یادداشت ها
حوزه های تخصصی:
مقالات
رابطه شیوه های حل تعارض والدین و سبک های دلبستگی با کیفیت زندگی دختران دارای احساس تنهایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: احساس تنهایی حالتی ناخوشایند است که از تفاوت در روابط بین فردی که افراد خواهان آن هستند، نشات گرفته و کیفیت زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. این پژوهش با هدف بررسی رابطه شیوه های حل تعارض والدین و سبک های دلبستگی با کیفیت زندگی دختران نوجوان دارای احساس تنهایی انجام شد. روش: این پژوهش توصیفی، از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را تمامی دانش آموزان دختر در دامنه سنی 13 تا 15 سال شهر رشت در سال تحصیلی 94-95 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شامل 120 نفر از دانش آموزان دختر دارای احساس تنهایی از جامعه مذکور بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1989)، پرسشنامه احساس تنهایی (آشر و همکاران، 1984)، شیوه های حل تعارض والد- فرزند (اشتراوس، 1990) و مقیاس دلبستگی بزرگسالان (هاوزن و شیور، 1987) استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه تجزیه وتحلیل شدند. یافته ها: بین استدلال پدر و مادر با کیفیت زندگی رابطه مثبت معنادار (0/01>P)، بین پرخاشگری فیزیکی مادر با کیفیت زندگی دختران رابطه منفی معنی داری (0/01>P)، و بین سبک دلبستگی ناایمن با کیفیت زندگی دختران دارای احساس تنهایی، رابطه منفی معنی داری (0/05>P) به دست آمد. نتایج رگرسیون چندگانه نشان داد شیوه های حل تعارض والدین و سبک دلبستگی به ترتیب 31 (0/01>P)، و 19 (0/05>P) درصد می توانند کیفیت زندگی و احساس تنهایی دختران را پیش بینی کنند. نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر، شیوه های حل تعارض والدین و سبک دلبستگی فرزندان در کیفیت زندگی دختران دارای احساس تنهایی نقش داشته و در نتیجه جهت ارتقاء سطح کیفیت زندگی دانش آموزان و کمک به بهبود روابط والد فرزند، آموزش شیوه های صحیح گفتگو، حل تعارض، و شناسایی سبک های دلبستگی مناسب ضروری هستند.
اثر بخشی درمان کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ترس از ارزیابی منفی، تغییر نگرش به زندگی، و جرئت ورزی در نوجوانان پسر بد سرپرست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: خانواده هسته اصلی اجتماع است که در جهت ارتقای تحول کودکان از جنبه های مختلف، بسیار مؤثر است. کودکی که در محیط خانواده از محبت سرشار پدر و مادر برخوردار باشد قدرت سازش یافتگی بیشتری داشته، احساس سکون و آرامش کرده، اعتمادبه خود قوی داشته، و نسبت به قوانین اخلاقی، حساس است. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی درمان کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ترس از ارزیابی منفی، تغییر نگرش به زندگی، و جرئت ورزی در نوجوانان پسر بد سرپرست انجام گرفته است. روش: طرح پژوهش از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. نمونه پژوهش شامل 30 نوجوان بد سرپرست در مدرسه امام خمینی شهر بازرگان در سال تحصیلی 96-1395 بود که به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 15 نفر) جایدهی شدند. افراد گروه آزمایش، در ده جلسه 90 دقیقه ای به شیوه گروهی تحت آموزش مدیریت تنیدگی قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ترس از ارزیابی منفی (لری، 1983)، پرسشنامه تغییر نگرش (باتیستا، 1973) و پرسشنامه جرئت ورزی (گمبریل و ریچی، 1975) بود. داده های جمع آوری شده به روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که درمان کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش ترس از ارزیابی منفی و تغییر نگرش به زندگی و جرئت ورزی گروه آزمایش مؤثر بوده است (0/001≥P). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که روش مداخله به کار گرفته شده در این مطالعه با افزایش آگاهی فرد از تجربیات لحظه حال و افزایش توجه به سیستم شناختی و پردازش کارآمدتر اطلاعات، باعث کاهش نگرانی و اضطراب و تغییر نگرش به زندگی شده است. از سوی دیگر چون ذهن آگاهی باعث تعدیل احساسات بدون قضاوت کردن و افزایش آگاهی نسبت به احساسات روانی و جسمانی می شود و به پذیرش هیجانات و مسائل مختلف کمک می کند، بنابراین می تواند در تعدیل سلامت روان افراد نقش داشته باشد و در نتیجه در تعدیل ترس از ارزیابی منفی و افکار منفی افراد، کمک کند.
مقایسه اثربخشی آموزش ذهن آگاهی و تعدیل سوگیری توجه در کاهش اضطراب اجتماعی دانش آموزان دختر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: اضطراب اجتماعی یکی از رایج ترین اختلالات دوره اواخر کودکی و نوجوانی است که با نارسایی در عملکرد روزمره و کاهش قابل توجه در کیفیت زندگی همراه است. با توجه به اینکه نوجوانی دوره حساس در شکل گیری شخصیت است، یافتن درمان مؤثری برای اختلال اضطراب اجتماعی که از شدت و عمق نشانه های آن بکاهد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی و تعدیل سوگیری توجه در کاهش اضطراب اجتماعی است. روش: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانش آموزان دختر 13 تا 15 ساله شهر آستانه اشرفیه در سال تحصیلی 97-1396 تشکیل می دادند که ابتدا از بین مدارس این منطقه با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، دو مدرسه انتخاب شدند و سپس از میان دانش آموزان این مدارس، 45 نفر از دانش آموزانی که نمره اضطراب اجتماعی بالایی داشتند، انتخاب، و در سه گروه مساوی (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) جایدهی شدند. برای یک گروه آزمایش، آموزش کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی در 8 جلسه 60 دقیقه ای، و برای گروه آزمایش دوم، آموزش تعدیل سوگیری توجه در 4 جلسه 30 دقیقه ای اجرا شد. افراد گروه گواه میز مداخله ای دریافت نکردند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس اضطراب اجتماعی کودک و نوجوان لیبوویتز (ماسیا- وارنر، استورچ، پینکاس، کلاین، هیمبرگ و لیبوویتز، 2003) استفاده و برای تحلیل داده های به دست آمده از روش تحلیل کوواریانس تک متغیری یک راهه استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان دادند که آموزش کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی و آموزش تعدیل سوگیری توجه بر کاهش اضطراب اجتماعی دانش آموزان دختر مؤثر است (0/05>P، 26/32=F). همچنین بر اساس نتایج حاصل از آزمون تعقیبی، آموزش کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی (49/95MD=) مؤثرتر از آموزش تعدیل سوگیری توجه (63/02MD=) در کاهش اضطراب اجتماعی دانش آموزان دختر است (0/05>P). نتیجه گیری: نتایج نشان داد که هر دو روش به کار گرفته شده در این مطالعه از کارایی لازم برای کاهش اضطراب اجتماعی برخوردارند، اما آموزش کاهش تنیدگی مبتنی بر ذهن آگاهی به دلیل اجرای گروهی و همچنین انجام مستمر تکالیف خانگی، نسبت به روش تعدیل سوگیری توجه، مؤثرتر بوده است.
