشِ ذهنیِ فراگیر در نهایت منجر به تقابل های دوگانه ای چون شب/ روز، سیاه/ سفید، خام/ پخته و مفاهیمی از این دست می شود. او معتقد است در یک مطالعه ساختارگرایانه نمی توان از زنجیره تشکیک مراتب اجزا غافل بود. بنابراین باید هر تقابل کلی در اسطوره قابل تقسیم به تقابل هایی جزئی تر باشد. البته این تجزیه پذیری پیوسته، بدان معنا نیست که تجزیه پذیری اسطوره ای به معنی قطع ارتباط جزء و کل است؛ بلکه کنش و معنای هر تقابل خُرد همواره در راستای تقابل کلان تر قرار دارد. در این جستار با بررسی اسطوره ضحاک از منظر تقابل های دوگانه روشن شد که تقابل هایی چون تقابل ایرانیان و انیرانیان، شیر و خون، کاوه و ضحاک، جامعه اشتراکی و حکومت متمرکز، شهرناز، ارنواز و تقابل های آتیِ شاهنامه و ... همه در خدمت تقابل های کلّی تر و در جهت تقویت سویه های متقابل بنیادین اسطوره است. به عبارتی دیگر، اسطوره در بطن خود تقابل های کلانی دارد که هریک قابل تجزیه به تقابل هایی خردترند.
بررسی عناصر انسجام متن در داستان حضرت موسی با رویکرد زبان شناسی نقش گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسجام و هماهنگی میان اجزای متن از برترین ویژگی های یک اثر ادبی و هنری است. پیرو بررسی های زبان شناسان نقش گرا، این موضوع رونق شتابانی به خود گرفت و در مباحث نقدی مورد کنکاش قرار گرفت و از پرکاربردترین واژه های حوزه نقد دوران معاصر گردید. قلمرو این گونه پژوهش ها، آثار قرآنی و دینی را نیز در بر گرفت و به بررسی و تحلیل آن پرداخت. داستان موسی(ع) از زیباترین داستان های قرانی است که از مختصّات فنی و ویژگی های هنری و سبکی ممتازی برخوردار است و از حیث سازوکارهای صناعتمند و هنری، در کلام بشر همانندی برای آن نمی توان یافت. پژوهش پیش رو در صدد نشان دادن انسجام هنری در آیات 3 تا 43 سوره قصص مربوط به داستان حضرت موسی بر پایه نظریه انسجام مایکل هلیدی و نظریه مکمّل رقیه حسن به عنوان هماهنگی انسجامی است. برآیند پژوهش، نشان می دهد که مجموعه عوامل انسجام از قبیل دستوری، واژگانی و پیوندی به همراه سایر ویژگی های هماهنگی انسجامی مانند زنجیره ها و تعامل بین زنجیره ها باعث انسجام اجزای این داستان در سوره قصص شده اند و از رهگذر این پژوهش می توان به پیوند ارگانیک و اندام وار میان اجزای یک داستان صناعتمند که راهی برای شناخت اعجاز قرآن است، پی برد.
بررسی تطبیقی ساختار مناظره و گفت و گوی قهرمانان در شاهنامه فردوسی، ایلیاد و اُدیسه هومر (بر پایه برخی دستاورد های مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی با تکیه بر روش تحلیل گفتمان انتقادی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه و در جهان معاصر به ویژه بعد از پیدایش مکتب ادبیات تطبیقی نگرش تطبیقی به آثار همانند ادبی جهانی با اقبال فراوانی مواجه شده است. تحلیل گران انتقادی گفتمان بر آن شده اند که متن های ادبی، مثل سایر متن ها، در خدمت ارتباط است، بنابراین، آن ها را نیز می توان با نگرش و روش انتقادی تحلیل نمود. سه اثرمورد بررسی، در حول محوریت شخصیت های هکتور، اولیس و رستم طرح ریزی شده است. این قهرمانان در بستر حماسه، گاه برای دفاع از میهن و گاه برای دفاع از شاه و یا برای طی طریق خود به ایفای نقش قهرمانانه می پردازند. آن ها در خلال گفت و گوی درونی و بیرونی بیش از هر چیز دغدغه های قهرمانانه را روایت و برجسته می کنند و ذهن ما را نسبت به آنچه برای خودشان مهم است، سوق می دهند. در این بستر، موقعیت هایی قابل ردیابی است و تاثیر و نشانه های میهن پرستی، دلسوزی و شفقت، اخلاق مداری و فضایل انسانی، مرگ با عزت، شجاعت و رشادت، قدرت و سلطه به خصوص در تبیین جایگاه قهرمان در حماسه و نظام معنایی آن مورد تبیین قرار می گیرد. هومر و فردوسی با ترکیب بندی ابعاد گفتمان های مسلط حماسه، در قالب ژانری از پیش موجود، حماسه ای نو را باز تولید کرده اند. بنابراین، سه اثر حماسی، به منزله رخدادی ارتباطی، فقط بازتابی از اندیشه شاعر نیست، بلکه، با انتقاد از عملکردهای بزدلانه و رواج نگاه های قهرمانانه، نظم گفتمانی ویژه ای را بازتولید می کند.
