فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۱۴۱ تا ۴٬۱۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
مسأله تقسیم علم به حضوری و حصولی نزد فیلسوفان مسلمان ثمره نگاه هستی شناختی به پدیده علم است و از دیرباز تا کنون مورد اعتقاد تقریباً اکثریت حکما بوده است، در این نوشتار، برخلاف این دیدگاه رایج میان حکما که علم را به دو دسته مذکور تقسیم می کنند، با نظر به روش خاص استنباط آراء فلسفی صدرا، و تحلیل و بررسی دیدگاه وی در خصوص حقیقت علم که آن را امری وجودی می داند و معتقد است در هنگام علم به هر چیزی، نفسِ همان چیز نزد عالم حاضر می شود، و سپس با تطبیق این رویکرد با مبانی فلسفی خاص او از جمله اصالت وجود، وحدت و بساطت وجود، تساوق وجود با کمالات آن و اتحاد عاقل و معقول، این مسأله به اثبات می رسد که تقسیم مشهورِ علم در معرفت شناسی صدرالمتألهین قابل پذیرش نیست، بلکه او علم را منحصر در علم حضوری می داند. پشتوانه این رأی نیز شواهد و مؤیداتی است که در مواضع مختلف از آثار صدرالدین و شاگردان حکمت متعالیه قابل اصطیاد است.
مسأله شاهد قدیمی برای بِیزگرایی، وتعبیرهای احتمال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسأله ی شاهد قدیمی یکی از چالش های اصلی پیش روی بیزگرایان است. می توان راه حل های پیشنهاد شده برای این مسأله را به دو دسته ی راه حل های کلاسیک (با پذیرش مشکل و تلاش برای ارائه ی راه حل مناسب) و راه حل های غیرکلاسیک (با انکار مشکل و تلاش برای منحل کردن آن)تقسیم کرد. راه حل های کلاسیک توسط افرادی چون گاربر، جفری، نینیلوتو و ایلز پیشنهاد شده اند. این راه حل ها با انتقادات مهمی از سوی افرادی چون ایلز و ایرمن روبه رو شده اند. یکی از راه حل های غیرکلاسیک، رها کردن تعبیر ذهنی احتمال و برگزیدن تعبیر عینی احتمال است که توسط روزنکرانتز پیشنهاد شده است. در این مقاله، راه حل های کلاسیک مسأله ی شاهد قدیمی و نقدهای وارد شده بر آن ها مورد بررسی قرار گرفته، و تلاش شده است تا نشان داده شود که این راه حل ها کفایت لازم برای حل این مسأله را ندارند. در انتها نیز از پیشنهاد روزنکرانتز به عنوان تنها پیشنهادی که ریشه ی مسأله ی شاهد قدیمی را به درستی تشخیص داده است، دفاع کرده ایم.
اصل پراگماتیکی: عالی ترین مرحله وضوح در پراگماتیسم پیرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۶ پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲
23 - 41
حوزههای تخصصی:
«اصل پراگماتیکی» مبنای پراگماتیسم پیرس است. او در تأسیس این اصل تحت تأثیر دکارت و اصطلاح «وضوح» او، و کانت و معنای «پراگما» از سوی اوست. پیرس ابتدا وضوح را از منظر دکارت و لایب نیتس معنا می کند، اما آنها را کافی ندانسته و مورد انتقاد قرار می دهد. پس از آن، اصل پراگماتیکی خود را ارائه می دهد و آن را به عنوان عالی ترین مرحله وضوح معرفی می کند. او در نامگذاری این اصل واژه «پراگما» ( نه پراکتیک) را برمی گزیند، چون مطابق نظر کانت «تجربه» در معنای پراگما دخالت تام دارد. این اصل، اصلی منطقی است که در نظریه تحقیق پیرس مطرح می شود و به آثار عملی محسوسی توجه دارد که درپی هر عقیده ای ایجاد می شود. پیرس در نظریه تحقیق از عقیده سخن می گوید آنگاه که انسان را آماده عمل می کند. او وظیفه فکر را ایجاد عادت، و هویت عادت را هدایت به سوی عمل می داند. بدین ترتیب، وی میان عقیده، عمل، عادت و آثار محسوس و عملی عقیده ارتباط برقرار می کند. این اصل هم چنین اصلی معنا شناختی است که کارکرد اصلی آن برطرف کردن معضلات مابعدالطبیعه و روشن ساختن بی معنایی برخی از گزاره های آن است.
