فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۹۴۱ تا ۳٬۹۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹۳
5 - 37
حوزههای تخصصی:
رویکرد گزاره ای یکی از مهم ترین رویکردهای غیرزبانی به وحی قرآنی است. در این رویکرد مراد از «گزاره» که کلیدی ترین کلمه در آن است، معانی و حقایقی است که مستقل از زبان های طبیعی اند. بر پایه رویکرد گزاره ای این حقایق بی صورت اند و پیامبر به آنها صورت و لباس زبان خاصّی می پوشاند. در گذشته افرادی همچون زرکشی و سیوطی بدون اینکه ذکری از قائل یا قائلان این رویکرد داشته باشند، نامی از این قول برده اند. در دوران معاصر این رویکرد را برخی به بعضی از دانشمندان و فیلسوفان مسلمان نسبت داده اند. نوآوری جُستار حاضر این است که این نسبت ها را به مثابه مسئله خود واکاوی کرده و نادرستی آن را نشان می دهد؛ همچنین دلیل این رویکرد را به نقد گرفته و به پیامدها و لوازم آن که از اهمّیت وحی قرآنی می کاهند، اشاره می کند. افزون بر همه به ادله درون و برون متنی زبانی بودن وحی قرآنی می پردازد که اینها رویکرد گزاره ای را نفی و رویکرد زبانی را تأیید می کنند. تحقیق حاضر با استفاده از منابع مکتوب، بر شیوه تحلیلی- توصیفی و انتقادی سامان یافته است.
زمان به عنوان افق ظهور موجودات، فراهم کننده ابژکتیویته در کانت، به تفسیر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقولات کانتی باید بالضروره در ارتباط با مُتعلَق دریافتی باشند. اما به دلیل خودانگیخته بودن قوه فهم از یک سو و پذیرنده بودن قوه حس از سوی دیگر، باید یک امر مشترکی ارتباط بین این دو قوه آگاهی را ممکن گرداند. هایدگر بیان می دارد که «زمان» همان امر مشترکی است که موجب اتحاد و «تالیف» این دو قوه می شود. بنابراین، به وسیله عمل شماتیزم ما به این نتیجه می رسیم که تفکر یا آگاهی از شهود گرفته تا عقل/فهم سراسر زمانی است. بدین ترتیب، با توجه به چنین تفسیری، زمان نه تنها صورت حساسیت بلکه صورت «خودِ» اندریافت نیز می باشد. بنابراین، هایدگر، وی مرز میان شاکله و مقوله را بر می دارد و «منِ» کانتی به همراه مقولاتش را صورت قاعده مند زمان می داند. در نتیجه، از رهگذر شماتیزم، این زمان است که به دلیل فراهم کردن وحدت آگاهی، ابژکتیویته ابژه را فراهم و احکام تالیفی پیشینی را ممکن می گرداند. زمان همان مرزاندیشیدنی، شناخت و خارجِ شناخت است، یعنی مرز توهم و ابژکتیویتی است. این چنین است که زمان به عنوان تعین استعلایی، افق مواجهه ما با موجودات را تعیین می کند.
