یادداشت ها
حوزه های تخصصی:
مقالات
طراحی و ارزیابی اثربخشی مداخله رفتاری بر کاهش قلدری جسمانی و بهبود پیوند با مدرسه در دانش آموزان: روی آورد مدرسه محور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: قلدری مدرسه محور در مدارس سراسر دنیا به عنوان یک نگرانی جدی مطرح شده است؛ بنابراین استفاده از راهبردهای مداخله ای کارآمد به منظور مدیریت رفتارهای قلدری در مدارس برای پژوهشگران و روان شناسان، ضرورت دارد. مداخله در زمینه قلدری نیازمند اتخاذ روی آوردی مدرسه محور است که دانش آموزان قلدر، همسالان، و معلمان را در برگیرد؛ در نتیجه هدف پژوهش حاضر طراحی و ارزیابی اثربخشی مداخله رفتاری مدرسه محور بر رفتار قلدری و پیوند با مدرسه دانش آموزان قلدر بود. روش: در پژوهش حاضر، طرح شبه آزمایشی پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه مورد استفاده قرار گرفت. آزمودنی های پژوهش شامل 30 دانش آموز قلدر، 15 دانش آموز طرفدار قلدر، و 4 معلم پایه پنجم ابتدائی از مدارس دولتی شهر تبریز در سال تحصیلی 96-1395 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، خوشه ای تک مرحله ای، و روش غربالگری انتخاب شدند. ابزار اندازه گیری پژوهش شامل فرم نام گذاری همسالان (پکاریک و همکاران، 1976)، فرم نام گذاری معلمان (ورتایمر-لارسون و همکاران، 1991)، فرم نام گذاری طرفداران قلدر (سالمیوالی و همکاران، 1996)، مقیاس قلدری ایلی نویز (اسپلج و هولت، 2001)، و مقیاس پیوند با مدرسه (سرنکویچ و جوردانو، 1992) بود. همچنین، مداخله رفتاری مدرسه محور در هشت جلسه یک ساعته و در طی 8 هفته به صورت گروهی اجرا شد. از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری برای تجزیه وتحلیل داده های پژوهش استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که مداخله رفتاری مدرسه محور به طور معنی داری باعث کاهش قلدری و کتک کاری و همچنین، افزایش دلبستگی به معلم و مدرسه، و مشارکت تحصیلی دانش آموزان قلدر شده است (0/001 p˂ ، 9/78=F ). نتیجه گیری: بر اساس یافته های مطالعه حاضر مداخله رفتاری مدرسه محور از طریق آموزش مدیریت رفتار به قلدرها، معلمان، و طرفداران قلدر، بر کاهش مؤلفه های قلدری و بهبود پیوند با مدرسه، اثربخش است و می تواند به عنوان روش مداخله مناسب برای کودکان واجد رفتارهای قلدری جسمانی استفاده شود. به علاوه، یافته های این پژوهش می تواند برای مشاوران مدارس، روان شناسان تربیتی، و معلمان در بهبود پیوند با مدرسه کودکان،کمک کننده باشد .
مقایسه انسجام روانی و مکانیسم های دفاعی در والدین دارای کودک با اختلال طیف اوتیسم، نارسایی توجه/ فزون کنشی، و بهنجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف : بعضی از اختلال های روان شناختی دوران کودکی مانند اختلال طیف اوتیسم و نارسایی توجه/فزون کنشی، آسیب های روان شناختی معناداری را برای والدین به همراه دارند. بر اساس نتایج مطالعات مختلف، مشکلات متعدد این کودکان، اعضای خانواده را دچار آشفتگی و تنیدگی زیادی می کنند؛ بدین ترتیب پژوهش حاضر به منظور مقایسه انسجام روانی و مکانیسم های دفاعی در والدین دارای کودک مبتلابه اختلال طیف اوتیسم، نارسایی توجه/فزون کنشی، و بهنجار انجام شد. روش: طرح پژوهش توصیفی از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی والدین دارای کودک با اختلال طیف اوتیسم ، نارسایی توجه/ فزون کنشی، و بهنجار شهر رشت در سال 96-1395 بود. نمونه پژوهش شامل 90 نفر از والدین جامعه آماری مذکور بودند که به روش نمونه گیری در دسترس و بر حسب شرایط ورود و خروج از مطالعه، انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرها، از پرسشنامه های مکانیسم های دفاعی ( آندروز و همکاران، 1993) و حس انسجام (آنتونو و سکی، 1987) استفاده