تصورات تاریخی افلاطون از پیشینیان و ارتباط آن با ریشه شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده: افلاطون در کراتیلوس و دیگر آثار خود عقایدی متعارض درباب ریشه شناسی ابراز کرده که از دیرباز موجب اختلاف نظر بوده است. وی در کراتیلوس استفاده از ریشه شناسی را منع می کند زیرا به عقیده او مطابقتی میان نامها و چیزها وجود ندارد و تحلیل نام به حروف و هجاهای سازنده اش ماهیت نامیده را آشکار نمی سازد. اما او در دیگر آثار خود در چند مورد به ریشه شناسی نامها پرداخته است که ظاهراً ناقض سخنان قبلی او به نظر می رسد و به همین جهت مفسران درباب موافقت یا مخالفت او با ریشه شناسی اختلاف نظر داشته اند. کراتیلوس به زعم اکثر محققان از آثار دوره میانی افلاطون است در حالی که ریشه شناسیهای مذکور در آثار متأخر وی مطرح شده است و این نشان می دهد که او احتمالاً پس از کراتیلوس درباره ریشه شناسی تجدید نظر کرده و به استفاده از این روش گرایش یافته است. ریشه شناسی در کراتیلوس بدین سبب منع شده است که به عقیده افلاطون نامگذاران یونانی ماهیت حقیقی چیزها را نمی شناخته اند و در نتیجه نامهایی که وضع کرده اند ماهیت چیزها را منعکس نمی سازد. نامگذاران که افلاطون معمولاً آنان را قانونگذار می خواند، همان پیشینیانی هستند که علاوه بر نامها، قوانین و سنن و اعتقادات یونانیان را بنیاد گذاشته اند. افلاطون در کراتیلوس و آثار نزدیک به آن به دانش پیشینیان بدگمان است و مخالفت او با ریشه شناسی نیز از نتایج همین بدگمانی است. وی در آثار متأخر خود به علتی نامعلوم از عقیده سابق خود برگشته، فضایل پیشینیان را ستوده و به دانش برتر آنان اذعان کرده است. همزمان با این تغییر عقیده و برخلاف آنچه در کراتیلوس مطرح شده بود، گفته می شود که نامهای یونانی از هر جهت با چیزها مطابقت دارند و این ناشی از دانش نامگذارانی است که به گفته افلاطون ماهیت حقیقی چیزها را می شناخته اند. بر اثر این تغییر عقیده افلاطون به ریشه شناسی گرایش یافته و در آثار این دوره در چندین مورد از این روش استفاده کرده است. بنابراین علت مخالفت و سپس موافقت افلاطون با ریشه شناسی، تغییر عقیده او درباره دانش نامگذاران و پیشینیان بوده است. در این مقاله ضمن گردآوری و تحلیل فقراتی از محاورات افلاطون که در آنها به موضوع نامها، نامگذاران و پیشینیان اشاره می شود، ارتباط میان این موضوعات و سیر تدریجی تغییر عقیده او بررسی خواهد شد.
