فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۴۲۱ تا ۳٬۴۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
ایده اصلی تفکر نیچه مفهوم ”اراده معطوف به قدرت“ است که به عنوان بدیلی در مقابل تفکر متافیزیکی مطرح می گردد. تفکر نیچه پیام آور تفسیر نوینی از ساحت حیات فردی و اجتماعی انسان در جهان کنونی است. نقد رادیکال نیچه به سنت تفکر متافیزیکیِ تاکنونی این است که این سنت به نیهیلیسم منجر گردیده است. همین نقد در تحلیل آخر زمینه های ظهور معنای تازه ای از مفاهیم شناخت و حقیقت را فراهم ساخته است. نیچه با بازگشت به سپهر اندیشه یونان باستان و با عنایت به مفهوم صیرورت و شدن، شناخت را کوبیدن مُهر اراده معطوف به قدرت بر واقعیت می داند و به تبع آن حقیقت نه دیگر چون امری ثابت و مطلق که چونان وجهی تولیدی، متکثر و به مثابه افسانه ای سودمند از جهت رفع امورات انسانی و با عملکردی تنظیمی تلقی می گردد. اراده معطوف به قدرت در مقام هنرمند با بازگشت به طبیعت، چیرگی بر خود و با قدرت آفرینش گری خویش بر نیهیلیسم فائق آمده، عناصر سازنده حیات و زندگی را قوام می بخشد و به زندگی آری می گوید. حقیقت در چنین معنایی چیزی جز اراده معطوف به قدرت نیست.
استدلال ریچارد داوکینز در دفاع از سقط جنین: گزارش، تحلیل و نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۲
183 - 212
حوزههای تخصصی:
رویکردهای مختلفی در مواجهه با مساله درستی یا نادرستی سقط جنین وجود دارند که هر یک از آنها از منظری متفاوت به این مساله پاسخ داده اند. ریچارد داوکینز یکی از حامیان نظریه تکامل است که اندیشمندانی بزرگ همچون آلوین پلانتینگا و ریچارد سویین برن به تحلیل و بررسی دیدگاههای وی پرداخته اند. او یکی از مدافعان سقط جنین بوده که بر مبنای نظریه تکامل از آن دفاع می کند . هدف این پژوهش این است که با روش توصیفی – تحلیلی ضمن ارائه گزارشی دقیق از مبانی فکری داوکینز و استدلال وی در دفاع از سقط جنین، مهمترین نقدهای وارد بر دیدگاه او در دفاع از سقط جنین را بیان کنیم. یافته های این پژوهش نمایانگر این است که استدلال داوکینز در دفاع از سقط جنین ضمن مشکلات نظری، در عمل نیز ما را با مشکلات جدی مواجه می کند که با عمل گرایی و پیامدگرایی مورد نظر وی در تعارض است. اما با وجود اینکه این استدلال در دفاع از سقط جنین کارایی ندارد، با توجه به مقدماتی که در آن مطرح می شود، می تواند در جهت دفاع از حقوق حیوانات مورد استفاده قرار گیرد.
Intuition as a Capacity for a Priori Knowledge(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
147-169
حوزههای تخصصی:
This article lays the groundwork for a defense of rational intuitions by first arguing against a prevalent view according to which intuition is a distinctive psychological state, an “intellectual seeming” that p, that then constitutes evidence that p. An alternative account is then offered, according to which an intuition that p constitutes non-inferential a priori knowledge that p in virtue of the concepts exercised in judging that p. This account of rational intuition as the exercise of conceptual capacities in a priori judgment is then distinguished from the dogmatic, entitlement and reliabilist accounts of intuition’s justificatory force. The article concludes by considering three implications of the proposed view for the Experimental Philosophy movement.