فراتحلیل اثر بخشی اجرای برنامه فلسفه برای کودکان بر مهارت های فکری دانش-آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، جمع آوری و یکپارچه سازی اثربخشی اجرای «برنامه فلسفه برای کودکان» بر مهارت های فکری و محاسبه میزان اثر آنها با استفاده از رویکرد پژوهشی فراتحلیل بود. بدین منظور 27 پژوهش(یازه زمانی1398- 1388) که از لحاظ روش شناسی مورد قبول بود انتخاب و فراتحلیل بر روی آنها انجام شد. ابزار پژوهش چک لیست فراتحلیل بود که 1485 شرکت کننده را در خود جای داده بود. پس از خلاصه کردن نتایج پژوهش ها، اندازه اثر محاسبه و بر اساس رویکرد فراتحلیل هانتر و اشمیت ترکیب شده و طبق جدول کوهن تفسیر شدند. یافته های پژوهش نشان داد که میزان اثر ترکیبی اجرای «برنامه فلسفه برای کودکان» بر مهارت های فکری 57/0 بود(p</0001). این میزان اثر در دوره ابتدایی 56/0 و برای دوره متوسطه62/0 بوده است. همچنین این میزان برای دانش آموزان دختر 58/0 و برای دانش آموزان پسر45/0 بود. انجام فراتحلیل های جداگانه نشان داد که اثر اجرای این برنامه بر مهارت پرسشگری74/، بر هوش56/، تفکر انتقادی55/0 و بر خلاقیت 50/0 بود. همچنین نتایج حاصل از تحلیل تعدیلی، بیانگر اثرگذاری متغیرهای تعدیل کننده در این مداخلات بود. بر اساس نتایج فراتحلیل حاضر، میزان اثر اجرای برنامه فلسفه برای کودکان بر مهارت های فکری دانش آموزان مطابق جدول کوهن، زیاد می باشد.
تفسیر سنتی از ویتگنشتاین اول و خوانش آن بر مبنای الهیات سلبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم «بی معنا» در تراکتاتوس و سایر آثار منسوب به دوره اول فکری ویتگنشتاین، همچون یادداشت ها و سخنرانی درباره اخلاق، مفهومی محوری است که تفاسیر مختلفی از آن ارائه شده است. تفسیر سنتی (یا متافیزیکی) یکی از باسابقه ترین تفاسیر این مفهوم است که پیتر هکر، الیزابت آنسکوم، هانس یوهان گلاک ارائه کرده اند؛ بر اساس این تفسیر، ویتگنشتاین به دسته ای از حقایق «بیان ناپذیر» قائل است. بر اساس این تفسیر و بر مبنای این نوع از حقایق، خوانشی از ویتگنشتاین شکل گرفته که او را در امتداد سنت الهیات سلبی قرار می دهد. در این مقاله، ابتدا این تفسیر سنتی از فلسفه ویتگنشتاین اول تبیین می گردد، سپس به ارتباطی که برخی شارحان بین ویتگنشتاین اول و سنت الهیات سلبی برقرار کرده اند، پرداخته می شود و در پایان، ضمن بیان چند ملاحظه انتقادی، روشن می گردد که علی رغم وجود برخی شباهت های اولیه، فلسفه متقدم ویتگنشتاین نه تنها سنخیتی با الهیات سلبی ندارد بلکه می تواند کاملاً در برابر آن قرار گیرد.
قرینه زمان نزول و خطای راهبردی در فهم مفسر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۸ شماره ۸۰
97 - 126
حوزههای تخصصی:
از نظرگاه مشهور مفسران، یکی از قراین پیوسته غیر لفظی و شناخته شده علم تفسیر، قرینه زمان نزول است. بیشتر مفسران- به ویژه مفسران معاصر- به این قرینه توجه نشان داده و از آن در تفسیر برای نقد و بررسی روایات تفسیری، شأن نزول، تحدید و تعیین معانی واژگان، ترجیح آرای تفسیری، و... استفاده کرده و می کنند، لیکن برخی پژوهشگران- خودآگاه یا ناخودآگاه- با گسترش در کارکرد این قرینه، ارزشی مبنایی برای آن در نظر گرفته اند. نکته چالشی این مطلب- با گذشت از منابع دسترسی به زمان نزول سور و آیات قرآن- تبیین مفهوم قرینه و مبنا و بررسی حجیت آن دو است. بررسی ادله حجیت قرینه بودن زمان نزول و دامنه دلالت آن و نیز پایه استواری دیدگاه مبناگروان و نقد ادله آنها رویکرد مقاله پیش رو است. فرضیه نگارنده در این مقاله، حجیت قرینه