ارسطو و موضوع متافیزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۵۵)
179 - 205
حوزههای تخصصی:
بنا بر برخی تفاسیر، متافیزیک ارسطو اثری منسجم و یکپارچه نیست و موضوع واحدی را دنبال نمی کند؛ به عبارت دیگر، در هر دو یا سه کتاب، یک موضوع به عنوان موضوع متافیزیک معرفی می شود؛ مثلاً ارسطو در کتاب چهارم، از تعبیر بدیع «موجود بما هو موجود» و در کتاب هفتم از «اوسیا» به عنوان موضوع این دانش یاد می کند. در این مقاله سعی بر این است که منظور ارسطو را از این تعابیر و نیز ارتباط آن ها را با یکدیگر و نیز با سایر مفاهیم دیگری که نقش اساسی در متافیزیک ارسطو ایفا می کنند؛ نظیر مفهوم ذات و صورت روشن کند تا بدین ترتیب مشخص شود آیا می توان تفسیر بدیلی ارائه کرد که نشان دهد ارسطو توانسته است دانشی نو را با موضوعی جدید و واحد در این کتاب پی ریزی کند و به دشواری های کتاب بتا به عنوان نقشه راه این کتاب پاسخ بگوید. این مقاله با تمرکز بر کتاب های اول، سوم، چهارم و هفتم متافیزیک سعی در بررسی موارد فوق و در مواضعی نشان دادن نوآوری های ارسطو و نیز برخی وجوه افتراق فلسفه وی از فلسفه افلاطون دارد.
بررسی اخلاقی آموزشِ نوشتن بدافزارها و مهارتِ هک و نفوذ به سیستم ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه برگزاری دوره های آموزشی مهارت هک کردن رو به افزایش بوده و با استقبال زیادی مواجه شده است. در برخی کشورها آموزش هک و نوشتن بدافزارها جزء واحدهای درسی دانشجویان رشته های کامپیوتر و فناوری اطلاعات در نظر گرفته شده است. به اعتقاد برخی، از آنجا که آموزش مهارت هک و بدافزارنویسی ممکن است افراد را به سمت فعالیت های مجرمانه سوق دهد و افراد از این مهارت سوء استفاده کنند، به ضرر جامعه است و بر همین اساس، غیراخلاقی است، اما برخی دیگر با این آموزش ها موافق اند و بر این باور اند که برای این که بتوانیم با مجرمان سایبری مقابله کنیم، باید بتوانیم مانند آن ها فکر کنیم. به اعتقاد این افراد، کارشناسان امنیتی برای فهم بهتر نقاط ضعف امنیتی سیستم ها و مقابله با بدافزارها نیازمند یادگیری مهارت هک کردن و نوشتن بدافزارها هستند و از همین رو، آن را اخلاقی می دانند. بنابراین، با توجه به افزایش برگزاری دوره های آموزشی بدافزارنویسی و مهارت هک کردن و همچنین اهمیت امنیت رایانه ها، در این مقاله به تبیین، تحلیل و نقد و بررسی استدلال های موافق و مخالف اخلاقی بودن آموزش نوشتن بدافزارها و مهارت هک کردن پرداخته می شود و راه کارهایی برای استفاده اخلاقی از آموزش این مهارت ها ارایه می شود.
نقد رابطه تقلید و خشونت در اندیشه ژیرار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی - کلامی سال بیستم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۷۷)
219 - 242
حوزههای تخصصی:
ژیرار با ارجاع خشونت به سرشت انسان، تقلید را عامل اصلی خشونت می داند. از نظر ژیرار ستایش الگو، تقلید از تمایلات الگو را در ستایشگر برمی انگیزد. این امر به رقابت و خشونت میان مقلد و الگو منتهی می شود. ازآنجاکه تقلید ویژگی سرایت دارد و مسری است کل فضای اجتماع را از خشونت آکنده می کند. تقلید هم چنان که عامل خشونت است؛ می تواند عامل نابودی خشونت نیز باشد؛ این نابودی گاه موقتی است که در متهم کردن و تنبیه کردن قربانی تحقق می یابد و گاه قطعی و همیشگی است که با تقلید از الگوی الهی (مسیح) فعلیت می یابد. بر اساس یافته های این پژوهش نظریه تقلیدی ژیرار دارای امتیازات قابل اعتنایی است، مانند واکاوی ریشه های خشونت در سرشت انسان و ارایه تحلیل فلسفی از آن، انسجام منطقی میان فرازهای اصلی آن و توان تبیین گونه هایی خاص از خشونت که نظریه ها دیگر بدان گونه ها معطوف نیستند. در این نظریه کاستی هایی نیز وجود دارد که عبارت اند از ناتوانی در تفسیر جامع از خشونت و فروکاستن آن تنها به یک عامل وآشفتگی روشی.