شد. تحلیل داده های به دست آمده با آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری انجام شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد بین سه گروه والدین دارای کودک با اختلال طیف اوتیسم ، نارسایی توجه/ فزون کنشی، و بهنجار در هر یک از مؤلفه های انسجام روانی تفاوت معنی داری وجود دارد ( 0/05>p ). بدین ترتیب در متغیر انسجام روانی، والدین دارای کودک با اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی با میانگین 66/90، پایین ترین نمره؛ و والدین کودکان بهنجار با میانگین 101/33، بالاترین را به دست آوردند. همچنین نتایج نشان داد در مؤلفه های مکانیسم دفاعی در سه گروه از والدین، تفاوت معنی داری وجود دارد( 0/05>p ). نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر، والدین دارای کودکان مبتلابه اختلالات طیف اوتیسم و نارسایی توجه/فزون کنشی، سطوح بالاتری از تنیدگی های روانی مربوط به والدگری را تجربه می کنند که می تواند ناشی از نیازهای خاص این کودکان و تفاوت های بارز آنها با سایر همسالان از جنبه های مختلف شناختی و روانی باشد. بدین ترتیب طراحی و اجرای مداخلات مناسب روان شناختی و آموزشی برای والدین این کودکان با تأکید بر مداخلات اولیه می تواند تا حد زیادی راه گشا باشد.
اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودپنداشت و تنظیم هیجانی کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: ناتوانی های یادگیری از جمله مشکلاتی هستند که از دیرباز مورد توجه متخصصان و روان شناسان حوزه کودک بوده اند. کودکان مبتلابه این اختلال با وجود هوش بهنجار، قادر به پیشرفت تحصیلی در زمینه های خواندن، نوشتن، و ریاضیات نیستند. این وضعیت سبب می شود تا این کودکان از خودپنداشت و حرمت خود پایین و تنظیم هیجانی پایینی برخوردار باشند؛ بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودپنداشت و تنظیم هیجانی کودکان دارای ناتوانی یادگیری بود. روش: روش پژوهش حاضر آزمایشی از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی دانش آموزان دبستانی مبتلا به ناتوانی یادگیری مراکز مشاوره شهر اصفهان در سال تحصیلی 97-1396 بود. به منظور انجام این پژوهش، نمونه ای شامل 30 نفر از جامعه آماری مذکور به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و در گروه های آزمایش و گواه به صورت تصادفی جایدهی شدند. ابزار های استفاده شده در این پژوهش شامل پرسشنامه های مشکلات یادگیری (ویلکات و همکاران، 2011)، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی و همکاران، 2002)، و خودپنداشت کودکان ( پیرز – هریس، 1969) بود. مداخله آموزشی در طی 9 جلسه آموزشی 60 دقیقه ای در طول 2 ماه فقط برای گروه آزمایش انجام شد و در پایان داده های به دست آمده با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که د رمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودپنداشت ( F=13/77, P<0/0001 ) و تنظیم هیجانی مثبت ( F=154/65, P<0/0001 ) و منفی ( F=105/17, P<0/0001 ) کودکان دارای ناتوانی یادگیری تأثیر معنادار داشته است؛ بدین معنی که این درمان به بهبود خودپنداشت و تنظیم هیجانی مثبت کودکان دارای ناتوانی یادگیری و کاهش تنظیم هیجانی منفی آنها منجر شده است. نتیجه گیری: بر اساس یافته پژوهش حاضر می توان گفت درمان مبتنی بر پذیرش تعهد با آشکار ساختن ارزش ها و عمل متعهدانه و ایجاد انعطاف پذیری روان شناختی می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت بهبود خودپنداشت و تنظیم هیجانی کودکان دارای ناتوانی یادگیری به کار رود. علاوه بر این شیوه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند دیگر پردازش های شناختی و هیجانی مانند تنظیم هیجانی را نیز تحت تأثیر مثبت قرار دهد.