راه حلی بر اساس منطق خطی به نفع دیدگاه واقع گرایی علمی در مساله تمایز هستومند های مشاهده پذیر و مشاهده ناپذیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توانایی کشیدن خط تمایز دقیق بین هستومند های مشاهده پذیر و مشاهده ناپذیر در نظریه های علمی به عنوان موضوعی مورد مناقشه در بین دو دیدگاه مخالف واقع گرایی علمی و پادواقع گرایی هنوز یکی از موضوعات باز در فلسفه علم می باشد. یکی از استدلال هایی که به نفع واقع گرایان ارائه شده است مدعی است که نمی توان علی الاصول خط تمایزی بین این هستومند ها کشید. از طرف دیگر پذیرش انسجام دیدگاه پادواقع گرایی به نوعی مستلزم پذیرش تمایز بین هستومند های مشاهده پذیر و نامشاهده پذیر می باشد. اگر به هر وسیله ای این تمایز به صورت اصولی رد شود نتیجه آن عدم انسجام دیدگاه پادواقع گرایی خواهد بود. پادواقع گرایان برای دفاع از انسجام دیدگاه خود مبهم بودن مفاهیم مشاهده پذیر و مشاهده ناپذیر را مطرح می کنند. در این نوشتار تلاش خواهیم کرد تعبیری از منطق خطی را معرفی نماییم که با به کار بردن آن می توان وضوح بیشتری به محل نزاع بین واقع گرایان با پادواقع گرایان در مورد ناسازنمای ابهام بخشید. نشان خواهیم داد که اگر تعبیر مورد نظر در ناسازنمای ابهام به کار گرفته شود به صورت منسجم تری می توان ادعا کرد که بر خلاف نظر پادواقع گرایان مبهم بودن مفاهیم مشاهده پذیر و مشاهده ناپذیر به نفع دیدگاه آنها نخواهد بود.
رویکرد انتقادی به حصر اخلاق در تعریف فضیلت گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۹۲
83 - 102
حوزههای تخصصی:
نگرش غالب اخلاق پژوهان اسلامی در هویت معرفتی اخلاق، همواره فروکاستن آن به صفات و نکهیئت های راسخ نفسانی انسان بوده است. ایده اصلی این پژوهش آن است که در عین التزام به اهمیت صفات درونی، با توجه به مستندات متعدد از جمله رویکردهای جدید در حوزه اخلاق اجتماعی به خصوص جنبه های کاربردی و حرفه ای آن، رفتارهای بیرونی جایگاه ویژه تری در مفهوم یابی اخلاق به دست خواهند آورد. البته با رویکرد انصاف نگرانه علل تمرکز بر تعریف اخلاق به صفات نفسانی به صورت مستقل ارائه گردید؛ با تحفظ بر این اصل که مراد از فضیلت گرایی در این تحقیق بیشتر تعریف اخلاق به فضیلت است نه الزاماً مکتب فضیلت گرایی که در مقابل وظیفه گرایی، غایت گرایی و قراردادگرایی است، هرچند این نگاه صفت محوری در اخلاق بی تأثیر از اندیشه های مکتب فضیلت گرایی نیست.
پدیدارشناسی؛ تنها روش هرمنوتیک فلسفی و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۹۳
37 - 65
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی بنیادین هایدگر مبنای فلسفی هرمنوتیک فلسفی گادامر است. روش هایدگر در فلسفه بنیادین و در نتیجه روش گادامر در هرمنوتیک فلسفی- به تصریح خودشان- تنها پدیدارشناسی وجودی است. از این جهت در هرمنوتیک فلسفی مفاهیمی همچون حقیقت، وجود، فهم، معنا، جهان و... با رویکردی پدیدارشناختی بازتعریف شده اند و از این جهت استعمال این واژگان در این هرمنوتیک و فلسفه با استعمالشان در دیگر هرمنوتیک ها و فلسفه هایی که روششان پدیدارشناسی نیست، کاملاً متفاوت است. اما نکته اینجاست که پدیدارشناسی وجودی دچار نقدهای بنیادینی است که آن نقدها سبب می شود هم هستی شناسی بنیادین هایدگر و هم هرمنوتیک فلسفی گادامر دچار بحران جدی شود؛ زیرا پدیدارشناسی از اساس ایجاد شد تا تطابق عین و ذهن را حل کند؛ ولی عملاً ناکام ماند و با بازتعریف هایی که از مفاهیم بنیادی کرد، تنها صورت مسئله را پاک نمود و در نتیجه نمی تواند نقطه تکیه گاهی مناسب برای هرمنوتیک فلسفی فراهم کند. دیگر اینکه پدیدارشناسی به دلیل اینکه نهایتاً مبتنی بر فرد است و دایره تأثیر آن تنها در خصوص ظهوراتی است که برای مفسر ایجاد می شود، به نسبی گرایی و حتی ایدئالیسم منجر می شود.