پیش بینی سانحه پذیری کودکان بر اساس نشانه های اختلال نارسایی توجه - فزون کنشی و کندگامی شناختی: نقش میانجی حساسیت به پاداش و تنبیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: حوادث چه به صورت عمدی و چه به صورت غیرعمدی یکی از مهم ترین علل وقوع میلیون ها مرگ و ناتوانی کودکان در سراسر جهان به شمار می آیند و بار مالی زیادی را بر سیستم بهداشتی درمانی جوامع تحمیل می کنند. پژوهش حاضر با هدف پیش بینی سانحه پذیری کودکان بر اساس نشانه های اختلال نارسایی توجه- فزون کنشی و کندگامی شناختی با میانجی گری حساسیت به پاداش و تنبیه انجام شد. مواد و روش ها: طرح پژوهشی حاضر از نوع توصیفی و با روش همبستگی انجام شد. بدین منظور از بین جامعه آماری دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر تبریز در سال تحصیلی 99-98 ، تعداد 200 دانش آموز با روش نمونه گیری خوشه ای سه مرحله ای، انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش، مقیاس درجه بندی رفتار (سوانسون، نولان و پلهام، 1980)، پرسشنامه کندگامی شناختی (پنی، واچبوچ، کلین، کورکوم و اسکیس، 2009)، آزمون خطرپذیری بادکنکی (لجوئز، 2002) و پرسشنامه سنجش سوانح (پترسون، سالدانا و هیبلوم، 1996) بود. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مسیر با استفاده از نرم افزار SPSS20 و AMOS 24 استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که با افزایش نشانه های نارسایی توجه- فزون کنشی و کاهش نشانه های کندگامی شناختی، میزان حوادث غیرعمدی در بین کودکان افزایش می یابد. همچنین حساسیت به پاداش و تنبیه می تواند در رابطه بین اختلال نارسایی توجه- فزون کنشی و کندگامی شناختی با سانحه پذیری، نقش میانجی ایفا کند (0/05p<) نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که حساسیت بالا به تنبیه سبب محافظت افراد از سوانح غیرعمد می شود؛ زیرا سانحه دیدن نوعی تنبیه محسوب شده و کودکان با درجات بالای نشانه های کندگامی شناختی به دلیل حساسیت بالای تنبیه، خود را درگیر کارهای خطرناک و ریسک پذیر نمی کنند و در نتیجه کمتر دچار سانحه می شوند. در حالی که کودکان با نشانه های بالای نارسایی توجه- فزون کنشی به دلیل حساسیت بالا به پاداش همواره به دنیال خطر و هیجان بوده و بنابراین سانحه پذیری بالاتری دارند.
اثربخشی ذهن آگاهی کودک محور بر خودپنداشت و سازش یافتگی اجتماعی کودکان با اختلال های رفتاری درون نمود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: بروز اختلال های هیجانی رفتاری در کودکان می تواند باعث آسیب به عملکرد اجتماعی، ارتباطی، و تحصیلی منجر شود؛ بدین ترتیب هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی ذهن آگاهی کودک محور بر خودپنداشت و سازش یافتگی اجتماعی کودکان دارای اختلال رفتاری درون نمود است. روش: طرح این پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. به منظور انجام این پژوهش، نمونه ای شامل 30 نفر از کودکان دارای اختلال رفتاری درون نمود شهر اصفهان در سال تحصیلی 96-1395، به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب، و در گروه های آزمایش و گواه به صورت تصادفی جایدهی شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش شامل سیاهه رفتاری کودکان (آخنباخ و رسکورلا، 2001)، پرسشنامه خودپنداشت کودکان (پیرز – هریس، 1969) و پرسشنامه سازش یافتگی اجتماعی (سینها و سینگ، 1993) بود. قبل از اجرای متغیر مستقل از هر دو گروه پیش آزمون گرفته شد، سپس گروه آزمایش مداخله آموزشی را در طی 10 جلسه آموزشی در طول 2 ماه دریافت کرد. داده های به دست آمده توسط تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش ذهن آگاهی کودک محور بر خودپنداشت و سازش یافتگی اجتماعی کودکان با اختلال رفتاری درون نمود، تأثیر معناداری دارد (0/001p<). نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعه حاضر می توان گفت که ذهن آگاهی سبب می شود تا انعطاف پذیری روانی فرد افزایش یافته و توانایی بیشتری در خود احساس کند، در زمان حال زندگی کند، و در خودپنداشت قوی تری را احساس کنند.
اثربخشی شن بازی درمانی بر اضطراب و انگیزه پیشرفت دانش آموزان مضطرب پایه سوم ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: شن بازی درمانی روشی است غیرکلامی، نمادین، و بر اساس تجربه های خلاق افراد که در آن دانش آموز با ساختن دنیای خیالی خود در شن ها، تعارض ها، تمایل ها، و هیجان های خود را بیان می کند. بدین ترتیب پژوهش حاضر با هدف اثربخشی شن بازی درمانی بر اضطراب و انگیزه پیشرفت دانش آموزان پایه سوم ابتدایی انجام شد. روش: این مطالعه از نظر هدف کاربردی و از نظر روش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با دو گروه آزمایش و گواه بود. جامعه آماری، شامل تمامی دانش آموزان پایه سوم ابتدایی شهر کرمان در سال تحصیلی 99-98 بود. نمونه مورد مطالعه شامل 50 دانش آموز از جامعه آماری مذکور بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شده و به تصادف در دو گروه آزمایش و گواه (25 دانش آموز در هر گروه) جایدهی شدند. برای جمع آوری داده ها در این مطالعه از دو مقیاس اضطراب بک (1990) و انگیزه پیشرفت هرمنس (1970) استفاده شد. در مرحله پیش آزمون، هر دو گروه با استفاده از ابزارهای ذکر شده مورد ارزیابی قرار گرفتند و سپس برنامه شن بازی درمانی به مدت سه هفته، طی 9 جلسه 45 دقیقه ای برای گروه آزمایش اجرا شد و گروه گواه مداخله ای دریافت نکردند. داده های جمع آوری شده با تحلیل کوواریانس توسط نرم افزار SPSS23 تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل داده ها نشان داد میزان اضطراب گروه آزمایش بعد از انجام فعالیت های شن بازی، کاهش یافته (0/01>,P 8/235 F=) و میزان انگیزه پیشرفت این گروه، افزایش یافت (0/01 >865 ,P /3 F=). نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده در این مطالعه می توان نتیجه گرفت که کودکان از طریق شن بازی می توانند رفتارهای مناسب تر و اجتماعی تری را ابراز کنند و از آن به عنوان معبری برای تخلیه احساسات و کاهش رفتارهای مضطرب خود، استفاده کنند. همچنین شن بازی درمانی باعث می شود دانش آموزانی که انگیزه و علاقه ای نسبت به یادگیری دروس ندارند، فرصت های آموزشی و یادگیری جدیدی را به دست آورند که همین موضوع موجب افزایش انگیزه پیشرفت در آنها می شود.