نقش مشکلات تنظیم هیجانی و ناگویی طبعی در پیش بینی قلدری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: قلدری مسئله ای مهم و شایع است که می تواند پیامدهای روان شناختی، رفتاری، شناختی، جسمانی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی بسیاری را در پی داشته باشد. در این بین توانایی تنظیم هیجانی و ناگویی طبعی از جمله عوامل تأثیرگذار در رفتارهای قلدرانه به حساب می آیند. از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش مشکلات تنظیم هیجانی و ناگویی طبعی در پیش بینی قلدری انجام شده است. روش : طرح پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان مدارس متوسطه دوره اول ناحیه دو شهر رشت در سال تحصیلی 1397-1396 بود. نمونه مورد مطالعه شامل 250 دانش آموز از جامعه مذکور بودند که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها در این مطالعه از مقیاس قلدری ایلی نویز (اسپلاگوهولت، 2001)، مقیاس دشواری در نظم بخشی هیجانی (گراتزوروئمر، 2004)، و مقیاس ناگویی خلقیت ورنتو (باگبی و همکاران، 1994) استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد عدم پذیرش پاسخ های هیجانی (21/0= β )، دشواری در انجام رفتار هدفمند (43/0= β )، دشواری در مهار تکانه (70/0= B )، نبودآگاهی هیجانی (33/0= β )، نبود وضوح هیجانی (32/0= β ) درسطح معناداری 01/0؛ و راهبردهای محدود (21/0= β )، دشواری در تشخیص احساسات (16/0= β )، دشواری در توصیف احساسات (23/0= β )، و تفکر برون مدار (24/0= β ) در سطح معناداری 05/0، قادربه پیش بینی قلدری هستند. نتیجه گیری: در مجموع، نتایج به دست آمده حاکی از ارتباط بین قلدری، مشکل در تنظیم هیجانی، و ناگویی طبعی است. بر طبق یافته های حاصل از این پژوهش می توان با به کارگیری برنامه ها و روش هایی برای افزایش توانایی تنظیم هیجانی و کاهش ناگویی طبعی دانش آموزان از میزان رفتارهای قلدرانه آنها که با بسیاری از اختلالات جسمانی و روان شناختی مرتبط است، به طور معناداری کاست.
امید به آینده، روابط دلبستگی، و مشکلات هیجانی- رفتاری در کودکان کار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کار کودکان یک موضوع مهم جهانی است، زیرا بر بهزیستی جسمی، روانی، و اخلاقی کودکان تأثیر می گذارد و کودکان شاغل در معرض خطرات جسمی، تنش، و مشکلات روانی-اجتماعی قرار دارند. بدین ترتیب پژوهش حاضر با هدف مقایسه امید به آینده، روابط دلبستگی، و مشکلات هیجانی- رفتاری در کودکان کار با سایر همسالان انجام شد. روش: طرح پژوهش حاضر، توصیفی و از نوع پس رویدادی بود. برای انتخاب نمونه از مؤسسه کودکان کار شهرستان رشت 50 نفر در دامنه سنی 10 تا 12 سال و از میان همسالان آنها از یک مدرسه هم جوار نیز 50 نفر به روش در دسترس و بر حسب شرایط ورود به پژوهش، انتخاب شدند. به منظور جمع آوری داده ها، مقیاس امید کودکان (اشنایدر و همکاران، 1997)، پرسشنامه روابط دلبستگی (هالپرن و کاپنبرگ، 2006)، و پرسشنامه مشکلات رفتاری راتر کودکان - ویژه والدین و معلمان (راتر، 1975) بر روی گروه ها اجرا شد. برای تحلیل داده ها نیز از آزمون t مستقل و تحلیل واریانس چندمتغیره استفاده شد. یافته ها: نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان داد که نمره شاخص کلی امید به آینده در گروه کودکان کار نسبت به سایر همسالان به طور معناداری کمتر (0/002> P ) است و نمره کلی مشکلات هیجانی-رفتاری از دیدگاه والدین (0/003> P ) و از دیدگاه معلمان (0/001> P ) در گروه کودکان کار نسبت به سایر همسالان، به طور معناداری بیشتر است. همچنین نتایج نشان داد که میانگین نمره تمامی خرده مقیاس های روابط دلبستگی، به غیر از واکنش هیجانی در کودکان کار از سایر همسالان به طور معناداری کمتر (0/001> P )، و میانگین نمره تمامی خرده مقیاس های مشکلات هیجانی-رفتاری از دیدگاه معلمان در کودکان کار نسبت به سایر همسالان به طور معناداری بیشتر است (0/002> P ). نتیجه گیری: بر اساس نتایج حاصل از پژوهش حاضر، می توان گفت که شرایط سخت زندگی کودکان کار باعث می شود تا حمایت لازم و کافی را از خانواده و والدین حامی دریافت نکنند و این خلأ، موجب عدم شکل گیری دلبستگی ایمن با والدین شده و میزان امید به آینده را در آنها کاهش می دهد. از سویی دیگر، محیط کار برای کودکان سرشار از بدرفتاری های جسمی و جنسی است که موجب بروز مشکلات هیجانی-رفتاری در آنها می شود.