بررسی اثربخشی برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان در پرورش خلاقیت کودکان پیش دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بسیاری از پژوهشگران برنامۀ « فلسفه ب ه کودک ان» را یکی از ابزارهای مهم در پرورش مهارت های تفکر و خلاقیت می دانند. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی برنامۀ « فلسفه ب ه کودک ان» بر پرورش خلاقیت کودکان پیش دبستانی ش هر ته ران است. این پژوهش به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه طی 13 جلسه 45 دقیقه ای به صورت 2 جلسه در هفته انجام شد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه کودکان پیش دبستانی منطقه 8 شهر تهران در سال تحصیلی 98-97 بود که در دامنه سنی 6-5 سال قرار داشتند. نمونه آماری این پژوهش شامل 20 شرکت کننده (10 نفر گروه آزمایش و 10 نفر گروه گواه) بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و روش مداخله به صورت تصادفی به یکی ازگروه ها منتسب شد. به منظ ور جم ع آوری داده ها، از نسخه تصویری آزم ون خلاقیت تورنس استفاده شد . جهت تحلیل داده ها، از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره اس تفاده ش د. یافته های ای ن پ ژوهش، اعتب ار واعتمادپذیری برنامۀ فلسفه به کودک ان را در پ رورش خلاقی ت و چه ار مؤلف ۀ اصلی آن، یعنی اصالت، بسط، سیالی و انعطاف پذیری، تأیید کرد.
آیا مصنوعات اخلاق دارند؟ برونو لاتور و اخلاق تکنولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله بر اساس سه معنای وساطت تکنولوژی نزد برونو لاتور، یعنی وساطت ترکیب، ترجمه و واگذاری، از سه معنای اخلاقی بودن تکنولوژی سخن خواهیم گفت. تکنولوژی بخشی از کنش های اخلاقی ماست، ما برخی از کنش های اخلاقی را به تکنولوژی واگذار می کنیم، و نیز تکنولوژی می تواند قصدها و انگیزهای اخلاقاً مهمی را در کاربر ایجاد کند. سپس بحثی را راجع به مسئولیت اخلاقی مطرح خواهیم کرد و با تفکیک مسئولیت از تقصیر نشان خواهیم داد که کنش های شبکه ای مستلزم سلب مسئولیت انسان یا اعطای مسئولیت به تکنولوژی نیستند و با این حال می توان به شکل معناداری از «مجازات تکنولوژی» نیز سخن گفت
تحلیل انسجام غیرساختاری در سوره لیل با رویکرد زبان شناختی نقش گرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۸ شماره ۷۷
215 - 244
حوزههای تخصصی:
ارتباط و انسجام میان اجزای مختلف سوره های قرآن موضوعی است که از قرن ها پیش در سخن قرآن پژوهان غربی و شرق شناسان جایگاه خاصی یافته و برخی همانند نولدکه، بلاشر، کارلایل، گلدزیهر و...، با طرح ادعاهایی بی دلیل و بر خلاف روایات تاریخی تلاش کرده اند موضوع انسجام در قرآن کریم را بشری و سلیقه ای قلمداد کنند. این پژوهش بر آن است با نگاهی فراجمله ای و متن بنیاد با اتکا به نسخه تکامل یافته از نظریه نظام مند نقش گرای دستوری هالیدی و نیز مفهوم هماهنگی انسجامی که رقیه حسن مطرح نمود، عوامل انسجام و هماهنگی انسجامی را در تمام آیات سوره «لیل»، به صورت گزینشی و استقرایی به بوته نقد و ارزیابی توصیفی- تحلیلی و آماری گذاشته است تا ضمن ارائه پاسخی عملی و کاربردی به اتّهامات ناروای مستشرقان و قرآن پژوهان غربی در موضوع انسجام قرآن نشان دهد که سوره لیل از قرآن کریم کاملاً منسجم و دارای هماهنگی انسجامی است و ادعای مدعیان غربی و شرق شناسان در مورد بی نظمی و عدم تناسب و همبستگی آیات قرآن و اسلوب آن، به ویژه در خصوص سوره لیل در این مطالعه موردی، بی اساس و فاقد وجاهت منطقی و علمی است. دستاورد پژوهش که به شیوه توصیفی- تحلیلی نگاشته شده، نشان داد که: 1. متن سوره لیل باتوجه به شاخص های هالیدی و حسن درصد بالایی از انسجام متنی نزدیک به 96% را داراست. 2. عامل انسجامی جزء و کلّ در متن سوره بیشترین کاربرد را دارد. 3. به جز عامل نام گذاری، تمامی عوامل واژگانی و دستوری در متن سوره حضور فعال دارند.