نقش واسطه ای نیازهای اساسی روان شناختی در رابطه بین فرهنگ مدرسه و مشارکت تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: مشارکت تحصیلی دانش آموزان می تواند تحت تأثیر عوامل متعددی مانند نیازهای اساسی روان شناختی و فرهنگ مدرسه قرار گیرد؛ بنابراین هدف از انجام این پژوهش، بررسی نقش واسطه ای نیازهای اساسی روان شناختی در رابطه بین فرهنگ مدرسه و مشارکت تحصیلی دانش آموزان بود. روش: پژوهش حاضر همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر دوره متوسطه شهر قائن در سال تحصیلی 1398- 1397 بود که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای، تعداد 380 نفر انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها در این مطالعه از پرسشنامه فرهنگ مدرسه الساندرو و ساد (1997)، سیاهه مشارکت تحصیلی سالملا-آرو و اوپادایایا (۲۰۱۲) و مقیاس نیازهای اساسی روان شناختی لاگواردیا همکاران (۲۰۰۰) استفاده شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون های همبستگی پیرسون و تحلیل معادلات ساختاری با نرم افزار Spss نسخه 24 و Amos نسخه 24 در سطح معنی داری 05/0=α استفاده شد. یافته ها: طبق نتایج، فرهنگ مدرسه اثر مستقیم و معنی داری بر نیازهای اساسی روان شناختی (0/803=β، 0/01>P) و مشارکت تحصیلی (40/477=β، 0/01>P) دارد. همچنین نیازهای اساسی روان شناختی نیز اثر مستقیم و معنی داری بر مشارکت تحصیلی (0/292=β، 0/01>P) دارد. بر این اساس نتیجه گرفته می شود که فرهنگ مدرسه از طریق متغیر میانجی نیازهای اساسی روان شناختی، اثر غیرمستقیم بر مشارکت تحصیلی دانش آموزان دارد (0/234=β، 0/01>P) . نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده در این مطالعه می توان گفت نیازهای اساسی روان شناختی و فرهنگ مدرسه موجب افزایش مشارکت تحصیلی می شوند. همچنین نیازهای اساسی روان شناختی بر رابطه بین فرهنگ مدرسه و مشارکت تحصیلی، می افزاید.
فراتحلیل تأثیر مداخلات مبتنی بر بازی درمانی بر رفتار سازشی کودکان کم توان ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: یکی از مهم ترین ملاک های تعریف و تشخیص کم توانی ذهنی، مشکلات معنادار در رفتارهای سازشی است. از آن جایی که بازی یکی از روش های بهبود رفتار سازشی در کودکان کم توان ذهنی است، به نظر می رسد که انجام یک فراتحلیل به روشن ساختن مقدار واقعی اثربخشی مداخلات مبتنی بر بازی درمانی بر رفتار سازشی آنها، کمک خواهد کرد. بدین ترتیب مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخلات مبتنی بر بازی درمانی بر رفتار سازشی کودکان کم توان ذهنی در ایران انجام شد. روش: این پژوهش از نوع فراتحلیل است. قبل از تحلیل اندازه اثر اختلاف میانگین ها، از روش پریزما برای مشخص کردن درخت تصمیم گیری استفاده شد. سپس با استفاده از تکنیک فراتحلیل، اندازه اثر مداخلات مبتنی بر بازی درمانی مشخص شد. 10 مطالعه از 19 مطالعه انجام شده در ایران با کلید واژه های بازی، بازی درمانی، رفتار سازشی، کم توان ذهنی، و ناتوانی هوشی که در پایگاه های اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، بانک اطلاعات مقالات علوم پزشکی ایران، پژوهشگاه اطلاعات، گوگل اسکالر، مدارک علمی ایران، و بانک اطلاعات نشریات کشور در سال های 1387 تا 1396 نمایه شده بودند با توجه به ملاک های ورود و خروج، گردآوری و فراتحلیل شدند. ابزار پژوهش، فهرست وارسی فراتحلیل بود و برای تحلیل داده های توصیفی و محاسبه اندازه اثر پژوهش ها از نرم افزار جامع فراتحلیل استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که میزان اندازه اثر اختلاف میانگین ها مداخلات مبتنی بر بازی درمانی بر رفتار سازشی 0/65 (0/00001P≤) بود که بر اساس جدول کوهن (1998)، بالا است. نتیجه گیری: با توجه به تأثیر بالای مداخلات مبتنی بر بازی درمانی می توان گفت این شیوه مداخله می تواند در بهبود رفتار سازشی کودکان کم توان ذهنی سهم عمده ای داشته باشند و به عنوان روشی مناسب در توانبخشی این کودکان، مورد استفاده قرار گیرد.
تأثیر آموزش ذهن آگاهی بر خودنظم بخشی هیجانی و تاب آوری روان شناختی کودکان بدسرپرست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کودکان بدسرپرست بیش از سایر همسالان در معرض خطر رفتارهای غیرانطباقی قرار دارند که در نتیجه به کارگیری درمان های روان شناختی برای آنها بسیار ضروری است؛ بنابراین هدف این پژوهش بررسی تأثیر ذهن آگاهی کودک محور بر خودنظم بخشی هیجانی و تاب آوری روان شناختی کودکان بدسرپرست بود. روش: روش پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این مطالعه شامل تمامی کودکان بدسرپرست 9 تا 13 ساله دوره ابتدایی شهر تهران در سال تحصیلی 97-1396 بودند که تعداد 40 نفر از آنهابه شیوه نمونه گیری هدفمند، انتخاب شده به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. سپس مداخله ذهن آگاهی کودک محور در طی سه ماه در 10 جلسه 60 دقیقه ای به گروه آزمایش ارائه شد و گروه گواه، این مداخله را دریافت نکرد. همچنین از پرسشنامه های خودنظم بخشی هیجانی (گروس و جان، 2003) و تاب آوری کودکان و نوجوانان (انگار و لیبنبرگ، 2009) برای جمع آوری داده ها استفاده شد. تحلیل داده های به دست آمده با شیوه تحلیل کواریانس و با نرم افزار آماری SPSS23 انجام شد. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که ذهن آگاهی کودک محور بر خودنظم بخشی هیجانی (0/001>P؛ 94/65=F) و تاب آوری روان شناختی(0/001>P؛ 74/22=F) کودکان بدسرپرست، تأثیر مثبت معنادار داشته است. نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که ذهن آگاهی کودک محور باعث احساس بدون قضاوت و فراتر از آگاهی در کودکان شده است و در نتیجه تغییرات مثبتی را در افراد نمونه، منجر شده است.