ریخت شناسی فابل های مرزبان نامه
حوزههای تخصصی:
ریخت شناسی فابل های مرزبان نامه چکیده در پژوهش های ریخت شناسی مجموعه ای از قصه ها به روشی علمی و ساختاری به اجزای سازایشان تجزیه شده در نهایت از طریق مقایسه آن ها با هم، رده بندی آن قصه ها صورت می گیرد. در این پژوهش سعی کرده ایم، بر اساس الگوی پراپ، به تجزیه و تحلیل نوع خاصی از حکایت های مرزبان نامه، تحت عنوان «فابل» بپردازیم. روش پژوهش مبتنی بر الگوی پراپ در ریخت شناسی قصه های پریان است؛ خویشکاری قصه-ها استخراج و با یکدیگر مقایسه شده اند. پژوهش در صدد پاسخ به این پرسش هاست: آیا توالی خویشکاری ها در فابل های مرزبان نامه یکسان است؟ آیا ساختمان فابل ها متعلق به یک نوع خاص است؟ و در نهایت این که ساختار نهایی و واحد فابل های مرزبان نامه چگونه است؟ عدم وجود پژوهشی که به بررسی مجموعه ای از قصه های یک نوع خاص پرداخته باشد، ضرورت این پژوهش را ایجاب می کند. نتایج نشان می دهد که توالی خویشکاری ها در فابل های مرزبان نامه یکسان است. بنابراین، ساختمان آن ها نیز می تواند متعلق به یک نوع خاص باشد. ساختار فابل ها ساده و تک حرکتی است. «فریبکاری» بنیادی ترین عنصر فابل های مرزبان نامه است که موجب گسترش منطقی آن ها شده است. کلید واژه ها: روایت شناسی، ریخت شناسی، ولادیمیر پراپ، مرزبان نامه، فابل.
ظاهرة التشابه الإیقاعی بین البحور الشعریة: دراسة موردین من مواردها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
إنَّ ظاهرة اختلاط أوزان أکثر البحور – فی بعض أنواعها – أمر واقع، وحقیقة لا مفر من الإقرار بها ودراستها بغیة الوصول الی حلول لها، وهی ظاهرة بالغة الأهمیة، تستثیر أسئلة مهمة، لابد من الإجابة علیها، وتتلخص هذه الأسئلة فی السؤالین التالیین: کیف یتم الاطلاع علی کیفیة حصول هذه الاختلاطات الإیقاعیة بین الأوزان؟ وکیف نستطیع معرفة بحر الشعر الوارد علی الوزن المشترک؟ ولاشک أنَّ أساتذة علم العروض، ودارسیه من المحققین والمؤلفین، بحاجة ماسة إلی الإجابة علی السؤالین السابقین. وقد تکفلت هذه المقالة بالإجابة علیهما، لکن فی موردین من موارد التشابه الإیقاعی، لأنَّ هذا الاختلاط قد وقع فی أکثر البحور الشعریة؛ لذلک فموارده کثیرة، ولا یمکن دراستها کلها فی مقالة واحدة. والجدیر بالذکر أنَّ هذا البحث یتعدی القواعد العروضیة لیتناول ما خرج عنها، فهو غیر مقصور علیها، ولامقید بها، بل هو مقید بالسماع أکثر؛ لأنَّ القواعد منه تؤخذ. والموردان المدروسان فی هذه المقالة هما: التشابه الإیقاعی بین البحر الوافر المجزوء والبحر الهزج، والتشابه الإیقاعی بین البحر المدید والبحر الرمل.