رابطه ویژگی های شناختی و رضایت مندی والدین با وزن نوزاد به هنگام تولد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: وزن نوزاد به هنگام تولد مهم ترین عامل بقا و تحول او در سال های آینده است. این شاخص یکی از نشانگر های وضعیت بهداشتی جامعه محسوب می شود و ارتباط مستقیمی با عوامل متعدد از جمله ویژگی های والدین دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه رضایت مندی زوجین و ویژگی های شناختی والدین با وزن نوزاد به هنگام تولد انجام شد. روش: این پژوهش، یک مطالعه همبستگی بود. نمونه مورد مطالعه شامل 70 نفر از والدین نوزادان کم وزن و والدین نوزادان با وزن بالا (هر گروه 35 نفر) بود که به شیوه در دسترس از بیمارستان امام رضا (ع) شهرستان سیرجان در سال 1395 انتخاب شدند . به منظور جمع آوری داده ها از پرسشنامه رضایت زناشویی (افروز، 1387 ) و پرسشنامه ویژگی های زیستی- شناختی (افروز، 1383 ) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از آماره های کای دو، فیشر، من ویتنی، و رگرسیون لجستیک چندگانه استفاده شد. یافته ها : نتایج تحلیل داده ها نشان داد که بین وزن تولد نوزادان با میزان رضایت مندی زوجین (P=0/039، OR=8/887)، آگاهی مادران (P=0/010، OR=0/486) و پدران (P=0/010، OR=30/795 ) از شرایط بارداری، رابطه معناداری وجود دارد؛ به گونه ای که با افزایش این ویژگی ها، احتمال تولد نوزاد با وزن بالا، بیشتر می شود. همچنین نتایج تحلیل داده ها نشان داد که بین وزن نوزادان با تحصیلات پدران (0/395= p ) و مادران (0/778= p ) رابطه معناداری پیدا نشد. نتیجه گیری: یکی از مهم ترین شاخص هایی که با هدف پی شگیری از کم توانی و ناتوانی ها تبیین می شود، وزن نوزاد هنگام تولد است. با توجه به تأثیر عواملی مانند ویژگی های شناختی و رضایتمندی زوجین بر وزن نوزاد، می توان با افزایش آگاهی و توجه به این زمینه ها، شرایط مناسب دوران بارداری و کیفیت بالاتر مراقبت های این دوران را فراهم کرد.
فراتحلیل تأثیر آموزش مدیریت والدین بر مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: اختلالات دوران کودکی تأثیر مهمی بر کودک، روابط با همسالان، و روابط خانوادگی دارند. نایج پژوهش های مختلف حاکی از آن است که والدین کودکان مبتلا به این اختلالات به دلیل اینکه با چالش های والدگری بیشتری روبرو هستند، سطح تنیدگی فراتری نسبت به سایر والدین را تجربه می کنند؛ از این رو پژوهش حاضر با هدف ترکیب مطالعات انجام شده در حوزه اثربخشی آموزش مدیریت والدین بر مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان انجام شده است . روش: روش مورد استفاده در این پژوهش فراتحلیل است. جامعه آماری شامل مطالعات در دسترس مرتبط بود که در فاصله سال های 1378 تا 1396 در داخل کشور به صورت مقاله تمام متن در دسترس بودند. پس از بررسی ملاک های ورود و خروج، 21 اندازه اثر از 17 مطالعه دارای شرایط فراتحلیل، به دست آمد . به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از تحلیل حساسیت، نمودار قیفی، مدل های ثابت و تصادفی، و تحلیل ناهمگنی با استفاده از نرم افزار CMA استفاده شد. یافته ها: تحلیل اطلاعات حاصل از پژوهش ها نشان داد که مقدار اندازه اثر ترکیبی برای مدل اثرات ثابت (مدل انتخاب شده برای این فراتحلیل) برابر با 0/995 به دست آمد که از لحاظ آماری معنادار بود (0/01 P ). نتیجه گیری: اندازه اثر به دست آمده از روش های آموزش مدیریت والدین بر مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان طبق جدول تفسیر اندازه کوهن بزرگ، محاسبه شد و نتایج نشان داد که روش های آموزش مدیریت والدین بر مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان مؤثر بوده است .