اثربخشی ایمن سازی روانی بر افسردگی و اضطراب کودکان مبتلا به دیابت نوع 1(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: بیماری دیابت یکی از شایع ترین اختلالات متابولیکی در سراسر جهان است که شیوع آن در حال افزایش است و به یکی از نگرانی های سلامت عمومی در قرن حاضر تبدیل شده است. باید توجه داشت که عوامل شناختی، رفتاری، هیجانی و اجتماعی در سیر ابتلاء به دیابت، تنظیم، و مهار آن نقش دارند. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان ایمن سازی روانی بر افسردگی و اضطراب کودکان مبتلا به دیابت بود. روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون– پس آزمون با گروه گواه بود .جامعه آماری پژوهش شامل همه کودکان 12-8 سال مبتلا به دیابت بودند که در سه ماهه نخست سال 1397 به مراکز درمانی شهر اهواز مراجعه کردند که از بین آنها تعداد 30 کودک به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب، و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 15 نفر) جایدهی شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه های افسردگی کودکان (رینولدز، 1989) و اضطراب کودکان (بک،1990) بود. ابتدا برای دو گروه پیش آزمون اجرا شد و سپس مداخله ایمن سازی روانی در مقابل تنیدگی برای کودکان و مادران گروه آزمایش به مدت 10 جلسه60 دقیقه ای به صورت گروهی اجرا شد (در طول دو ماه، هفته ای دو جلسه) و گروه گواه در نوبت مداخله قرار گرفت. در پایان برای هر دو گروه پس آزمون اجرا شد و داده ها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری با استفاده از نرم افزار SPSS-19 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که ایمن سازی روانی بر افسردگی (0/001>P؛ 21/04=F) و اضطراب (0/001>P؛ 19/43=F) کودکان مبتلا به دیابت، تأثیر مثبت معنادار داشته است. نتیجه گیری: به طور کلی نتایج نشان داد مداخلات مبتنی بر ایمن سازی روانی با تأثیرگذاری بر والدین و فرزند آنها برکاهش نشانه های افسردگی و اضطراب کودکان مبتلا به دیابت نوع 1، اثر دارد.
اثربخشی آموزش برنامه امیدبخشی بر ارتقای سلامت روانی و کاهش فرسودگی تحصیلی دانش آموزان تیزهوش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: در سال های اخیر، مربیان، پژوهشگران، و متخصصان، بیش ازپیش، ضرورت توجه به سلامت روان افراد تیزهوش را احساس کرده اند؛ به همین جهت، جنبشی برای مطالعه و پژوهش در این حوزه شکل گرفته است. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش برنامه امیدبخشی بر ارتقای سلامت روانی و کاهش فرسودگی تحصیلی دانش آموزان تیزهوش انجام شد. روش: روش این پژوهش، نیمه آزمایشی و از نوع پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان تیزهوش دبیرستانی شهرستان سبزوار در سال تحصیلی 95-1394 بود که در معرض فرسودگی تحصیلی قرار داشتند. از این جامعه آماری، 30 دانش آموز با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی (15 نفر) و گواه (15 نفر) قرار گرفتند. گردآوری داده ها به کمک پرسشنامه سلامت عمومی (گلدبرگ و هیلر، 1979) و پرسشنامه فرسودگی تحصیلی ماسلاچ (شوفلی، بیکر، هاگدین، شاپ و کلیدر، 2001) انجام شد. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه هفتگی، تحت آموزش امیدبخشی قرار گرفت و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. پس از اتمام جلسات، مجدداً هر دو گروه با استفاده از پرسشنامه های ذکر شده مورد آزمون قرار گرفتند و در پایان داده های به دست آمده با استفاده از آزمون تحلیل واریانس سنجش مکرر تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل اندازه گیری های مکرر نشان داد که آموزش برنامه امیدبخشی به طور معناداری موجب ارتقای ابعاد سلامت روانی و کاهش فرسودگی تحصیلی می شود (p<0.05). نتیجه گیری: بر اساس یافته های به دست آمده در این مطالعه می توان نتیجه گیری کرد که برنامه امیدبخشی با ایجاد اهداف واقع بینانه و کاهش سطح ناامیدی در گروه آزمایش باعث ارتقای سلامت روانی آنها شده است.
مقایسه تحول روانی - اجتماعی کودکان دختر و پسر 4 تا 6 ساله مهد کودک رو و غیر مهد کودک رو در مناطق محروم شهر قم در سال آموزشی 93 - 1392(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: سال های اولیه زندگی کودک از حساسیت و اهمیت خاصی برخوردار است و تمامی کارشناسان و مربیان تعلیم و تربیت به اهمیت دوران اولیه در تحول انسان تأکید کرده اند؛ زیرا از یک جهت تحول و یادگیری با سرعت بیشتری انجام می شود و از سوی دیگر تجربه های این دوره، پایه و اساس یادگیری دوره های بعدی هستند. بدین ترتیب این مطالعه با هدف مقایسه تحول روانی -اجتماعی کودکان 4 تا 6 ساله مهد کودک رو و غیرمهدکودک رو در مناطق محروم شهر قم، انجام شده است. روش: در این پژوهش علّی مقایسه ای، 160 کودک 4 تا 6 ساله با و بدون تجربه رفتن به مهد کودک (80 کودک در هر گروه) از مناطق محروم شهر قم به روش خوشه ای و با همتاسازی، انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این مطالعه شامل فهرست وارسی اختلالات رفتاری کودکان (آخنباخ و ایدلبروک، 1983) و مقیاس تحول اجتماعی واینلند (اسپارو و سیچتی، 1989) بود. داده ها با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس و آزمون تی مستقل تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که تحول اجتماعی در کودکان مهد کودک رو در مقایسه با کودکان غیر مهدکودک رو به طور معناداری بیشتر بود (0/01P<). همچنین از بین زیرمؤلفه های مشکلات رفتاری، گوشه گیری و مشکلات اجتماعی در بین کودکان غیرمهدکودک رو به طور معناداری در سطح کمتر از 0/05 ، بیشتر بود. همچنین میزان رفتارهای پرخاشگرانه در پسران مهدکودک رو از پسران غیرمهدکودک رو و نیز دختران، بیشتر بود (0/05P<). نتیجه گیری: کودکان مهدکودک رو به دلیل کسب آموزش ها و مهارت های مختلف در مهد کودک از سازش یافتگی و تحول اجتماعی بیشتری برخوردارند و تنیدگی تحصیلی کمتری را به دلیل تطبیق انتظارات و باورهای خود با محیط، تجربه می کنند.