منطق فازی تک نرم گزاره ای با ادات صدق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق تک نرم UL یک منطق فازی، زیرساختاری و نیمه ربطی است. سیستم گنتزن UL از حذف قواعد انقباض و تضعیف از سیستم گنتزن منطق فازی گودل بدست می آید. UL فاقد «طرد شق ثالث»، «پارادوکس مثبت» و «پارادوکس منفی» است. تابع ارزش تک نرم تضعیفی ربطی از تابع t-نرم است. در این مقاله منطق جدید ULΔ را معرفی می کنیم. ULΔ با افزودن اپراتور وجهی Δ به UL بدست می آید. ULΔ که بسطی از منطق کلاسیک است، یک منطق موجهات نرمال نیمه خطی است. یعنی نسبت به یک جبر مرتب خطی به طور قوی صحیح و تمام است. ULΔ با قضیه ی (p→q)∨Δ(q→p) از دیگر سیستم های استاندارد منطق موجهات متمایز می گردد. Δφ شهوداً تعبیر می شود که «صادق است که φ» یا به عبارت دقیق تر «به طور کلاسیک صادق است که φ». در این مقاله منطق نیمه کلاسیک ULΔ را با چهار رویکرد اصل موضوعی، حساب ابررشته ها، معناشناسی جبری و معناشناسی استاندارد معرفی می کنیم. فراقضیه هایی که بررسی می کنیم عبارت اند از: استنتاج دلتا، صحت قوی، تمامیت استاندارد قوی و تعریف پذیری منطق کلاسیک.
بررسی رویکرد ابن سینا درباب تناسخ با تکیه بر رساله ی اضحویه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
تناسخ یکی از راهکارهای توجیه و تبیین مطرح شده در حوزه ی جاودانگی و حیات ابدی است. هرچند در تعریف و تبیین آن وجه نظرهای مختلفی مطرح شده است اما، ابن سینا هرگونه قائل شدن به حلول نفس در کالبدی غیر از کالبد نخستین را به عنوان یک باور تناسخی معرفی می کند.از دید وی اگرچه اهل تناسخ ممکن است در باب سبب، چگونگی یا نوع کالبدی که نفس پس از مفارقت، بدان وارد می شود با هم اختلاف نظرهایی داشته باشند، اما همه ی آنها در تمایز قطعی نفس و بدن و وجود پیشینی نفس نسبت به بدن با هم اشتراک دارند. ابن سینا با تفسیر خویش از پیوند لزومیه ذاتیه میان نفس و بدن و حدوث نفس با بدن به دوگونه به نقد آراء اهل تناسخ می پردازد؛ در نقد اول با پذیرش مقدمات اهل تناسخ نشان می دهد که نظریه تناسخ حتی با پیش فرض های خویش ناسازگار و توجیه ناپذیر است و در نقد دوم بر اساس مبانی حکمت مشاء تناسخ را امری محال می داند . این جستار تلاش دارد باتکیه بر آثار ابن سینا بویژه «رساله ی اضحویه» با رویکرد توصیفی- تحلیلی از یک سو نگاه خاص ایشان را درباب تناسخ تشریح و تبیین نموده و از سوی دیگر به نحو منسجم انتقادات وی را بر این دیدگاه بیان دارد
«مسئله ما» در اندیشه هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
239-260
حوزههای تخصصی:
"دازاین ما"، "دازاین امروزی ما"، دازاین تاریخی ما" و نظایرشان تعابیری هستند که هایدگر بخصوص در آثار خود در نخستین سال های پس از انتشار وجود و زمان در موارد بسیاری به کار می برد. تکرار این تعابیر در زبان هایدگر آنقدر زیاد است که نمی توان آنها را به لحاظ فلسفی خنثی و عاری از معنا دانست. کمی جستجو در آثار وی نیز نشان می دهد که صرف نظر از دازاین، خودِ ضمیر "ما" نیز در فلسفه او موضوعیت دارد، به طوری که می توان سیر "پرسش از ما" را مستقلاً در آثار او دنبال کرد. مقاله پیشِ رو می کوشد اولاً موضوعیت این بحث را در فلسفه وی نشان بدهد و از این رو از"پرسشِ-ما" نزد هایدگر می گوید، ثانیاً معنای مورد نظر هایدگر از آن را حتی الامکان روشن نماید، ثالثاً ارتباط آن با دازاین را به بحث بگذارد که کلیدواژه فلسفه او است لااقل در وجود و زمان . چون ضمیر "ما" تشخص بالفعل دازاین را رقم می زند، آن را در اینجا "تشخّص به- ما" یا "تشخّص از طریق ما" می نامیم. این نوشته سرانجام به نتایج و تبعات "مسئله-ما" برای فهم فلسفه هایدگر، بخصوص در وجود و زمان می پردازد.