بررسی تشبیهات هنجارگریخته در سروده های ابن فارض و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ماهیت فرامنطقی، عقلی و عرفی معانی و حقایق عرفانی از یک سو و محدودیت حوزه کارایی زبان از سوی دیگر باعث شده شاعران و عارفان، از زبان و بیان هنجارگریخته استفاده کنند. عارفان همواره برای ساخت تصاویر شاعرانه و بیان افکار خود، از تشبیه، که یکی از مهم ترین و پربسامدترین انواع هنجارگریزی معنایی در سروده های عرفانی است، بهره برده اند.\nدر این جستار، نگارندگان به روش تحلیلی، تشبیهات هنجارگریخته در دیوان ابن فارض و کلیات مولوی را نقد و بررسی می کنند. تحقیق نشان از آن دارد که بسامد استفاده از تشبیهات فشرده در سروده های این دو شاعر، بیش از تشبیهات گسترده است، چرا که به این وسیله، درنگ و چالش ذهنی مخاطبین طولانی می شود. گاه رابطه میان دو طرف تشبیه در سروده های آنان، آنچنان دور است که آشنایی زدایی در آن بیشتر به چشم می خورد. این دو شاعر با انتخاب شگرد تزاحم تشبیه سبب دیریابی معنا شده اند تا با برجسته کردن الفاظ خویش، سبب ایجاد لذت ادبی بیشتر در مخاطبین شوند. هرچند قصد ابن فارض، تفهیم مفاهیم متعالی و امر قدسی به ذهن خواننده بوده و به کاربرد تشبیه محسوس به معقول توجه نشان داده است، اما در تشبیه معقول به معقول، ترازو به سمت مولوی سنگینی می کند و تشبیهات حسی به حسی در سروده های مولوی با توجه به مشرب عرفانی و معنویش، بسامد معناداری را به خود اختصاص داده و دامنه تشبیهات گسترده در اشعار وی بیشتر از سروده های ابن فارض است.
تحلیل نشانه های رشد و تباهی در شخصیت فریدون و ضحاک از دیدگاه اریک فروم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال بیست و چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲۶ (پیاپی ۸۱)
حوزههای تخصصی:
متون دینی ادبی از خیر و شر و منبع و مصدر آن سخن گفته اند و حالت های روانی رفتاری فردی و ریشه ها و آثار اجتماعی این دو نمود متضاد را به دقت توصیف کرده اند. فردوسی نیز در داستان های آغازین شاهنامه به فریدون و ضحاک اساطیری و نمادین پرداخته و فریدون را نماد خیر، و ضحاک را نماد شر معرفی کرده است. ازدیگرسو، روان شناسی جدید نیز با استفاده از نظریات فروید و یونگ به ریشه شناسی خیر و شر توجه می کند؛ به خصوص اریک فروم با روان شناسی کاربردی و اجتماعی خود، خیر و شر را رشد و تباهی می نامد و نشانه های آن را در روان ترسیم می کند. فروم هر حالتی را نشانه شناسی و از آن همچون ابزاری برای شناخت نماد های رشد یا تباهی آدمی استفاده می کند. مقاله حاضر با روش کتابخانه ای به تحلیل روان شناختی داستان فریدون و ضحاک از شاهنامه پرداخته است و نشانه های خیر و شر در زندگی و شخصیت آن دو را، منطبق با نشانه های رشد و تباهی اریک فروم، سنجیده است. درنتیجه، نشانه های رشد (عشق به زندگی، عشق به انسان، آزادی از مادر مثالی) را در روان و رفتار فریدون یافته است که با نمودهای تباهی (عشق به مرگ، خودشیفتگی، بازگشت به زهدان مادر) شخصیت ضحاک تقابل دارند.
تحلیل نشانه شناختی سبک سه نگاره شاهنامه فردوسی با عنوان «کشتن بهرام گور، اژدها را»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نشانه شناسی به مطالعة نظام های نشانه ای در زندگی اجتماعی می پردازد. نظریّه های نشانه شناختی در زمینة تحلیل آثار هنری و تصویری نیز کارآمد است. نشانه شناسی در تحلیل متن بصری و سبک آثار هنری به گسترة معناهای متن نزدیک می شود. آفرینش هنری، عینیّت بخشیدن به زیباییست و در نگاه نگارگر ایرانی قلمرو زیبایی با عالم مثال قرین است. فضا در نگارگری ایرانی نمودیست از فضای ملکوتی و هنرمند در بیان آن از زبان واقع گرایانه استفاده نمی کند، بلکه زبان او، زبان نماد و نشانه است. مطالعة تطبیقی سه نگاره با عنوان مشترک «کشتن بهرام گور، اژدها را» از سه شاهنامة سلطان ابوسعید (مورّخ 730ه .ق)، شاهنامة مکتب شیراز (مورّخ 771ه .ق محفوظ در موزة توپقاپی سرای استانبول) و شاهنامه ای مربوط به مکتب مشهد- قزوین (مورّخ 988ه .ق) از منظر نشانه شناسی و سبک هنری آن از اهداف نگارندگان در مقاله است. نویسندگان، در آغاز به بحث عالم خیال و تأثیر و بازتاب آن در این نگاره ها می پردازند، سپس نشانه های نمادین، نمایه ای و شمایلی را در دو نگاره بررسی و در خلال پژوهش، معنی هایی ضمنی اژدها و بن مایة اژدهاکشی را تحلیل کرده اند. هم چنین شخصیّت بهرام در اسطوره و تاریخ تبیین شده است. این پژوهش تطبیقی و توصیفی - تحلیلیست. دستاوردهای پژوهش نشان می دهد گرچه نگارگر در تصویر کردنِ اصل شعر وفادار است، در عین حال تابع صرفِ متن نبوده است، بلکه با انتخاب فرازی از شعر و در آمیختن آن با خیال و ارزش های عرفی و هنری در برهة تاریخی خود، روایت تصویری خلّاقانة خود را از این مضمون ها ارائه می دهد.