تأثیر الگوی آموزش مدیریت والدین بر کاهش قلدری و بهبود تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: پدیده قلدری یکی از مهم ترین مسائل شایع کودکان امروزی در مدارس است که پیامد های نامطلوب و مخربی بر بهزیستی روانی و اجتماعی دانش آموزان دارد. در این میان نقش چشمگیر خانواده و نظام تربیتی والدین یکی از مهم ترین عواملی است که باعث یادگیری و مشارکت کردن کودکان و نوجوانان در جریان های قلدری است. در این راستا پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه آموزش مدیریت والدین بر کاهش قلدری و بهبود تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان انجام شد. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه گواه بود. نمونه مورد مطالعه شامل 36 نفر از کودکان پایه تحصیلی چهارم و پنجم مدارس ابتدایی در دامنه سنی 10 تا 12 سال شهر کرج در سال 1397-96 بودند که به شیوه نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 18 نفر) به صورت تصادفی جایدهی یافتند. ابزار پژوهش شامل فرم کودکان پرسشنامه قلدری اولویوس(1996) و تنظیم شناختی هیجان گرانفسکی و همکاران (2001) بود. والدین گروه آزمایش طی 9 جلسه 90 دقیقه ای (1 جلسه در هفته و به صورت متوالی) تحت آموزش مدیریت والدین قرار گرفتند و گروه گواه مداخله ای دریافت نکرد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چندمتغیره با نرم افزار20spss استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل داده ها نشان داد که مداخله آموزش مدیریت والدین توانسته است به طور معناداری باعث کاهش نشانه های قلدری (0/001 P<، 120/61=) و کاهش راهبردهای سازش نایافته (0/001>p؛ 17/98=F) و افزایش راهبردهای سازش یافته (0/001>p؛ 83/15=F) در تنظیم شناختی هیجان دانش آموزان شود (0/001 P<، 14/07F=). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که نقش آموزش مدیریت والدین و تغییر در شیوه والدگری و همچنین الگوهای رفتاری والدین در یادگیری و بروز رفتارهای قلدری فرزندان، بسیار چشمگیر بوده و به کاهش رفتار های قلدری فرزندان در این مطالعه، شده است.
مقایسه رضایت مندی زناشویی، سبک های دلبستگی، و سبک های والدگری والدین کودکان با و بدون مشکلات ناخن جویدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: ناخن جویدن رفتاری شایع در کودکان است که می تواند با برخی از عوامل محیطی مانند مشکلات والدین و یا سبک های والدگری در ارتباط باشد. هدف از پژوهش حاضر، مقایسه رضایت مندی زناشویی، سبک های والدگری، و سبک های دلبستگی والدین کودکان با و بدون مشکلات ناخن جویدن بود. روش: طرح پژوهش حاضر، توصیفی از نوع تحلیل مقطعی است که جامعه آماری آن شامل تمامی والدین دانش آموزان پیش دبستانی و دبستانی با و بدون رفتار ناخن جویدن شهر شیراز در سال 1393 بودند. حجم نمونه شامل 284 نفر از والدین جامعه آماری مذکور بودند که با روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. در مرحله بعد از آنها درخواست شد تا پرسشنامه های رضایت مندی زناشویی انریچ (اولسون، 1989)، سبک های والدگری بامریند (1972)، و مقیاس تجدید نظر شده دلبستگی بزرگسالان (کولینز و رید، 1996) را تکمیل کنند. در پایان بعد از جمع آوری پرسشنامه های اجرا شده، داده ها به وسیله نسخه 24 نرم افزار SPSS و با استفاده از آزمون تی و تحلیل واریانس چندمتغیری، وارسی و تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد بین مادران دو گروه کودکان با و بدون رفتارهای ناخن جویدن، تفاوت معناداری در سبک های والدگری، سبک های دلبستگی، و رضایتمندی زناشویی وجود ندارد و این تفاوت در بین پدران دو گروه نیز یافت نشد (0/05P>). نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش به نظر می رسد که رفتارهای ناخن جویدن به طور مستقیم، غیرمستقیم، و یا واسطه ای تحت تأثیر متغیرهای دیگری هستند که پیشنهاد می شود در مطالعات آینده به آنها پرداخته شود.
شناسایی و اولویت بندی نیازهای والدین کودکان با فلج مغزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: در میان افراد با نیازهای ویژه، کودکان مبتلا به فلج مغزی به علت ویژگی های خاص جسمانی و نیاز شدید به مراقبت در بلندمدت و همچنین وجود اختلالات دیگری از جمله کم توانی ذهنی، اختلالات یادگیری، اختلال در زبان و گفتار، نارسایی بینایی و شنوایی، و مشکلات در مهارت های خودیاری، همواره سلامت روانی و جسمانی والدین خود را به مخاطره می اندازند. بنابراین یکی از معضلات پیش روی متخصصان، ارائه خدمات آموزشی و توانبخشی مناسب به والدین کودکان مبتلا به فلج مغزی است که این پژوهش با هدف شناسایی و اولویت بندی نیاز های والدین این کودکان در حیطه های مختلف انجام شد. روش: پژوهش حاضر، توصیفی از نوع زمینه یابی (پیمایشی) است. نمونه مورد مطالعه شامل 200 نفر از والدین دارای فرزند مبتلا به فلج مغزی استان گیلان در سال 1397-1396 بوده است که از طریق روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و پرسشنامه سنجش نیازهای والدین دارای کودکان مبتلا به اختلال فلج مغزی را تکمیل کردند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از دو روش تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی و آزمون تحلیل رتبه ای فریدمن استفاده شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد پرسشنامه نیازهای والدین دارای کودکان مبتلا به اختلال فلج مغزی دارای ابعاد آگاهی نسبت به نیازهای اجتماعی کودک، آگاهی نسبت به نیازها و امکانات درمانی کودک، و نیاز به دانش و آگاهی است. همچنین از میان نیازهای والدین دارای فرزند مبتلا به اختلال فلج مغزی، نگرانی نسبت به آینده شغلی و ازدواج فرزند با میانگین رتبه (32/46) مهم ترین نیاز، و پس از آن نگرانی نسبت به برخورد افراد جامعه با فرزند با میانگین رتبه (09/31)، و حمایت و تلاش اعضای خانواده در جهت بهبود وضعیت فرزند با میانگین رتبه (29/46)، در اولویت های دوم و سوم قرار دارند. نتیجه گیری: با توجه به نتایج مطالعه حاضر می توان نتیجه گیری کرد که برای ارائه آموزش ها و توانبخشی های مؤثر به کودکان مبتلا به فلج مغزی و والدین آنها، شناسایی نیازهای آنها در حیطه های گوناگون از اهمیت زیادی برخوردار است. همچنین توجه به نیازهای خانواده های این کودکان می تواند باعث مشارکت و فعال بودن هر چه بیشتر والدین در فرایند ارائه خدمات توسط مسئولان و دست اندرکاران شود.