پیش بینی درماندگی روان شناختی بر اساس تنظیم شناختی هیجان و راهبردهای انطباقی در مادران کودکان مبتلا به تالاسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: تالاسمی یک بیماری مزمن دوران کودکی است و می تواند بر سلامت روانی و کیفیت زندگی کودکان و خانواده های آنها تأثیر منفی بگذارد. این مطالعه با هدف پیش بینی درماندگی روان شناختی بر اساس تنظیم شناختی هیجان و راهبردهای انطباقی در مادران کودکان مبتلابه تالاسمی انجام شد. روش: این مطالعه به روش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر مادران کودکان مبتلابه تالاسمی شهر تهران بود که از بین آنها 250 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شده اند. داده ها با استفاده از پرسشنامه درماندگی روان شناختی (لویبوند و لویبوند، 1995)، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان ) گارنفسگی، کرایج و اسپینهاون، ، (2001 ، و پرسشنامه راهبردهای مقابله ای (لازاروس، 1974) جمع آوری شد. نتایج با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره، تجزیه وتحلیل شد. یافته ها: نتایج تحلیل داده ها حاکی از تأثیر مثبت و معنادار راهبردهای تنظیم هیجان منفی بر اضطراب (0/14) و تأثیر منفی و معنادار راهبردهای تنظیم هیجان مثبت بر افسردگی (0/25-) و اضطراب (0/23-) بود. همچنین راهبردهای انطباقی نیز بر درماندگی روان شناختی مؤثر بودند. تأثیر راهبرد هیجان مدار بر اضطراب (0/23) و بر تنیدگی (0/19)، مثبت و معنادار، و تأثیر راهبرد انطباقی مسئله مدار بر افسردگی (0/18-) و تنیدگی (0/23-)، منفی و معنادار، بود (0/01 p < ). نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعه حاضر، آموزش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و راهبردهای انطباقی بر درماندگی روان شناختی مادران کودکان مبتلابه تالاسمی تأثیر داشت؛ استلزامات نتییجه به دست آمده در مقاله مورد بحث و تبیین قرار گرفته است.
اثربخشی آموزش برنامه روندنمای مدیریت رفتار به مادران بر رفتار پرخاشگرانه دانش آموزان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: نافرمانی مقابله ای علت بیشترین ارجاع والدین به مراکز درمانی است. علائم این اختلال در دوران کودکی و پیش دبستانی بروز پیدا می کنند و در صورت عدم درمان، ادامه یافته و نتایج منفی بلندمدتی از جمله اخراج از مدرسه و ایجاد اختلال شخصیتی را به دنبال دارد. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش برنامه روندنمای مدیریت رفتار به مادران بر رفتار پرخاشگرانه دانش آموزان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای بود. روش: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و پیگیری 2 ماهه بود . جامعه آماری شامل مادران دانش آموزان پسر 9-7 سال شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 97-1396 بود. 30 نفر از مادران کودکانی که بر اساس فهرست رفتاری کودک اخنباخ (2001) و مقیاس علائم مرضی کودکان گادو و اسپرایسفیکن (1994) مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای تشخیص داده شده بودند، به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. مادران به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش و گواه جایدهی شدند و سپس برنامه روندنمای مدیریت رفتار به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای فقط برای گروه آزمایش اجرا شد. برای تجزیه تحلیل داده ها از طرح تحلیل واریانس مختلط با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته: یافته های پژوهش نشان داد برنامه روندنمای مدیریت رفتار بر رفتار پرخاشگرانه (29/21 F= ، 0/01> P ) اثر معناداری داشته و این نتایج در دوره پیگیری دوماهه نیز پایدار بود. نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان استنباط کرد که برنامه روندنمای مدیریت رفتار با آموزش چگونگی مواجه سازی کودک با پیامدهای منطقی، بدون به کارگیری روش های تنبیهی سخت گیرانه، می تواند منجر به کاهش رفتارهای پرخاشگرانه در کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی شود.