طریقت افلاطونی از کالی پولیس تا ماگنسیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دو محاوره جمهور و نوامیس در میان محاورات افلاطون نه تنها طولانی ترین بلکه مهم ترین نیز هستند. افلاطون در این دو محاوره بنای دو شهر به نام های کالی پولیس و ماگنسیا را طراحی می کند و موضوع مطرح در مقاله حاضر این است که او چه راه و مسیری را برای پی ریختن این دو شهر می پیماید. واژه راه اصطلاح اساسی در این موضوع است با توجه به کاربرد استعاره ای آن در ادبیات و تفکر یونانی به خصوص در نزد پارمنیدس و هراکلیتوس که تاثیر اساسی در شکل گیری اندیشه و فلسفه افلاطون داشتند. راه های حقیقت و گمان در شعر پارمنیدس و راه های بالا و پایین در قطعات هراکلیتوسی به خوبی بر این کاربرد دلالت دارند که در تمثیل غار افلاطون به صورت راه های بالا و صعودی به سمت حقیقت و پایین و نزولی به سمت غار گمان و توهم بیان می شوند. راه بالا و صعودی در ابتدای محاوره هم نوشی پیش پای آپولودوروس گذاشته می شود تا از محله اش در فالروم به آتن بالا بیاید و بعد دیوتیما در اوج تعلیمات خود راه صعودی را برای دیدار زیبایی به سقراط نشان می دهد. با توجه به این دو مسیر، سقراط افلاطونی در جمهور مسیر نزولی را برای ساختن کالی پولیس طی می کند تا با آمدن به پایین و در خانه ای از رهبران دموکراسی آتن، آنها را از توهمات سایه ای نجات داده و به سمت کالی پولیس هدایت کند. مسیر افلاطون در نوامیس برعکس جمهور است و به جای سقراط، این بیگانه آتنی است که با دو همراه خود مسیر صعودی از شهر کنوسوس به سمت غار و معبد زئوس در بالای کوه آیدا را می پیماید و در هر قسمت از این مسیر زیارتی برای دیدار حقیقت است که بخشی از ماگنسیا ساخته می شود. مسیر بیگانه آتنی در نوامیس به این صورت بر خلاف سقراط در جمهور است و برخلاف کالی پولیس، فیلسوف-پادشاه و حکومت مطلقش جایی در ماگنسیا ندارد.
ترجمه نا پذیری نظریه های علمیِ با واژگان متفاوت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
285 - 305
حوزههای تخصصی:
ایده جنجالی سنجش ناپذیری در کارهای کوهن به مرور با ایده ترجمه ناپذیری معادل شد. برای این ایده دو شرح و استدلال متمایز قابل صورت بندی است. شرح اول از رویکرد بافتاریِ نظریِ او به معنا درمی آید و شرح دوم از تلقی تاکسونومیک اش از واژگان انواع طبیعی. مبتنی بر هر یک از این دو شرح می توان یک شرط ترجمه ناپذیری به دست داد و بر اساس آن از ترجمه ناپذیر بودن نظریه های با واژگان متفاوت سخن گفت. در این مقاله این شروط ترجمه ناپذیری را صورت بندی خواهم کرد و به نقدهای منتقدین پاسخ خواهم گفت. هر چند با اعتراف به اینکه پذیرش این شروط امکان پذیری یک ترجمه را بسیار محدود می کند، اما اصول راهنمایی که منتقدین کوهن برای ترجمه ارائه کرده اند نیز فی الجمله متضمن تنشی بالقوه هستند و نمی توانند نقش یک اصل راهنمای معتبر را برای ترجمه ایفا کنند. در واقع در دل نسخه های متعدد این اصول تنشی بالقوه میان حفظ بیشینه معقولیت و حفظ بیشنه صدق در متن اصلی وجود دارد، بطوریکه پیروی نظام مند از آنها را نامطمئن می سازد.