تأثیر آموزش مهارت های جرئت ورزی بر احساس خودکارآمدپنداری دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: اهمیت باور خودکارآمدپنداری به دلیل تأثیرگذاری آن در بسیاری از عملکردهای انسانی است. پژوهش های بسیاری نشان داده اند که با آموزش مهارت های ارتباطی مختلف، می توان خودکارآمدپنداری را ارتقا داد. یکی از این مهارت ها، جرئت ورزی است. بدین ترتیب هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر برنامه آموزش مهارت جرئت ورزی بر افزایش خودکارآمدپنداری دانش آموزان بود. روش: پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پایه هفتم شهر شیراز در سال تحصیلی 96-1395 بودند که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای، 80 نفر (40 دختر و 40 پسر) انتخاب شدند و سپس در هر جنس به طور تصادفی، 20 نفر انتخاب شده و در یکی از گروه های آزمایش و گواه، جایدهی شدند؛ به طوری که در نهایت 4 گروه (20 نفر گروه آزمایشی دختر،20 نفر گروه گواه دختر،20 نفر گروه آزمایشی پسر، و 20 نفر گروه گواه پسر) تشکیل شد. گروه های آزمایشی، مداخله آزمایشی (آموزش مهارت جرئت ورزی) را در ۸ جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. در این پژوهش، برای جمع آوری داده ها از مقیاس باورهای خودکارآمدپنداری (شوارزر و جروسالم، 1995) و پرسشنامه جرئت ورزی (گمبریل و ریچی، 1975) استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش مهارت های جرئت ورزی بر افزایش خودکارآمدپنداری (0/004=P، 9=F) و جرئت ورزی (0/0001=P، 50/02=F) دانش آموزان گروه آزمایش تأثیر دارد. همچنین بین پسران و دختران، تفاوت معنا داری در پس آزمون خودکارآمدپنداری و جرئت ورزی مشاهده نشد. نتیجه گیری: این پژوهش نشان داد که تغییرات شناختی ایجاد شده در اثر آموزش مهارت جرئت ورزی و تمرین «نه گفتن» می تواند باور توانمندی و جرئت ورزی دانش آموزان را بهبود بخشد. کاربردهای ضمنی نتایج این پژوهش برای سیستم های آموزشی و پرورشی به منظور ارتقاء توانمندی های دانش آموزان در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است.
مقایسه اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و آموزش تنظیم شناختی هیجان بر تنیدگی والدینی مادران کودکان پرخاشگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: پرﺧﺎﺷﮕﺮی یکی از مشکلات اﺳﺎﺳی در ﻣﺪارس اﺳت و اعضای خانواده به خصوص مادران، نقش مهمی را در تحول رفتارهای پرخاشگرانه کودکان ایفا می کنند. هدف از پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی با آموزش تنظیم شناختی هیجان بر تنیدگی والدینی مادران کودکان پرخاشگر بود. روش: این پژوهش از نوع مطالعات آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش تمامی دانش آموزان دختر دوره ابتدایی شهرستان نمین در سال تحصیلی 9۸-9۷ (تعداد: 540) به همراه مادران شان بود. با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای، 60 نفر از مادران این دانش آموزان با احراز ملاک های ورود به پژوهش به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شده و به طور تصادفی در سه گروه 20 نفره، جایدهی شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل مقیاس پرخاشگری شهیم (شهیم، 1385) و پرسشنامه تنیدگی والدینی (آبیدین، 1995) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس و نرم افزار 20 SPSS انجام شد. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که مداخله شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و آموزش تنظیم شناختی هیجان، هر دو تأثیر معناداری در کاهش تنیدگی والدینی مادران کودکان پرخاشگر داشتند. همچنین شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی نسبت به آموزش تنظیم شناختی هیجان، اثربخشی بیشتری در کاهش تنیدگی والدینی مادران کودکان پرخاشگر داشته است (0/05p<). نتیجه گیری: با توجه به اثربخشی بیشتر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تنیدگی والدینی می توان نتیجه گرفت که ذهن آگاهی از طریق فنونی مانند توجه به تنفس و بدن و معطوف کردن آگاهی به اینجا و اکنون، بر نظام شناختی و پردازش اطلاعات فرد تأثیر گذاشته و باعث کاهش نشخوارهای فکری و نگرش های ناکارآمد در افراد می شود. این تغییرات در نهایت باعث کاهش تنیدگی والدینی در فرد می شود.
تأثیر آموزش به شیوه افسانه زدایی علمی بر تفکّر انتقادی تحلیلی دانش آموزان با توجه به اهداف پیشرفت اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: پرورش تفکر انتقادی تحلیلی دانش آموزان از اهداف پژوهشی مهم تلقی می شود، بنابراین جستجوی روش های نوین پرورش تفکر انتقادی تحلیلی و آزمودن آنها به امید یافتن روش های کارآمدتر، از مدت ها پیش مورد توجه پژوهشگران و روان شناسان تربیتی بوده است. در همین راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر آموزش به شیوه افسانه زدایی علمی بر تحول تفکر انتقادی دانش آموزان با توجه به نقش اهداف پیشرفت اجتماعی بود. روش: روش این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی و طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بوده است. نمونه مورد مطالعه شامل 65 دانش آموز دختر پایه هشتم متوسطه دوره اول شهر تهران در سال تحصیلی 96–1395 بودند که به روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده و به طور تصادفی در یکی از دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. پرسش نامه جهت گیری اهداف پیشرفت اجتماعی آلن (2003) و آزمون تفکر انتقادی کُرنل (1985) به عنوان پیش آزمون توسط گروه ها تکمیل شد. آزمودنی های گروه آزمایش به مدت 10 جلسه برنامه «تفکر و سبک زندگی» را با شیوه افسانه زدایی علمی دریافت کردند. همچنین جداسازی دانش آموزان حائز جهت گیری اهداف پیشرفت اجتماعی بالا و پایین از طریق پرسش نامه اهداف اجتماعی انجام شد. در پایان از گروه ها پس آزمون به عمل آمد و نتایج با کوواریانس عاملی تک متغیره تحلیل شد. یافته ها: یافته های حاصل از تحلیل کوواریانس عاملی تک متغیره (با تعدیل گری اهداف اجتماعی) نشان داد آموزش مبتنی بر افسانه زدایی علمی به طور معناداری بر بهبود تفکر انتقادی دانش آموزان مؤثر است (0/001 > P و 36/01 = F). نتیجه گیری: مزایای شیوه افسانه زدایی علمی در کنار شناسایی اهداف پیشرفت اجتماعی، این شیوه را به عنوان روش آموزشی مناسبی برای بهبود مهارت های تفکر انتقادی مطرح و تأیید می کند. دانش آموزانی که اهداف اجتماعی بالاتری دارند با مشارکت بیشتر در فعالیت های کلاسی، از رشد بیشتر تفکر انتقادی برخوردار خواهند شد و این افزایش در بهبود مهارت های تفکر انتقادی را می توان در پرتو شیوه افسانه زدایی علمی، محقق ساخت.