دیدگاه الیزابت فریکر درباره توجیه باورهای مبتنی بر گواهی: بررسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
147-168
حوزههای تخصصی:
توجه به آثار مختلف الیزابت فریکر درباره توجیه مبتنی بر گواهی نشان می دهد، او با پذیرش جهان بینی مبتنی بر فهم مشترک و معرفی نمونه الگوی گواهی شرایط سه گانه ای را با رویکرد درون گرایانه برای موجه بودن باورهای مبتنی بر گواهی برای بزرگسالان لازم می داند. این سه شرط عبارتند از: باور موجه شنونده به تحقق کنش گفتاری گفتن در گواهی، باور موجه به صداقت و صلاحیت گوینده. بعلاوه، فریکر بر اساس تحلیل کنش گفتاری گفتن معتقد است در گفته گوینده باید مخاطبی قصد شده وجود داشته باشد، گوینده باید دست کم به ظاهر، گزاره ای را به زبان آورد که به آن معرفت دارد و نیز احتمال دهد شنونده نسبت به آن گزاره جاهل است. او در برخورد با کودکان گواهی را منبع معرفت بخش قلمداد می کند؛ مگر اینکه در بزرگسالی قرینه مثبتی علیه آن بیابند. مقاله حاضر کوشیده است نظریه فریکر را با روشی تحلیلی طرح و بررسی کند. نظریه او در هر دو بخش تعریف گواهی و توجیه و معرفت مبتنی بر گواهی با نقدهایی مواجه است. به عنوان نمونه در بخش تعریف به نظر می رسد فریکر برخی مصادیق گواهی را در نظر نمی گیرد و در نهایت با طرح نمونه الگو تصویری مبهم از گواهی به دست می دهد. در بخش توجیه و معرفت، برخورد دوگانه او با معرفت در دوره رشد و معرفت در دوره بلوغ، از یک سو، منجر به نتیجه ای خلافِ شهود می شود و از سوی دیگر با تصویری واحد از توجیه و معرفت سازگار نیست.
زبان، طبیعت و قانون در فلسفه افلاطون (رابطه نام ها و چیزها در کراتیلوس و ارتباط آن با مسأله قانون و طبیعت)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
195-212
حوزههای تخصصی:
نسبت میان نام ها و چیزها که در کراتیلوس مطرح می شود، از فروع مسأله ای عام تر درباره قانون و طبیعت است که بسیاری از مسائل فلسفه یونانی از آن سرچشمه گرفته است. مسأله این است که آیا قوانین بشری ریشه در طبیعت و ذات امور دارد یا صرفاً قراردادی میان افراد است. فیلسوفانی که قوانین را مطلق و ناگزیر می دانستند، به مطابقت قانون و طبیعت معتقد بودند و مخالفان ایشان که چنین مطابقتی میان قانون و طبیعت نمی دیدند، قوانین را صرفاً توافقی میان افراد، و لذا کاملاً نسبی می دانستند. فوسیس به معنای عالم اعیان و ذات اشیاء و امور است، و نوموس شامل قانون و عرف و اعتقادات و مقدسات و بسیاری از امور انسانی است. در تفکر یونانی نام ها از جمله مصادیق نوموس به شمار می روند و تبعاً مباحث مربوط به نوموس، از جمله نسبت آن با فوسیس، در مورد نام ها نیز مصداق دارد. مسأله فوسیس و نوموس در مورد نام ها به صورت این پرسش مطرح می شود که آیا نام ها طبیعی هستند یا قراردادی؟ این همان پرسش اصلی کراتیلوس است: آیا ارتباطی ضروری میان نام و نامیده وجود دارد یا اطلاق نام ها بر چیزها صرفاً مبتنی بر توافق است؟ در این مقاله استدلال می شود که پاسخ افلاطون به هر دو پرسش (پرسش از رابطه فوسیس و نوموس و پرسش از رابطه نام ها و چیزها) یکی است و او در هر دو مورد راه حلی میانه یافته که پیش از او سابقه نداشته است.