تبیین و بررسی نظریه غایت شناختیِ محتوای ذهنی با تأکید بر دیدگاه های درتسکی و میلیکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حیث التفاتی یکی از ویژگی های اصلی حالات ذهنی است و از همین رو ، یکی از مسائل فلسفه ذهن تبیین فیزیکالیستی این ویژگی است. موضوع این مقاله بررسی دو جنبه مرتبط به هم این مسئله، یعنی امکان حیث التفاتی و چگونگی تعیین محتوای ذهنی در نظریه غایت شناختی محتواست. بر اساس این نظریه ، تکامل طبیعی ارگانیسم زنده و کارکردهای غایی مبتنی بر آن ، محتوا را متعیّن می کند و به کمک آن می توان تبیینی طبیعی و فیزیکی از حیث التفاتی و محتوا به دست داد. در این مقاله، پس از بیان مبانی این نظریه (واقع گرایی درباره حیث التفاتی ) طبیعی گرایی و اصل تکامل طبیعی انواع و _ در گام نخست _ دو تقریر اصلی این نظریه ، یعنی معناشناسی دال درتسکی و معناشناسی مصرف کننده میلیکان را مطرح کرده و سپس به ارزیابی آن می پردازیم. مهم ترین اِشکال نظریه، این است که نمی تواند محتوا و معنای مفاهیم منطقی، فلسفی و نیز مفاهیم عدمی را تبیین کند و از این رو _ حتی اگر بتواند در مفاهیمی که ارتباط نزدیکی با امور زیستی دارند، شرایط لازم و کافی تعیین محتوا را مشخص کند _ در خصوص مفاهیم پیش گفته با مشکل مواجه است و به همین دلیلْ ناتمام به حساب می آید.
جایگاه دعا و نیایش در سلوک اشراقی و مناجات های شیخ اشراق با ستارگان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۶
27 - 49
حوزههای تخصصی:
شیخ اشراق دارای رساله های مستقلی در زمینه دعا و نیایش است. همچنین در لا به لای آثار فلسفی وی مناجات هایی ذکر شده اند که در مجموع می توان آنها را به دو دسته نیایش (دعا و صلوات) و ستایش (تسبیح و تقدیس و سلام) تقسیم نمود. در این مقاله با بررسی انواع مناجات های بکار رفته در آثار شیخ اشراق علت توجه یک فیلسوف به دعا و نیایش مورد بررسی قرار گرفته است. بدین منظور به توصیه های شیخ اشراق نسبت به خواندن دعا توجه شده است و دعاهای سالکان خطاب به خداوند و فرشتگان و متقابلا دعای خداوند و فرشتگان در حق سالکان در آثار شیخ اشراق بررسی شده است. بر این اساس و نشان داده شده است که دعا و نیایش بخشی از نظام حکمت ذوقی و متناسب با سلوک اشراقی سهروردی است. همچنین مضامین بکار رفته در ادعیه وی با مطالب فلسفی و حکمی سهروردی و نیز تفکر حکمت خالده وی مطابقت دارد؛ به نحوی که می توان به کمک این ادعیه، به برخی از نکات ذکر نشده در نظام مابعدالطبیعی و دیدگاه های فلسفی وی دست یافت. همچنین با بررسی ادعیه وی خطاب به سیارات آسمان و نفوس فلکی، به ارتباط این گونه دعا ها با علوم غریبه اشاره شده است و نشان داده شده است که با وجود باطل شدن نظریه افلاک و نفوس فلکی، چگونه می توان مناجات های وی با کواکب را همچنان قابل قبول دانست.