ایمان نجات بخش از دیدگاه ملاصدرا و رهبران نخستین مذهب پروتستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال پانزدهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۳۴)
151 - 172
حوزههای تخصصی:
ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) شرط نجات و رستگاری اخروی مؤمنان به دین خود را در گرو ایمان می دانند، البته ایمانی که نجات بخش است، نه ایمان غیر نجات بخش. در واقع ایمان نجات بخش ایمانی محسوب می شود که واقعی و حقیقی باشد و از متون مقدس دینی گرفته شده باشد. اما این ایمان نجات بخش چه ایمانی است؟ ملاصدرا ایمان نجات بخش را که عامل رستگاری انسان است، ایمانی می داند که از طریق برهان و کشفی باشد در مقابل ایمان سمعی و عوام الناس. لوتر ایمانی را نجات بخش می داند که فرد مؤمن اعتقاد قلبی و اعتماد و اطمینان راسخ به ایمان داشته باشد، نه صرف زبانی و بدون اطمینان. کالون نیز ایمانی را نجات بخش می داند که اطمینان و اعتماد قلبی و راسخ باشد تا بتواند بر شک ها و تردیدهایی که این اطمینان قلبی را تضعیف می کند، غلبه کند. این پژوهش برای یافتن پاسخ به سؤال فوق به بررسی و بیان آرای ملاصدرا از متألهان مسلمان و لوتر و کالون از متألهان مسیحی می پردازد که به عنوان رهبران نخستین مذهب پروتستان نام برده می شوند.
برهان إن و لم و بررسی کارکرد برهان در فلسفه از منظر علامه طباطبایی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
برهان، قیاسی است که از یقینیات تشکیل شده باشد و نتیجه یقینی از آن حاصل شود. برهان به دو قسم لمی و إنی، و لمی نیز به لم مطلق و غیر مطلق تقسیم می شود. برهان إنی هم به دلیل و إن مطلق و ملازمات عامه تقسیم می شود. منطق دانان و فلاسفه بر آن اند که از میان انواع براهین، تنها برهان لم و إن ملازمات منتج یقین هستند. علامه طباطبایی با توجه به مبنای خاص خود در بحث عرض ذاتی بر این باور است که در فلسفه نمی توان از براهین لمی استفاده کرد و در فلسفه تنها براهین إن ملازمات جاری می شوند. در این نوشتار به تبیین انواع برهان پرداخته شده و سپس بیان علامه طباطبایی در مورد کارکرد برهان در فلسفه بیان گردیده و در نهایت مقدمات کلام علامه طباطبایی در کارکرد برهان إن ملازمات بررسی و نقد شده است.