نظریه چهاربعدگرایی لوئیس و مسئله تغییر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چهاربعدگرایی (در مقابل سه بعدگرایی)، دیدگاهی در متافیزیک معاصر است که به موجب آن، اشیای عادی، هویاتی چهاربعدیند که به واسطه داشتن اجزای زمانی متمایز در زمان های مختلف بقا دارند. یکی از اشکال عمده این نظریه، مشهور به نظریه کرم های مکانی- زمانی که توسط دیوید لوئیس پیشنهاد شده است، مدلول اشیا را مجموع چهاربعدی اجزای زمانی می داند. لوئیس بر این عقیده است که چهاربعدگرایی، تنها راه حل قابل دفاع مسئله به اصطلاح اوصاف نفسی موقتی است و به نیکی در برابر اشکالات ممکن مختلف قابل دفاع است. نوشتار حاضر ضمن تأکید عمده بر این مسئله، قصد دارد نسخه چهاربعدگرایی لوئیس را مورد ارزیابی قرار دهد. بدین منظور، پس از معرفی این مسئله، راه حل مبتنی بر اجزای زمانیِ لوئیس مورد تبیین و بررسی قرار می گیرد. استنتاج ما این است که چهاربعدگرایی پیشنهادی لوئیس، افزون بر مشکلات آن در فراهم نمودن راه حلی مقبول برای مسئله تغییر نفسی و مسئله تغییر به طور عام، تبیینی غیرشهودی از بقا و مفاهیمی غیراستاندارد و ناآشنا از تغییر و اتصاف ارائه می کند و در حفظ معنایی از وحدت که در مفهوم شیء بودن ضرورت دارد، ناموفق است.
تفسیر تفکر کنفوسیوسی با تمرکز بر پدیدارشناسی هایدگری با تاکید بر دلالت های تعیلم و تربیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی شده تا بر اساس تفکر هایدگر یک راهِ شرقی؛ یعنی کتاب مکالمات، تفکرکنفوسیوس مورد واکاوی قرارگیرد. بنابراین چند موضوع محوری در اندیشه ی هر دو متفکر را برگزیده ایم و با رویکرد پدیدارشناسانه به آنها می پردازیم. پدیدارشناسی-هرمنوتیکی هایدگری را برای رفتن به سوی "فهمِ هستیِ چیزها" و مجالِ بروز دادنِ به آنها در نظر گرفتیم، تا که "هستیِ" هستنده ها بتواند آشکار شود. با واکاوی چند مفهوم محوری در متن"مکالماتِ" کنفوسیوس نشان می دهیم که چه گونه ارزش ها در اندیشه ی کنفوسیوسی به مثابه ی یک راه شرقی، به دستگاه اخلاقی تبدیل شده اند و لذا هستی هستنده ها محصور به هستیِ اخلاقی آنها شده (به این معنا که سیستم اخلاقی مشخص و معینی در جای هستی قرار گرفته و لذا امر انتیکی به جای انتولولوژی اش نشسته است) و توانش، زیست جهان و موقعیت های متکثر را به مخاطره انداخته و گشودگی های انتولوژیکی را از میان برداشته است. و نهایتاً در حیطه ی تعیلم و تربیت سبب شده، گشودگی و راه های دیگرگونه مجال بروز نیابند و راه های گونه گون و نو فروبسته شوند. [i] . استفاده از واژه ی تفکر کنفوسیوسی به این دلیل بوده است که واژه ی آیین کنفوسیوسی، برای مذهب رسمی در چین -قبل از دوران جدید به کار برده می شد، اما تفکر کنفوسیوسی برای آموزه ها و فضایلی که کنفوسیوس قصد تعلیم آنها را داشت به کار می رفته است.