مقایسه تأثیر درمان مثبت نگری وجودگرا و درمان مثبت نگر ایرانی- اسلامی بر سرمایه عاطفی دانش آموزان دختر دارای اضطراب اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: سرمایه عاطفی یکی از جدیدترین سازه هایی است که می تواند به دانش آموزان دختر برای غلبه بر مشکلات خود، کمک قابل توجهی کند . این پژوهش با هدف مقایسه تأثیر درمان مثبت نگری وجودگرا و درمان مثبت نگر ایرانی- اسلامی بر سرمایه عاطفی دانش آموزان دختر دارای اضطراب اجتماعی انجام شد. روش: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و طرح پژوهش، سه گروهی دومرحله ای (پیش آزمون و پس آزمون) بود. نمونه مورد مطالعه شامل 45 نفر از دانش آموزان دختر مبتلابه اضطراب اجتماعی در دامنه سنی 15 تا 18 سال و مقطع متوسطه دوم شهر اردستان در سال 1396 بوده است که با انتساب تصادفی در سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) جایدهی شدند. برای سنجش متغیرهای پژوهش از پرسشنامه اضطراب اجتماعی کانور و همکاران (2000) و پرسشنامه سرمایه عاطفی گل پرور ( 1395) در مراحل پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد. گروه درمان مثبت نگری وجود گرا به مدت 10 جلسه و گروه درمان مثبت نگری ایرانی- اسلامی به مدت 11 جلسه تحت درمان قرار گرفته اند و گروه گواه هیچ گونه درمانی دریافت نکرده است. داده ها از طریق تحلیل کوواریانس تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بین درمان مثبت نگری وجودگرا و درمان مثبت نگر ایرانی- اسلامی با گروه گواه در سرمایه عاطفی و سه مؤلفه آن یعنی عاطفه مثبت، احساس انرژی، و شادمانی در پس آزمون، پس از کنترل پیش آزمون تفاوت معناداری وجود دارد (0/01> p )؛ اما بین درمان مثبت نگر ایرانی-اسلامی با درمان مثبت نگر وجودگرا در سرمایه عاطفی و مؤلفه های آن تفاوت معناداری وجود ندارد. نتیجه گیری: بر پایه یافته های این پژوهش، به نظر می رسد که درمان مثبت نگری وجودگرا و درمان مثبت نگر ایرانی- اسلامی به دلیل یاری دختران دارای اضطراب اجتماعی برای مقابله با اضطراب خود، می تواند موجب ارتقاء سرمایه عاطفی آنها شود.
نقش محیط تحولی کودک (خانه، مهد، و شیرخوارگاه) بر بهره هوشی و مهارت های اجتماعی کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف : شواهد پژوهش ی حاک ی از ا ی ن است که محیط عامل مهم ی در بهبود تحول کودکان است و با غنی سازی محیط می توان به بالندگی کودک کمک کرد . در این راستا، هدف پژوهش حاضر تعیین نقش محیط تحولی کودک بر بهره هوشی و مهارت های اجتماعی کودکان 6-4 سال شهر تهران بود . روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه آماری پژوهش تمامی کودکان با دامنه سنی 4-6 سال دختر منطقه 3 شهر تهران در بازه زمانی 96-1395، در محیط های خانه، مهد، و شیرخوارگاه بود. نمونه پژوهش 90 کودک (30 نفر در هر محیط) بود که به صورت نمونه گیری در دسترس و بر اساس معیارهای ورود به مطالعه در سال 1396 انتخاب شدند. جمع آوری داده ها با استفاده از پرسشنامه های جمعیت شناختی، مهارت های اجتماعی (ماتسون، 1976) و نرم افزار هوش کودکان (ریون، 1947) انجام شد. برای تحلیل داده ها از روش های آماری تحلیل واریانس یک راهه و آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس یک راهه نشان داد محیط فراهم ساز بر بهره هوشی و مهارت های اجتماعی کودکان 4-6 سال تأثیر داشت (0/05>p ). آزمون تعقیبی توکی نیز نشان داد بین بهره هوشی کودکان محیط خانه با شیرخوارگاه، خانه با مهد، ومهد با شیرخوارگاه، تفاوت معناداری وجود دارد (0/001 p= ). همچنین این تفاوت بین مهارت اجتماعی کودکان محیط خانه با شیرخوارگاه (0/05=p) و مهد با شیرخوارگاه (0/001=p )، معنادار بود ولی برای کودکان محیط خانه با مهد، معنادار نبود (0/19=p ). نتیجه گیری: بنا بر یافته های پژوهش حاضر، بهره هوشی و مهارت اجتماعی کودکان مهد بالاتر از کودکان ساکن در محیط های شیرخوارگاه و خانه بود ولی بین مهارت اجتماعی کودکان ساکن خانه با مهد، تفاوت وجود ندارد. این یافته نشان می دهد تجربه مهدکودک که از لحاظ مواد و محتوای آموزشی و ارتباطات اجتماعی، کودکان را با فرصت های بیشتری برای یادگیری و تحول مواجه می کند، برای کودک مناسب تر است.