اثربخشی مداخله دلبستگی محور بر کاهش تنیدگی والدینی مادران دارای کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کودکان مبتلا به اختلال های رفتاری دارای رفتارهایی هستند که بر افراد و محیط پیرامون شان، تأثیر منفی می گذارند و مشکلات زیادی برای والدین و سایر اعضای خانواده خود ایجاد می کنند. در این راستا هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی مدلی از مداخله دلبستگی محور بر کاهش تنیدگی والدینی مادران دارای کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای بود. روش: روش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی مادران دانش آموزان پسر مقطع ابتدایی مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای ارجاعی به مرکز مشاوره آموزش و پرورش گنبد کاووس در سال 1396 بود که 20 نفر از آنها بر اساس ملاک های ورود و خروج به مطالعه انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (10 مادر) و گواه (10 مادر) جایدهی شدند. گروه آزمایش مدل مداخله دلبستگی محور را به صورت هفتگی در 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند، ولی گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر تحلیل شدند. یافته ها: یافته های پژوهش تفاوت معناداری را بین عملکرد دو گروه آزمایش و گواه در تنیدگی والدینی مادران (17/35=F، 0/001=P) و نافرمانی مقابله ای (17/65=F، 0/001=P) در مرحله پس آزمون و پس از دو ماه پیگیری نشان داد. نتیجه گیری: درمان دلبستگی مادران راهبردهای کارآمد و سودمندی را برای بهبود عملکرد رابطه والد-کودک و درمان مشکلات رفتاری کودکانی که از مشکلات دلبستگی رنج می برند، در اختیار والدین و مراکز روان درمانی کودکان قرار می دهد.
تأثیر درمان ذهن آگاهی کودک محور بر اضطراب کودکان 8 تا 12 سال دارای علائم افسردگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: افسردگی به عنوان اختلال روانی رایج، می تواند فرایند ارتباطی، تحصیلی، تحولی، و روان شناختی کودکان را با آسیب جدی مواجه کند. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر درمان ذهن آگاهی کودک محور بر اضطراب کودکان ۸ تا 12 سال دارای علائم افسردگی انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری 45 روزه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی کودکان دختر و پسر دارای اختلال افسردگی (8 تا 12 سال) شهر اصفهان در سال 1396 بودند که به مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی آموزش و پرورش مراجعه کرده بودند. نمونه مورد مطالعه شامل 30 کودک از جامعه آماری مذکور بودند که به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و با انتساب تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش مداخلات درمانی 10 جلسه ای مربوط به ذهن آگاهی را در طی دو ماه و نیم دریافت کردند؛ این در حالی است که گروه گواه هیچ گونه مداخله ای را در طول پژوهش دریافت نکرد. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسشنامه افسردگی کودکان (کواکس، 1992) و اضطراب کودکان (مارچ و همکاران، 1997) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که درمان ذهن آگاهی بر کاهش اضطراب کودکان 8 تا 12 سال دارای علائم افسردگی تأثیر معناداری داشته است(p<0.001). علاوه بر این نتایج نشان داد که این درمان توانسته تأثیر خود را در زمان نیز به شکل معناداری حفظ کند (p<0.001). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که که چون ذهن آگاهی، احساسی بدون قضاوت و فراتر از آگاهی است که به دیدن واضح و پذیرش هیجانات و پدیده های بدنی همان گونه که اتفاق می افتند، کمک می کند؛ بنابراین کودکانی که از اختلال روان شناختی و اجتماعی ناشی از افسردگی رنج می برند، از طریق آموزش ذهن آگاهی فرا می گیرند که احساسات و نشانه های بدنی، روان شناختی، و هیجانی خود را پذیرفته و در نتیجه، توجه و حساسیت بیش از حد نسبت به این نشانه ها در آنان کاهش می یابد.
طراحی برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور و اثربخشی آن بر میزان اختلال نارسایی توجه و فزون کنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال نارسایی توجه و فزون کنشی یکی از رایج ترین اختلالات دوران کودکی و نوجوانی است که کودکان مبتلا به آن، معمولاً در مهار رفتارهای خود، مشکلات زیادی دارند و خانواده های آنان نیز در مدیریت رفتار این کودکان، با تردیدها و تعارض های زیادی مواجه می شوند. هدف پژوهش حاضر طراحی برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور و ارزیابی اثربخشی آن بر کاهش نشانه های اختلال نارسایی توجه و فزون کنشی کودکان دبستانی، است. روش: این مطالعه یک پژوهش کاربردی از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و جلسه پیگیری بود. جامعه آماری این پژوهش را تمامی والدین دارای کودک دبستانی با اختلال نارسایی توجه و فزون کنشی شهر تهران در سال تحصیلی 98-1397 تشکیل می داد. با استفاده از نمونه گیری در دسترس تعداد 64 نفر از این والدین، انتخاب و در دو گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش یک دوره آموزش 90 دقیقه ای برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور را در طی 10 جلسه دریافت کرد، ولی گروه گواه بدون آموزش در نوبت انتظار قرار گرفت. ابزار غربالگری و جمع آوری داده ها، مقیاس کانرز 1999 (فرم معلم و والدین) بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از مدل آماری تحلیل واریانس با تکرار سنجش (درون بین آزمودنی) استفاده شد. یافته ها: یافته های حاصل از روش تحلیل واریانس با تکرار سنجش نشان داد که به طورکلی برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور بر کاهش میزن نشانه های نارسایی توجه/ فزون کنشی، تأثیر معناداری داشته است. همچنین یافته های این مطالعه نشان داد که تفاوت بین گروهی در مرحله پس آزمون (55/13) و پیگیری (46/75)، معنادار بوده است (0/05P=<). در نتیجه می توان گفت برنامه مذکور بر کاهش میزان اختلال نارسایی توجه و فزون کنشی اثربخشی معناداری داشته و این نتایج در دوره پیگیری دوماهه نیز پایدار بوده است. نتیجه گیری: بر اساس نتایج حاصل از این مطالعه می توان نتیجه گرفت که برنامه مدیریت رفتاری خانواده محور باعث می شود که والدین ارتباط بهتری را با کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی خود برقرار کنند و در نتیجه درک عمیق تری بین والدین و کودک شکل می گیرد که در نهایت باعث بهبود وضعیت رفتاری کودک می شود.