عوامل مؤثر بر ارتباط و نشانه شناسی در معماری - (مطالعه موردی مسجد کبود تبریز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۳۴
179 - 202
حوزههای تخصصی:
نشانه شناسی دانشی با هدف چگونگی معنایابی نشانه ای است و خود نمود عینی از مفهوم یا پدیده ای غایب جهت برقراری ارتباط با مخاطب می باشد. رومن یاکوبسن و امبرتو اکو نشانه شناسی را برآمده از زبان می دانستند؛ یاکوبسن نشانه شناسی را فرایند معنی دار شدن بر اساس متن و اکو نشانه شناسی معماری را پدیده ای فرهنگی و ابزاری برای برقراری ارتباط معرفی کرده اند؛ شهرها در جوامع اسلامی نشانه هایی دارند و مسجد شاخص ترین نمود معماری در این شهرها می باشد و استفاده از عناصر کالبدی آن باعث شده است تا به عنوان ابزار ارتباط با ذهن مخاطب شناخته شود، به گونه ای که با دربرداشتن این نشانه ها برای ساکنان قابل درک هستند. هدف این پژوهش تحلیل عناصری در معماری مساجد است که درگذر زمان تبدیل به نشانه ارتباطی در شهرها شده اند تا به این سؤال پاسخ داده شود: عناصر کالبدی معماری با چه مؤلفه هایی ابزار برقراری ارتباط معنایی شده اند؟ تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی بر پایه تحلیل مؤلفه های نظریه ارتباط کلامی یاکوبسن شامل موضوع، پیام، فرستنده، گیرنده، مجرای ارتباطی و رمزگان در نشانه شناسی و تطبیق آن ها با دیدگاه اکو در نشانه شناسی معماری پژوهش شده است و این عوامل در نشانه های به کاررفته در مسجد کبود تبریز به عنوان نمونه موردی جهت استخراج چگونگی برقراری ارتباط موردمطالعه قرار گرفته شده است. نتایج تحقیق نشان می دهند که با تعمیم نظریه یاکوبسن، عوامل موثر بر ارتباط شامل زمینه فرهنگی و اجتماعی، کارکرد نمادین، رمزگان های معماری، کاربرد صریح، ابزار برقراری ارتباط و رمزگان های فرامعماری میباشند. با بررسی این عوامل در مسجد کبود می توان به رابطه مستقیم عوامل یاد شده با ایجاد ارتباط نزد مخاطبان پی برد.
حیات علمی حکیم سبزواری(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی زندگی فیلسوف بلند مرتبه و حکیم الهى، حاج ملاهادی سبزواری و شرح حال و حیات علمی آن فلیسوف فرزانه انجام شده است. سؤال اصلی پژوهش این است که فعالیت فلسفی ملاهادی چگونه و نقش این فیلسوف عارف، در پیشبرد فلسفه وحکمت چه قدر بوده است؟ این تحقیق به سؤالهای جانبی دیگری نیز میپردازد. همچنین در این پژوهش نقش ایشان در تشریح افکار ملاصدرا بیان شده است. روش تحقیق، روش کتابخانهای است و از جمله نتایجی که از این پژوهش به دست میآید، این است که حکیم سبزواری، مشهورترین فیلسوفِ قرن سیزدهم است که این آوازه بلند، به این دلیل است که افکار و آرای صدرالمتألهین را شرح و بسط داده و اغماضهای آن را روشن ساخته، به گونهای که به تصریح برخی فلسفه ، کسی بهتر از ملاهادی، افکار صدرالمتألهین را شرح نداده و از میان آثار گرانبهای او، این مطلب به خوبی نمایان است.
Religion and Spirituality: Adam Smith versus J-J Rousseau(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۷ شماره ۲۴
83 - 93
حوزههای تخصصی:
Adam Smith and J-J Rousseau share some common ground when it comes to religion, namely that they were born into and educated in cultural contexts deeply shaped by Reformed Christianity. However, close consideration of their writings on religion reveal marked difference. This paper explores those differences and finds that Rousseau and Smith are radically at odds on this score. Smith has almost nothing to say about personal spirituality, and locates the significance of religion in its social role. Rousseau, on the other hand, accords religion no social role whatever, and finds its value to be purely of a personal and spiritual nature. This difference is not without some contemporary relevance, since it highlights some of the issues surrounding the distinction between ‘religion’ and ‘spirituality’ in modern secularized societies.