نقش تمایز گردآوری/داوری در تبیین وظایف چهارگانه ی فلسفه از نظر رایشنباخ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هانس رایشنباخ نخستین فلسفه دانی است که در فلسفه ی علم دوره ی معاصر به طور مدوّن به ارائه ی تمایز میان مقام گردآوری و مقام داوری پرداخته است. تفکیک فلسفه ی علم از دیگر حوزه های مطالعاتی و انکار هرگونه منطق برای مقام کشف دو هدف اصلی وی از بیان این تمایز بوده است. پاسخ به ادعاهای اتو نوراث و چپ گرایان حلقه وین، ساختار سیاسی آلمان در دهه ی 1930 و تأسیس فلسفه ی علمیِ مستقل؛ انگیزه هایی برای طرح تمایز از سوی رایشنباخ شد. پس از رایشنباخ، خوانش های متفاوتی نسبت به این تمایز مطرح گشت. برخی قرائت ها از این تمایز، با دیدگاه نخستین و اولیه ی رایشنباخ هم سویی ندارد. او برای توضیح تمایز دو مقام، به چهار وظیفه و تکلیف اشاره می کند که یک وظیفه، خاصِ حوزه ی «روان شناسی» و وظایف «توصیفی»، «انتقادی» و «مشاوره ای» متعلق به قلمرو معرفت شناسی است. از دیدگاه رایشنباخ، مقام گردآوری ذیلِ وظیفه ی روان شناسی و مقام داوری در وظایف انتقادی و بخش دوم مشاوره ای نقش ایفا می کند و وظایف توصیفی و بخش نخست مشاوره ای بیرون از گستره ی مقام داوری هستند. هدف این پژوهش، بررسی و تحلیل تمایز مقام گردآوری/داوری است که از سوی رایشنباخ مطرح شده تا تحلیلی درست از جایگاه نخستین این تمایز داشته و نیز از طریق این تمایز به تبیین و توصیف وظایف چهارگانه ی فلسفه بپردازیم.
تجدیدنظرگرایی دربارۀ ارادۀ آزاد و مسئولیت اخلاقی از نظر مانوئل وارگاس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله تجدیدنظرگرایی از نگاه مانوئل وارگاس بررسی شده است که نظریه ایست دربارۀ ارادۀ آزاد به عنوان شرط مسئولیت اخلاقی. این نظریه معتقد به دو تعبیر تشخیصی و تجویزی دربارۀ فهم متعارف از ارادۀ آزاد و مسئولیت اخلاقی است. تعبیر تشخیصی دربارۀ این است که در فهم متعارف ما، ارادۀ آزاد و مسئولیت اخلاقی با موجبیت علّی ناسازگار و انسان دارای ارادۀ آزاد است. تعبیر تجویزی دربارۀ این که فهم ما از این امور چگونه باید باشد. تعبیر تجویزی نمی تواند آزادانگاری باشد، زیرا باید عدم موجبیت را به طوری خاص در فرایند ذهنی تصمیم گیری فرض بگیرد و این لازمه از شواهد موجود فراتر است. تعبیر تجویزی حذف گرایی نیست، زیرا می توان با تجدیدنظر در فهم متعارف خود از این امور، آن را به شکلی اصلاح کرد که با دشواری روبرو نباشد. تعبیر تجویزی نوعی سازگارگرایی است، ارادۀ آزاد از این نظر توانایی تشخیص ملاحظات اخلاقی و هدایت رفتار خود در پرتو این ملاحظات است. این توانایی با موجبیت گرایی علّی سازگار است. این نظریه مبتنی برای کاربرد و توجیه نظام مسئولیت است. درپایان استفادۀ وارگاس از استدلال پیامد، استناد به شواهد تجربی و تکیه برهنجارهایی با مبنای آزادانگار برای تبیین تعبیر تشخیصی و تجویزی او مورد نقد قرار گرفته است.