معنا شناسی اوصاف الهی از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم بهار ۱۳۹۸ شماره ۹۱
201 - 227
حوزههای تخصصی:
دیدگاه غالب علامه طباطبایی در معناشناسی اوصاف الهی ناظر به قبول معنای مشترک میان اوصاف کمالی خدا و مخلوقات است. مشاهده کمالات در مخلوقات و علت تامه بودن خداوند، لزوم پذیرش قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له»، تحلیل وجودشناختی خداوند به مثابه واجب الوجود، صرف الوجود و واجد بساطت محضه و وحدت حقه مقتضی آن است که ذات الهی واجد جهات وجودی و کمالی تمامی موجودات به نحو برتر و شریف تر باشد. این اقتضا با تکیه بر نظریه «اشتراک معنوی و تشکیک وجودی» ضمن دلالت بر وحدت معنایی وجود و سایر مفاهیم کمالی میان خالق و مخلوق، اختلاف واقعی آنها را در مصادیق به نحو تشکیکی ارزیابی می کند. همچنین بر اساس نظریه روح معنا، معنا بدون دخالت خصوصیات مصادیق از حیثیت عامی که همان غرض و کارکرد ثابت در مسماهای مادی و مجرد لفظ است، حکایت می کند. با این حال به رغم پرهیز کلی علامه از معنای شایع تأویل، اقبال او به آن در مواردی، ظاهراً تا حدی از قول وی به وجود مجاز در سخن خداوند حکایت دارد. از این گذشته در معناشناسی اوصاف الهی در اندیشه علامه گاه شاهد آنیم که تعالی و تنزیه خدا از حدود مفاهیم و توصیفات بشری، از بیان ناپذیری خداوند نشان دارد.
تقریر انسان شناسانه اعتباریات بر اساس ماجرای هبوط انسان از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هبوط انسان ماجرای یک شخص خاص نیست که در تاریخ رخ داده است، بلکه فرایند ورود انسان به حیات دنیایی است. علامه طباطبایی با تبیین تمایز ماجرای هبوط و خلقت ارضی انسان و بیان چیستی و علل هبوط انسان به دنیا، منشأ و مراحل شکل گیری اعتباریات انسانی را تقریر می کند. محوری ترین سؤال این مقاله پیرامون نسبت هبوط انسان با اعتباریات است که از منظر علامه طباطبایی، حقیقت هبوط به معنای ورود به عالم اعتباریات است؛ اعتباریاتی که نقش اساسی در شکل گیری اجتماع و همچنین نقش انکارناپذیری در رشد و تعالی انسان ها دارد. براساس ماجرای هبوط که همان توجه انسان به کثرت و غفلت از وحدت است، پندار استقلالی انسان و به تبع آن، توجه به بدن و نیازهای حیوانی شکل می گیرد و ذیل توجه به نیازهای دنیایی و احکام هستی شناسانه آن، اعتباریات متحقق می شود. در نهایت، پس از توبه، انسان در فرایند هبوطی قرار می گیرد که همراه با تشریع اعتبارات دینی و جدا شدن راه سعادت از راه شقاوت برای انسان است.