بررسی انتقادی کلیت احکام استتیکی در اندیشه ی بومگارتن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
25 - 40
حوزههای تخصصی:
بومگارتن مدعی است که زیباشناسی، یک علم یا شاخه ای از فلسفه است. بدون شک علم بودن مستلزم لوازمی چون تمایز از سایر حوزه ها، بهره مندی از قانون مندی ویژه، حاکمیت اصول و ادعای کلیت است. به عبارت دیگر، بومگارتن باید برای معرفی زیباشناسی به عنوان علم، نخست خصوصیات منحصربه فرد این حوزه و تبعیت آن از قوانین خاص را توضیح دهد تا بدین وسیله آن را از سایر شاخه ها و حوزه ها متمایز کند. اشاره به اصول بنیادی این شاخه، از این حیث مهم است که سبب ادعای کلیت برای احکام آن می شود. نوشتار حاضر تلاش می کند تا به آرمان بومگارتن (تأسیس زیباشناسی) بپردازد و به این سؤال پاسخ دهد که او چگونه این شاخه جدید را از سایر حوزه های فلسفه متمایز می کند و چگونه در صدد توجیه و تبیین کلیت احکام زیباشناختی برمی آید؟ بومگارتن با مرتبط کردن انحصاری زیباشناسی با ادراک حسی و تبیین خصوصیت اصلی این نوع ادراک، یعنی «وضوح توسیعی»، موفق به متمایزکردن زیباشناسی می شود. او با معرفی تجربه زیباشناختی به عنوان نوعی تجربه شبیه به شناخت و همچنین معرفی اصول عام، در صدد توجیه کلیت احکام زیباشناختی است. متأسفانه توسل به اصول عام که تنها از طریق تجربه و اصول کلی روان شناسی به دست می آیند، نمی تواند کلیت احکام زیباشناختی را تبیین کند؛ زیرا تنها دستاورد این اصول نوعی تعمیم تجربی و روان شناختی است و نه کلیت منطقی.
بررسی انتقادی دلایل عقلی فیاض لاهیجی بر اثبات وجود عقول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۶
71 - 88
حوزههای تخصصی:
وجود موجودات مجردی به نام عقول یکی از مباحث مهم فلسفه اسلامی که خود به عنوان یک مسأله و نیز از مبادی تصوری و تصدیقی بسیاری از مسایل دیگر فلسفی قرار گرفته است. وجود عقول موافقین و مخالفینی دارد. این مقاله ادله عقلی فیاض لاهیجی بر وجود عقل را بررسی می کند. وی به سه دلیل عقلی عمده در این مسیله استناد کرده است . دلیل اول وی قاعده الواحد می باشد که آن را به تبع خواجه طوسی دارای اشکال می بیند و از آن عبور می کند . اما دو دلیل دیگر وی بر اساس حرکت دایمی فلک و علت نبودن جسم پایه ریزی شده است . خواجه این دو دلیل را نیز ناتمام می داند ولی لاهیجی اشکال های خواجه را به این دو استدلال وارد ندانسته و دو دلیل را کافی برای اثبات عقول می داند. این نوشتاردیدگاه خواجه را تقویت نموده و دیدگاه فیاض را به چالش کشیده و این دو دلیل را نیز برای اثبات مدعا کافی نمی داند.
غایت مندی به مثابه اصل بنیادی پیوند عقل و فاهمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت برای فهم جهان شئونی قائل است و هر شأنی را ناظر به قوه ای منحصر در نفس انسان می داند که عبارتند از قوه شناخت، قوه میل و قوه لذت و الم . هر یک از این قوا متعلق به منبع شناختی است که قانون گذار قوه تحت خود است؛ یعنی فهم، عقل و حکم. همچنین هر یک از این قوا، هرچند از حیث کارکرد متفاوت و متمایز از دیگری است ولی اصلی وحدت بخش همه آنها را به یکدیگر پیوند زده است. کانت درصدد است رابطه ی فهم و عقل را به واسطه ی قوه حکم و اصل بنیادین آن؛ یعنی اصل غایت مندی توجیه کند. در این مقاله نشان می دهیم که با توجه به نقشی که این اصل در اندیشه کانت ایفا می کند، قوای شناختی آدمی را نمی توان همچون جزیره هایی مستقل از هم در نظر گرفت، بلکه به نوعی می بایست یکپارچگی آنها را تأیید کرد.