تأثیر آموزش مهارت های اجتماعی بر بهزیستی ذهنی، ناگویی هیجانی، و کفایت اجتماعی کودکان با اختلال نافرمانی مقابله ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: یکی از شایع ترین اختلال های رفتار مخرب، اختلال نافرمانی مقابله ای است و این افراد با مشکلاتی در زمینه سلامت روانی، مهارت ها، و قابلیت اجتماعی و هیجانی مواجه هستند. هدف این پژوهش بررسی تأثیر آموزش مهارت های اجتماعی بر بهزیستی ذهنی، ناگویی هیجانی، و کفایت اجتماعی کودکان با اختلال نافرمانی مقابله ای بود. روش: این پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. نمونه پژوهش 40 کودک مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای بودند که با روش نمونه گیری در دسترس از میان مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره شهر قرچک در سال 1396 انتخاب و در دو گروه مساوی آزمایش و گواه (هر گروه 20 کودک) جایدهی شدند. افراد گروه آزمایش مداخله مهارت های اجتماعی را طی یک ماه در 8 جلسه 60 دقیقه ای دریافت کردند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس اختلال نافرمانی مقابله ای (هومرسن و همکاران، 2006)، پرسشنامه بهزیستی ذهنی (کی یز و ماگیار-مو، 2003)، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو (بگبی و همکاران، 1994)، و پرسشنامه کفایت اجتماعی (فلنر و همکاران، 1990) بود. داده ها با روش تحلیل کوواریانس تک متغیری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد بین گروه های آزمایش و گواه در هر سه متغیر بهزیستی ذهنی، ناگویی هیجانی، و کفایت اجتماعی تفاوت معنادار وجود دارد؛ به عبارت دیگر، آموزش مهارت های اجتماعی به طور معنادار باعث بهبود این متغیرها در کودکان با اختلال نافرمانی مقابله ای شد (0/01>P ). نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده در این مطالعه می توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت های اجتماعی با بهبود روابط بین فردی و آموزش مهارت های حل مسئله اجتماعی می تواند باعث بهبود وضعیت روانی اجتماعی و کاهش ناگویی هیجانی در کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای شود.
مقایسه اثربخشی مداخله توانبخشی شناختی با تمرینات ورزشی ایروبیک بر شناخت کودکان دیرآموز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کودکان دیرآموز، دارای مشکلاتی در مؤلفه های شناختی (حافظه و توجه) هستند و قادر به فراگیری مطالب و حل مسائل همانند همسالان خود نیستند . آشنایی با روش ها و وسایلی که بر مغز تأثیر گذار بوده و باعث افزایش شناخت می شوند، اکنون دغدغه اصلی متخصصان است. این پژوهش به منظور بررسی مقایسه ای اثربخشی مداخله شناختی و تمرینات ورزشی ایروبیک بر شناخت کودکان دیرآموز انجام شد. روش: مطالعه حاضر از نوع نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. نمونه مورد مطالعه این پژوهش شامل تمامی 36 دانش آموز دیرآموز مقطع ابتدایی شهرستان اسلام شهر (تهران) در سال 1396 بود که از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. این نمونه به 3 گروه توانبخشی شناختی، گروه ورزشی ایروبیک، و گروه گواه (12 نفر در هر گروه) تقسیم شدند. مداخلات به مدت 2 ماه به طور هفتگی 3 بار در هر هفته، در هر جلسه 50 تا 60 دقیقه ارائه شدند. در نهایت پس آزمون از هر 3 گروه به منظور بررسی اثربخشی مداخلات انجام شد. در این پژوهش برای سنجش هوش و ویژگی های شناختی دانش آموزان از آزمون هوش استانفوردبینه (2003) استفاده شد. برای تحلیل داده های به دست آمده از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل داده ها نشان داد که بین 3 گروه در مؤلفه حافظه فعال بینائی، تفاوت معنی داری وجود دارد (0/027= P ، 2/737= F ، 0/273=لامبدای دیلکز). همچنین بین دو گروه توانبخشی و گروه ایروبیک در میزان متغیرهای شناختی (حافظه فعال کلامی و غیرکلامی و پردازش دیداری فضایی کلامی و غیرکلامی) پس از ارائه مداخله، تفاوت وجود ندارد ولی گروه توانبخشی تفاوت معنی داری در مقیاس حافظه فعال غیرکلامی (حافظه بینائی) با گروه گواه (0/014 P= ) دارند؛ بدین معنا که هر دو گروه توانبخشی و ایروبیک عملکرد خوبی بعد از ارائه مداخله دست یافتند ولی گروه توانبخشی شناختی نسبت به گروه ایروبیک عملکرد بهتری داشتند. نتیجه گیری: به دلیل اینکه تمرینات توانبخشی شناختی بر افزایش حافظه فعال تمرکز داشته، بنابراین با توجه به نتایج این پژوهش می توان از بسته درمانی توانبخشی شناختی برای افزایش حافظه فعال بینائی کودکان دیرآموز در مدارس و مراکز توابخشی به منظور بهبود وضعیت درسی این دانش آموزان استفاده کرد.