نقد دیدگاه معاصرین در حل شبهه تعارض میان «مشهوری» بودن و «عقلی» بودن گزاره های اخلاقی در نگاه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
213-230
حوزههای تخصصی:
مسئله مشهوری بودن گزاره های اخلاقی در نگاه شیخ با عقلی دانستن آنها از سوی وی دارای یک نوع تعارضی می باشد که به دنبال آن نقدهایی به مبانی اخلاقی ابن سینا از سوی منتقدان مطرح شده است. نگاه عمده در معاصرین جهت ارائه برون رفت از این تعارض به این گونه است که مشهوری بودن گزاره های اخلاقی ناظر به ساحت منطقی این قضایا است و عقلی بودن قضایای مزبور مربوط به ساحت معرفت شناختی و فلسفی احکام اخلاقی می باشد. این مقاله نشان داده است که از طرفی تفکیک میان ساحت منطقی و فلسفی در قضایای اخلاقی به تنهایی نمی تواند ثابت نماید هیچ پیوند منطقی میان این دو برقرار نیست. از طرفی دیگر می توان نشان داد: ساحت وجود شناختی و معرفت شناختی در گزاره های اخلاقی(علیرغم تمایز و استقلال)کاملاً مرتبط با یکدیگر هستند و همین امر می تواند نشانه ای برای ارتباط ارگانیک ساحت منطقی و ساحت معرفت شناختی در این گزاره ها تلقی شود (برخلاف آنچه معاصران برآن تأکید دارند). همچنین با توجه به تعریف و شاخصه هایی که تفکر سینوی برای گزاره های اخلاقی به عنوان قضایای مشهور خاص حقیقی مطلق بر می شمارد، قطعاً این گزاره ها نمی توانند عقلی محسوب شوند و لذا مشهوری بودن و عقلی بودن در نگاه اخلاقی ابن سینا در تعارض آشکار با یکدیگر قرار دارند.
بررسی جاودانگی نفس و نسبت آن با سعادت از نظر اسپینوزا در مقایسه با دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۵۹)
195 - 230
حوزههای تخصصی:
مسئله «جاودانگی» را (به عنوان یک امر فطری) می توان از ابعاد مختلف وحیانی، عرفانی، عقلی و فلسفی مورد پژوهش قرارداد. در این مقاله، ازمنظر فلسفی به بررسی انتقادی نفس شناسی و جاودانگی در اندیشه باروخ اسپینوزا با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه پرداخته شده است. اسپینوزا همچون صدرالمتألهین معتقد به خلود و بقای نفس است؛ با این تفاوت که از یک سو منکر جوهریت نفس است و ازسوی دیگر قائل به شمول-ناپذیری و اکتسابی بودن جاودانگی است. بنابراین حصول جاودانگی نزد اسپینوزا، متوقف بر احراز شرایط و رفع موانع است. براین اساس، تنها نفوسی به تجربه ابدیت نائل می شوند که شرایط لازم جاودانگی را در خود ایجاد کنند. ملاصدرا اما طبق مبانی خود معتقد است که جاودانگی یک امر تکوینی و ذاتی برای نفس بوده و درنتیجه همه افراد را در برمی گیرد. استنباط و تبیین عوامل حصول جاودانگی و نسبت آن باسعادت انسان در اندیشه اسپینوزا، در مقایسه با دیدگاه صدرالمتألهین، از مباحث مهم این نوشتار است. روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی با رویکرد انتقادی است.
بررسی انتقادی تفکر ساختارشکنانه ژاک دریدا در حوزه فلسفه دین با تکیه بر آرای علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۴۱)
697 - 715
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر با هدف بررسی انتقادی تفکر ساختارشکنانه دریدا در حوزه فلسفه دین، با تکیه بر آرای علامه طباطبایی شکل گرفت. دین شناسی دریدایی با رویکردی ساختارشکنانه به فلسفه دین، در واکاوی مسائل این فلسفه، همچون وجود خدا، هرگز در پی رسیدن به حقیقت نیست. زیرا دریدا به وجود حقیقتی که با روش برهانی، بر انسان مکشوف می شود، اعتقادی ندارند. به اعتقاد او با تأکید بر سرّیت می توان حیات امر دینی را تضمین کرد. هرچند علامه نیز بر محدودیتی که عقل آدمی در حوزه فلسفه الهی با آن مواجه است، اذعان دارد؛ اما حاضر نیست از تفکر منسجم و نظام مند توأم با بهره گیری از براهین عقلی برای کشف حقیقت امر دینی دست بکشد. پلورالیسم معرفتی، عدم ثبات معنا و تشکیک در بداهت وجود، از جمله ایرادهایی هستند که بر دریدا وارد است. علامه اعتقاد دارد که حقیقت دارای ساختار یکپارچه ای است که انسان با ممارست عقلانی، قادر به کشف آن خواهد بود. ایشان هرگز دیدگاه نسبیت گرای دریدا در زمینه حقیقت را برنمی تابد، بلکه معتقد است که مسیر شناسایی در فلسفه دین، از رهگذر اطلاق و کلیت حقیقت به سرانجام می رسد.