جایگاه برنامه مبتنی بر هوش های چندگانه در کتب درسی دوره اول ابتدایی براساس مؤلفه های هوش های چندگانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: یک برنامه درسی معتبر باید مبتنی بر درک صحیح و دقیق ابعاد روان شناختی انسان باشد. از جمله جنبه های روانی مهم انسان که با فرایند یادگیری و برنامه درسی ارتباط نزدیکی دارد، مفهوم هوش است. مفهوم هوش تاکنون روندی تحولی طی کرده و از مفهومی واحد به مفهومی چند بعدی با شکل های مختلف تبدیل شده است. در این بین، نظریه هوش های چندگانه گاردنر (2011) شرایط جدیدی برای درک هوش انسان و پدید آمدن دیدگاه های قوی در فرایند تعلیم و تربیت به وجود آورده و کارکردهای مهمی را به دنبال داشته است. هدف پژوهش حاضر تعیین جایگاه هوش های چندگانه در برنامه درسی دوره اول ابتدایی است. روش: روش این پژوهش، توصیفی از نوع تحلیل محتوا با به کارگیری روش" آنتروپی شانون"(1984) است که نگاه جدیدی به پردازش داده ها به صورت کمّی دارد. بر اساس این روش که به مدل جبرانی مشهور است، محتوای کتب اول ابتدایی بر اساس 9 مؤلفه اصلی و 55 مؤلفه فرعی هوش های چندگانه مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی کتاب های درسی پایه اول ابتدایی بود (4 کتاب)،که به صورت سرشماری، همه آنها به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل چک لیست محقق ساخته ای بود که بر اساس مؤلفه های هوش های چندگانه (گاردنر، 2011) و فلیتهم (2014) ساخته شد. یافته ها: نتایج تحلیل محتوای آنتروپی شانون نشان داد که از بررسی کل چهار کتاب اول ابتدایی، مؤلفه هوش ریاضی- منطقی با 573 مورد، بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده و کم ترین مقدار مربوط به هوش موسیقیایی با صفر مورد فراوانی است. در نتیجه ضریب اهمیت هوش ریاضی منطقی (0/127) و هوش موسیقیایی (0) بوده است. نتیجه گیری: در محتوای کتاب های درسی پایه اول ابتدایی به برخی مؤلفه های هوش های چندگانه، کمتر و یا اصلاً توجهی نشده است. این در حالی است که هوش های چندگانه، عامل پیشرفت فراگیران در هر زمینه ای است و طراحی و اجرای صحیح برنامه های درسی در قالب هوش های چندگانه می تواند تفاوت های فردی فراگیران را به خوبی مورد توجه قرار دهد و مانع افت تحصیلی دانش آموزان شود.
مقایسه اثربخشی روش خودآموزی کلامی و روش بازی های حرکتی بر دامنه توجه دانش آموزان مبتلا به اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: دانش آموزان با اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی در کنش های اجرایی و فرایندهای شناختی مانند حافظه و توجه، مشکلاتی دارند و در مواجه با موقعیت های زندگی روزمره با مشکلات زیادی روبرو می شوند. ویژگی های اصلی این دانش آموزان شامل ناتوانی در مهار رفتار، نارسایی توجه، ناتوانی یادگیری، پرخاشگری، مشکلات تحصیلی، بی قراری حرکتی، و برانگیختگی بوده و برای والدین، معلمان، و همسالان تحمل ناپذیر است. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی خودآموزی کلامی و بازی های ادراکی- حرکتی بر مشکلات توجه دانش آموزان با اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی شهر تبریز بود. روش: این پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر مبتلا به اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی پایه های سوم و چهارم مدارس ابتدایی شهر تبریز در سال تحصیلی 97-96 بود که تعداد 60 نفر با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای به عنوان نمونه انتخاب شده و در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (20 دانش آموز در هر گروه) جایدهی شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه نشانه های مرضی کودکان اسپیرافکین و گادو (1994) و مقیاس عصب روان شناختی کودک و نوجوان کانرز (2004) استفاده شد و تحلیل داده ها با آزمون تحلیل کواریانس چندمتغیره انجام شد. یافته ها: یافته های حاصل از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره و چندمتغیره نشان داد بین نمره توجه انتخابی، توجه پایدار، جابجایی توجه، توجه تقسیم شده، و فراخنای توجه در دانش آموزان گروه آزمایش و گواه در مرحله پس آزمون تفاوت معناداری وجود دارد. آماره F دامنه توجه در پس آزمون (15/51) است که در سطح 0/01 معنادار است که نشان می دهد بین سه گروه در میزان دامنه توجه، تفاوت معناداری وجود دارد. نتیجه گیری: انجام مداخله های مناسب مانند استفاده از روش خودآموزی کلامی و بازی های ادراکی- حرکتی می تواند موجب رشد پردازش بینایی- فضایی و در نتیجه تحول فرایندهای ذهنی و شناختی کودکان مانند دامنه توجه شود. در نتیجه با استفاده از شیوه های به کار گرفته شده در این مطالعه می توان مشکلات توجه و تمرکز کودکان با اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی را بهبود بخشید.
تحول و آسیب شناسی کنش های اجرایی در کودکان با آسیب بینایی: مطالعه مروری نظام مند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کنش های اجرایی اهمیت بسیار زیادی برای دستیابی به موفقیت های تحصیلی و اجتماعی در دوره کودکی دارد. این اصطلاح، مجموعه ای از توانایی های شناختی مانند برنامه ریزی، مهار توجه، حافظه فعال، بازداری، و انعطاف پذیری شناختی را شامل می شود. امروزه، مدل های نظری بر نقش محدودیت بینایی در تحول و ارزیابی کنش های اجرایی تاکید می کنند؛ بنابراین هدف از انجام این پژوهش، مطالعه مروری نظام مند تحول و آسیب شناسی کنش های اجرایی در کودکان با آسیب بینایی بود. روش: پژوهش حاضر با استفاده از روش مرور نظام مند انجام شد؛ بدین صورت که یافته های پژوهشی از سال های میلادی 1995 تا 2019 در پایگاه های اطلاعاتی PupMed، Springer، Scopus، ProQuest، Science direct، Google Scholar با جستجوی کلیدواژه های کنش های اجرایی، نابینایی، نابینایی مادرزادی، آسیب بینایی، توانمندی های شناختی، حافظه، حافظه فعال، حافظه شنیداری، بازداری، توجه، و حافظه کوتاه مدت مورد جستجو قرار گرفت که در نهایت بر اساس معیارهای ورود از بین 49 مقاله سرچ شده، با استفاده از چک لیست پریزما، 21 مقاله وارد پژوهش شده و نتایج به دست آمده طبقه بندی، خلاصه، و گزارش شد. یافته ها: ارزیابی حاصل از مقالات مورد بررسی نشان داد که با وجود تأثیر اجتناب ناپذیر حس بینایی در تحول کنش های اجرایی، عواملی مانند سن آغاز نابینایی، جبران حسی، توجه فضایی- شنیداری و پردازش شنیداری، مهارت های جهت یابی و تحرک، انعطاف پذیری قشر مخ، تغییرات ساختاری مغز، و سطح عملکرد هوشی، نقش بسیار مهمی در تحول بهنجار کنش های اجرایی کودکان با آسیب بینایی دارد. نتیجه گیری: بررسی یافته های به دست آمده نشان داد که تحول کنش های اجرایی در کودکان با آسیب بینایی همان پیچیدگی های تحول این کنش ها را در کودکان بینا دارد و آن را می توان توسط یک عامل تبیین کرد. با این وجود، تجربیات و ویژگی های فردی و محیطی سهم بیشتری در تحول کنش های اجرایی کودکان با آسیب بینایی دارند؛ بنابراین توجه به این عوامل می تواند به شناخت بهتر کنش های اجرایی در این کودکان کمک کرده و به طراحی روی آوردهای جدید آموزشی، توانبخشی، و مداخله منجر شود.