تأثیر کلاس های UCMAS بر ارتقای چیرگی شناختی، سرعت پردازش و حافظه فعال کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه حاضر با هدف مقایسه چیرگی شناختی، حافظه فعال و سرعت پردازش دانش آموزان شرکت کننده در کلاسهای آموزش یوسی مس و افراد غیر شرکت کننده انجام شد. این پژوهش یک مطالعه توصیفی از نوع علی- مقایسه ای بود که دو گروه تحت آموزش یوسی مس و افراد آموزش ندیده را مقایسه می کرد. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل کلیه دانش آموزان مقطع دوم تا ششم دبستان شهرستان بندرعباس بود. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، 60 نفر از دانش آموزان پسر تحت آموزش یوسی مس و 60 نفر از افرادی که هیچ آموزشی در زمینه یوسی مس دریافت نکردند بودند، مورد مقایسه قرار گرفتند. تمام شرکت کنندگان توسط چهار خرده مقیاس آزمون هوش وکسلر کودکان شامل آزمون رمزنویسی، آزمون نمادیابی، توالی حرف- عدد و آزمون فراخنای حافظه ارقام مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج نشاد داد که سطح چیرگی شناختی، سرعت پردازش و در نتیجه حافظه فعال دانش آموزانِ تحت آموزش یوسی مس نسبت به دانش آموزان عادی بالاتر است. معنای ضمنی پژوهش حاضر این است که شرکت در کلاس های یوسی مس بر توسعه فرایندهای شناختی اثرگذار است و بهتر است در راستای فراگیرتر شدن این برنامه اقداماتی صورت گردد.
فمینیسم و جایگاه ارزش ها در علم: بررسی دیدگاه هِلِن لانجینو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۱۸)
203-240
حوزههای تخصصی:
بررسی جایگاه و نقش ارزش ها در علم و فعالیت علمی موضوعی است که در چند سال اخیر بحث های زیادی را برانگیخته است و پژوهشگران مطالعات علم از زوایای مختلفی به آن نگریسته اند. طرفداران فمینیسم در علم و معرفت شناسی نیز از کسانی بوده اند که در این موضوع بسیار بحث کرده اند. برخی از آن ها بر این باورند که ارزش ها در محصول کار علمی مدخلیت تام دارند، و در علم کنونی، نقش برجسته ی ارزش های مردانه مشهود است. برخی از فمینیست ها تلاش می کنند نشان دهند که در علم، ارزش های زنانه بر ارزش های مردانه برتری دارند و باید به تدریج جایگزین ارزش های مردانه شوند. اما برخی دیگر از فمینیست ها این تلقی را رد می کنند. هِلِن لانجینو یکی از این فمینیست ها است. او در عین تأیید نفوذ ارزش های مردانه در علم کنونی، تلاش می کند دیدگاه خاصی را در مورد نقش ارزش ها در علم و تبعات آن مطرح کند. دراین مقاله، به بررسی و ارزیابی دیدگاه لانجینو پرداخته ایم، و تلاش کرده ایم تا نشان دهیم دیدگاه لانجینو به طور کلی قابل دفاع است، هرچند در دو مورد نیز دیدگاه او را نقد کرده ایم.