بازخوانی دیدگاه دیویی درباره ی واقع گرایی در علم (برمبنای بخش هایی از کتاب هنر به منزله ی تجربه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جان دیویی در کتاب هنر به منزله ی تجربه نظریه ای بدیع درباره ی زیبایی و هنر ارائه می دهد که ریشه های آن را می توان در نگاه تکاملی و هگلی وی جست. کتاب ضمن معرفی نگاهی نو به هنر، به نحوی حاشیه ای به مقایسه ی علم و هنر می پردازد تا خواننده را در رسیدن به آراء نویسنده در فلسفه ی هنر راهنمایی کند. مقاله ی حاضر به بازنویسی دیدگاهدیویی درباره ی واقع گرایی علمیمی پردازد.در این بازنویسی دعوی بر آن است که می توان با مقایسه هایی که دیویی میان هنر و علم در هنگام نگارش کتاب هنر به منزله ی تجربه انجام داده است، به درک بهتری از دعوای کنونی فلسفه علم میان واقع گرایان علمی و ساخت گرایان اجتماعی رسیددرواقعدیویی تصویری از اندرکنش مداوم انسان و جهان پیرامون ارائه می دهد که نه با خوانش های متعارف واقع گرایی در فلسفه ی علم سازگار است و نه با برداشت های رایج ساخت گرایی اجتماعی می خواند.
Religious Epistemology and Dialectic(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Much recent discussion of the epistemology of religious belief has focused on justification of belief in the existence of God. Religious belief, however, includes much more than belief in God. In this paper, it is argued that the justification of belief in God is best seen in the context of other interrelated religious beliefs and practices. Philosophers of religion argue about whether religious belief requires evidence and on the sorts of arguments that have been presented. In this paper, a dialectical approach to the justification of religious belief is suggested that draws upon Hegel, Peirce, and W. E. Hocking. Rational reflection on the nature of experience that provides the solution to the problems of skepticism and solipsism in the Hegelian tradition, a tradition self-consciously developed by both Peirce and Hocking. If reason itself is only manifest in social exchanges, then the rationality of religious belief cannot be a private affair restricted to the subject of experience; rather it is the process of communicative interactions in accord with the overlapping norms of those who participate in them. Finally, some implications of this approach for the problem of religious diversity are sketched.
Does Tillich Have A Hidden Debt To Kant?(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
After briefly recounting a strange, quasi-mystical experience I had while first reading Immanuel Kant’s Critique of Pure Reason , I devote most of this article to exploring various similarities between theories Kant developed and ideas more commonly associated with Paul Tillich. Hints are drawn from Chris Firestone’s book, Kant and Theology at the Boundaries of Reason , which argues that my interpretation of Kant echoes themes in Tillich’s ontology. Among the themes whose Kantian roots I explore are Tillich’s theories of: God as the Ground of Being; faith as ultimate concern; courage as the proper life-choice in the face of the anxiety that naturally arises out of an honest response to the human situation, given our fundamental alienation from the divine; the crucial role of cultural symbols in bringing faith into historically realistic expressions; political forms as ideally self-negating; and love as a gift that we must express with power and justice in order to be efficacious. After considering whether Kant influenced Tillich more than Tillich ever admitted, I conclude by wondering if my own effort to develop an “affirmative” interpretation of Kant’s theory of religion may have itself had a hidden influence from my prior reading of Tillich.