تحلیل انتقادی برهان امکانِ آکویناس و نقد پلانتینگا بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۵۳)
45 - 60
حوزههای تخصصی:
برهان امکان که در آثار بسیاری از اندیشمندان اسلامی و غربی، تقریری از آن دیده می شود، یکی از براهین اثبات وجود خدا است که وجود یک موجود ضروری را از طریق ممکن بودن موجودات اثبات می کند. آکویناس با ترکیب برهان حدوث متکلمان و برهان علیّت، تقریری از این برهان ارائه داده که شبیه برهان وجوب و امکان در فلسفه و کلام اسلامی است. این نوشتار با تکیه بر نقدهای پلانتینگا به بررسی تقریر آکویناساز این برهان پرداخته و تأثیرپذیری وی از اندیشمندان مسلمان، خصوصاً ابن سینا را نشان داده است.و از این رهگذر ضعف های تقریر آکویناس در مقایسه با تقریر ابن سینا نمایان شده است.
رابطه ادراکِ حسی، کمال و لذت با زیبایی در استتیکِ کریستین وُلف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیدگاه کریستین ولف درباره ادراک حسی که چارچوبی لایب نیتسی دارد، اساس استتیک او را برمی سازد. او با توجه به ماهیت واضح ولی مغشوش ادراک حسی در این چارچوب، مفهوم کمال و لذت را تبیین می کند و از همین معبر ره به تعریف زیبایی می برد. به این ترتیب، از نظر او، کمال همانا توافق یا هماهنگی کثرات یا انبوهی از اشیاء یا اجزای آن هاست؛ لذت، حاصل شهود کمال در اشیاء است؛ و زیبایی هم عبارت است از کمال شیْ ء از آن حیث که برای ایجاد لذت در ما مناسب است. با این اوصاف، در این مقاله قصد داریم ماهیت ادراک حسی نزد او و رابطه ادراک حسی، کمال و لذت را با زیبایی در استتیک او بکاویم تا مشخص شود چگونه علم استتیک به طور عام از دل مباحث معرفت شناختی و به طور خاص از بطن ادراک حسی بیرون می آید. در نهایت ، با در نظر داشتن این مهم که خود او مستقیماً داعیه نظریه مستقلی در حوزه استتیک نداشته، نقد و نظری بر لوازم مربوط به استتیک او خواهیم داشت تا حدود و ثغور نظریه عقل گرایانه مفرط او در برخورد با مسایلی چون دایره شمول زیبایی، مراتب زیبایی و اختلاف نظرهای ذوقی مشخص شود.
خودآگاهی و تبیین استنتاج گرایانه کسام از آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۱
11 - 44
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان در پاسخ به این سؤال که چگونه حالات ذهنی خودمان را می دانیم، تبیین های متعددی ارایه کرده اند.کسام در پاسخ به این سؤال، نظریه استنتاج گرایی را مطرح کرده است. به اعتقاد او بر خلاف آنچه شهوداً احساس می کنیم، هیچ نوع دسترسی بیواسطه به حالات ذهنی خود نداریم؛ بلکه ما بر اساس یک سری شواهد بیرونی و درونی، و از طریق فرایند استنتاج، حالات ذهنی مان را می شناسیم. بویل این تبیین را تبیین خوبی برای خودآگاهی نمی داند. او معتقد است تبیین استنتاجی از خودآگاهی به گونه ای است که گویا ما از حالات ذهنی خودمان بیگانه ایم . کسام هم در مقابل، اشکال بویل را نمی پذیرد. در این مقاله نشان خواهیم داد که اولاً کسام مقصود بویل از مفهوم بیگانگی را به درستی درنیافته است و اگر مقصود او را دریابد، وجود آن را در استنتاج گرایی گریزناپذیر خواهد یافت. ثانیاً اگر کسام در پی پذیرش این مسیله ادعای خود را محدودتر کند و استنتاج گرایی را تبیینی برای همه انواع خودآگاهی معرفی نکند، مسیله بیگانگی، حیات استنتاج- گرایی را، به عنوان تبیینی خوب برای طیف قابل توجهی از مصداق های خودآگاهی، به خطر نخواهد انداخت.