واکاوی بنیادهای تطبیق در اندیشه ی مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
169 - 180
حوزههای تخصصی:
با خارج شدن فلسفه های غربی از اطلاق اولیه شان این پرسش پیشاروی تفکر قرار گرفت که اندیشه ها چگونه می توانند با یکدیگر ملاقات کنند و نسبت آنها با یکدیگر چیست؟ این پرسش اساسی زمینه ساز آن نحو از اندیشیدنی شد که بعدها به مدد اندیشه ی متفکران متعدد فلسفه ی تطبیقی نام گرفت. اما فلسفه ی تطبیقی بیش از آن که یک روش یا یک الگو باشد، افقی بود که امکان ملاقات اندیشه ها را با یکدیگر بررسی می کرد. فلسفه ی تطبیقی در اساس خود بیشتر یک پرسش بود تا یک پاسخ و وروش؛ پرسش این است که شرط امکان روی آورندگی به غیر چیست؟ موضوع نوشتار حاضر بازخوانش مولفه ها و پاربن های اساسی تفکر هایدگر در جهت نشان دادن امکان های تطبیق در آنها و ذکر مختصر نمونه هایی است که هایدگر بر اساس این مولفه ها به دیگز متفکران روی آورده است. استدلال مقاله این است که هایدگر در دوره های متعدد فکری اش عمیقاً درگیر پرسش محوری فلسفه ی تطبیقی بوده است، وی با این که هرگز از عنوان فلسفه ی تطبیقی بهره نجست، فلسفه را عین مواجهه با دیگری لحاظ کرد. از نظر او وظیفه ی تفکر پی جویی مداوم سرآغازهای جدید برای اندیشه است؛ روی آورندگی اندیشه ی وی به پیشاسقراطیان، تفکر شاعرانه ی هولدرلین و مواجهه با سنت های شرقی شاید روشن ترین نمونه های این پی جویی ها باشند. پرسش راهنمای مقاله این است که آیا می توان بر اساس مولفه های بنیادین اندیشه ی هایدگر به طرحی برای فلسفه ی تطبیقی و پرسش محوری آن درمورد امکان مواجهه با دیگری رسید؟
واکاوی نفس قدسی از نگاه ملاصدرا و قاضی سعید قمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۶۰)
39 - 68
حوزههای تخصصی:
«نفس قدسی» اصطلاحی است که از سوی فلاسفه غالباً برای نام بردن از نفسی که شدید الحدس است، استفاده می شود. ملاصدرا و قاضی سعید هر دو معتقد به پیوند میان این نفس با نفس نبی هستند، همین امر موجب ضرورت شناخت ویژگی های آن می شود. در این نوشتار که با مراجعه مستقیم به آثار آن ها صورت گرفته است. در گام اول ویژگی های نفس قدسی را تبیین کرده و سپس با بررسی نسبت نفس قدسی و نفس نبوی، مسأله امکان دستیابی سایر انسان ها به مرتبه نفس قدسی مورد ارزیابی قرار گرفته است. در حقیقت باید گفت اختلاف مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه ملاصدرا و قاضی سعید موجب اختلاف آرای این دو اندیشمند شده است. صدرالمتألهین بر مبنای اصالت وجود و تشکیک وجود، حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول، مراتب تشکیکی را برای نفس قدسی از صاحب حدس تا نفس نبی قائل است، لیکن قاضی سعید که این مبانی را نپذیرفته است، مصادیق نفس قدسی را منحصر در نفس ناطقه ملکوتی و نفس کلی می داند. با وجود این تفاوت نظر ظاهری، نسبت نفس قدسی با نفس نبی و سایر نفوس انسانی در اندیشه این دو فیلسوف بزرگ، بسیار به هم نزدیک است تا حدی که نمی توان اختلاف آرای آن ها را در حد اشتراک لفظی نفس قدسی در سیستم فلسفی ایشان دانست.