نصوص دیوان ""هشت کتاب"" (الکتب الثمانیة) لسهراب سبهری؛ وتأویلها من المنظور الریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
إن وجود المفردات والمفاهیم المتعلقة بالعلوم من مثل الریاضیات، والجیولوجیا، وعلم الأحیاء، والکیمیاء، والفیزیاء فی الشعر یؤدی إلی ظهور صعوبات شکلیة ومضمونیة تجعل دراستها ونقدها أمراً ضروریاً. إن العلم قرین دوماً بالدقة وإن دخوله فی مجال الشعر والأدب یؤدی إلی أن یصطبغا بالدقة أیضاً کما یمنحهما شیئاً من العمق وقد یساعد علی الفهم الصحیح للشعر وقد یؤدی إلی انغلاق مفاهیمه والرمزیة فیه مما یؤدی إلی زیادة صعوبة فهمه. یعتبر علم الریاضیات من العلوم الأساسیة وإن دخول مفرداته ومفاهیمه فی الشعر، سیترتب علیه ظهور تطورات فی الشکل والمضمون فیه کما یؤدی إلی تغییر نسبة فهم المتلقی منه وهو أمر جدیر بالدراسة والنقد. تحاول هذه الدراسة استخراج جمیع المفردات والمفاهیم المتعلقة بعلم الریاضیات فی أشعار سهراب سپهری، محلّلة العلاقة بین علم الریاضیات والأدب، وکذلک تأثیر علم الریاضیات علی الشعر فی إطار دیوان هشت کتاب ""الکتب الثمانیة"" لسهراب سبهری، لمعرفة تأثیر هذا العلم علی مدی فهم الشعر. إذ کما یری کاتبو هذه السطور فإن دخول المفردات والمفاهیم الریاضیة إلی شعر سهراب سبهری کان ذا أثر کبیر علی شعره، وأضفی علیه فی أکثر الحالات شیئاً من الإیجاز، والتخییل، والتصویر، والدقة. وفی الوقت نفسه کان دخول هذه المفردات إلی شعره فی بعض الأحیان رغم إثراء هذا الشعر وتعمیق معناه سبباً فی زیادة صعوباته علی الفهم وتعقیده، حیث یتطلب فهمه تدقیقاً أکثر. بحیث إن انطلاقه من قیود هذا التعقید المحتمل، من شأنه أن یسبب سهولة التلقی والفهم لهذا الشعر أکثر فأکثر.
بررسی میزان تاثیر محتوای اشعار بر انتخاب وزن، در قصاید فارسی پیش از مغول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی ارتباط اوزان شعر فارسی با محتوا و مضامین آن می پردازد. این که آیا وزن و محتوا در شعر فارسی با یکدیگر پیوندی تنگاتنگ دارند، از سؤال هایی است که برخی پژوهشگران، کوشیده اند به آن پاسخ دهند. از منظر آنان، وزن های اصلی شعر فارسی را می توان بر اساس ارتباط با مضامین و مفاهیم طبقه بندی کرد و اغلب شاعران بزرگ، دانسته یا نادانسته این تناسب را رعایت کرده اند. از این رو، باتوجه به ضرورت مقایسة کاربرد اوزان در مفاهیم مختلف برای رسیدن به نتیجه ای قابل اعتماد، ابتدا 3209 قصیده از بیست شاعر شاخص پیش از مغول مطالعه و پس از بررسی، 1018 قصیده که محتوای نسبتاً مشخصی داشته اند، در دو دستة اصلی شادیانه ها (تبریک و تهنیت اعیاد، فتح ها و مناسبت های شاد) و غمگنانه ها (مرثیه، حبسیه و شکواییه) طبقه بندی و پس از بسامدیابی، به روش تحلیلی- توصیفی بحرها و وزن های اصلی معرفی و میزان رعایت تناسب محتوایی در کاربرد هریک بررسی شده است. بنابر یافته های این پژوهش، دست کم در سنت قصیده سرایی تا آغاز سدة هفتم، شاعران در انتخاب وزن های اشعار خود توجهی به محتوا نداشته اند و از اغلب بحرها و وزن ها، در مضامین متضاد، استفاده کرده اند. اندک تمایز موجود در برخی گونه های عروضی هم، برآمده از سلیقه و ذوق فردی، تفاوت جغرافیای شاعری و سنت ادبی غالب بر سبک شاعر بوده است.