معناشناسی اسما و صفات الهی در اندیشه قاضی سعید قمی و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
علامه طباطبایی و قاضی سعید قمی دو نماینده مهم الهیات اثباتی و سلبی هستند. قاضی سعید با رویکرد سلبی، به عدم امکان شناخت صفات الهی روی آورده، اصل صفات و نیز صفات متصوَّر را از حق تعالی نفی می کند. در مقابل، علامه با تأکید بر شناختاری بودن زبان دین و وجود داشتن اصل صفات، رویکرد سلبی را رد می کند و به الهیات اثباتی روی می آورد. لیکن وی با اشاره به نقص ذاتی مفاهیم و نیز ناتوانی ذهن انسان در تجرید نقایص از مفاهیم، توصیف ذات لایتناهی الهی را با این مفاهیم متصوَّر و قابل درک دارای اشکال می داند، هرچند به جهت مبانی وجودشناختی خاص خویش، اصل صفات را به خداوند نسبت می دهد. در این پژوهش، با ارزیابی مقایسه ای دو دیدگاه مذکور به گونه تطبیقی و تحلیلی، نحوه و میزان موفقیت آن ها در برون رفت از لغزش گاه های تشبیه و تعطیل واکاوی شده و البته بر لزوم خروج کامل از دو حد «تشبیه» و «تعطیل» تأکید شده است.
هویت «منطق علوم انسانی اسلامی» و مسائل پیرامونی آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷۸
41 - 74
حوزههای تخصصی:
«منطق علوم انسانی اسلامی» به مثابه دستگاه روشی، دارای مباحث و مسائل درونی و بیرونی فراوانی است. مسائل درونی آن، ناظر به مباحث روش و قواعد روشی است و مسائل بیرونی و پیرامونی آن، از سنخ فلسفه مضاف می باشد. این مسائل عبارت اند از: هستی شناسی و چیستی شناسی آن دانش (منطق علوم انسانی)، غرض و غایت، موضوع، قلمرو و... . این نوع مباحث از مسائل و اجزاء دانش به شمار نمی رود؛ بلکه از سنخ مسائل پیشینی و فلسفی اند که به نوعی شناسنامه آن نیز به شمار می رود؛ لذا از لحاظ اهمیت و اولویت زمانی، بر سایر مسائل درونی این حوزه، برتری و تقدم دارد. این مقاله، به عناصر رکنی و غیررکنی «منطق علوم انسانی اسلامی»، نظیر چیستی منطق علوم انسانی (هویت معرفتی)، امکان، موضوع، ساختار معرفتی، اهمیت و ضرورت، غایت، نسبت و مناسبات آن با علوم و حوزه های معرفتی مرتبط (پیش نیازها، هم نیازها و پس نیازها) می پردازد که هم نما و شمایی کلی از آن ارائه می دهد و هم به مثابه دستگاه روش گانی و چارچوب نظری است که با تکمیل آن، این قابلیت را دارد که مبنای تحقیقات بعدی در این زمینه قرار گیرد
قیاس اقترانی شرطی نزد اثیر الدین ابهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
271-295
حوزههای تخصصی:
اثیرالدین ابهری در دوره دوم پژوهش های منطقی خود که شامل چندین رساله و کتاب است تنها منطق دان سینوی است که یکی از دو مهم ترین نوآوری ابن سینا یعنی قیاس اقترانی شرطی را عقیم و نامعتبر اعلام کرده است. بیان ابهری و دلایل او برای عقیم بودن قیاس اقترانی شرطی در این رساله ها و کتاب ها متعدد است و ریشه در اقسام گوناگون شرطی متصل لزومی و شرایط صدق و تطورات و تحولات آنها در این رساله ها و کتاب ها دارد. مهم ترین دلیل ابهری در انکار قیاس اقترانی شرطی توجه به فرض های گوناگون است که در روند اثبات این قیاس ها باید به کار گرفته شود. در این مقاله، با بررسی اختلاف ها و تحولات یاد شده به تجزیه و تحلیل دلیل اصلی ابهری می پردازیم. گزارش دیدگاه های منطق دانان پسین درباره مدعا و دلایل ابهری و نیز داوری نهایی میان همه آنها موضوعی است که پژوهش دیگری را می طلبد.