نقش حرمت خود و هوش هیجانی در پیش بینی تاب آوری دانش آموزان دارای آسیب شنوایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: یکی از مهم ترین حواس انسان، حس شنوایی است که آسیب آن می تواند فرایند سازش با محیط زندگ ی را تحت تأثیر قرار داده و موجب تأخیر در تحول و پردازش فرا ی ندهای ذهن ی و شناختی شود. همچنین تاب آوری به مهارت ها و توانمندی ها یی اشاره دارد که فرد را قادر م ی سازد با سخت ی ها، مشکلات، و کشاکش های زندگی سازش کند. بدین ترتیب هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی نقش هوش هیجانی و حرمت خود در پیش بینی تاب آوری دانش آموزان دارای آسیب شنوایی است. روش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی است. نمونه مورد مطالعه شامل 81 نفر از دانش آموزان دختر و پسر مبتلابه آسیب شنوایی در دامنه سنی 13 -10 سال مقطع ابتدایی شهر شیراز بودند که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. سطوح تاب آوری، حرمت خود، و هوش هیجانی به ترتیب با استفاده از پرسشنامه های تاب آوری کانر و دیویدسون (2003)، حرمت خود کوپر اسمیت (1967)، و هوش هیجانی شرینگ (1999) سنجیده شد و در پایان داده ها از طریق همبستگی پیرسون و رگرسیون هم زمان تحلیل شدند. یافته ها : نتایج پژوهش نشان داد که تاب آوری با هوش هیجانی و حرمت خود همبستگی مثبت و معنی دار دارد (0/05> p ). همچنین نتایج حاصل از رگرسیون گام به گام نشان داد که متغیر هوش هیجانی 33 درصد از واریانس تاب آوری ( 0/002> p ) و متغیر حرمت خود عمومی 24 درصد از واریانس تاب آوری را پیش بینی می کند (0/025> p ). نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش مبنی بر نقش هوش هیجانی و حرمت خود در پیش بینی تاب آوری دانش آموزان با آسیب شنوایی، می توان نتیجه گرفت که با پرورش این سازه ها در این دانش آموزان می توان انعطاف پذیری و سطح سازش یافتگی آنها را ارتقا بخشید.
تأثیر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر افزایش شفقت به خود، تحمل پریشانی، و تنظیم هیجان در دانش آموزان با اختلال اضطراب اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: ا ضطراب اجتماعی یکی از ناتوان کننده ترین اختلالات اضطرابی است که در زندگی شخصی، تعاملات اجتماعی، زندگی حرفه ای، و سایر ابعاد زندگی فرد، سازش نایافتگی ایجاد می کند. در این ارتباط پژوهش حاضر با هد ف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر افزایش شفقت به خود، تحمل پریشانی، و تنظیم هیجان در دانش آموزان با اختلال اضطراب اجتماعی انجام شده است. روش: در این پژوهش از روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر متوسطه مبتلابه اختلال اضطراب اجتماعی شهر تهران در زمستان 1395 بودند که از بین آنها تعداد 60 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 30 نفرِ آزمایش و گواه جایدهی شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل چهار پرسشنامه استاندارد اضطراب اجتماعی (کانور و همکاران، 2000)، شفقت به خود (نوربالا، 1392)، تحمل پریشانی (سیمون و همکاران، 2005)، و تنظیم هیجان (گارنفکس و همکاران، 2001) بوده است . برنامه درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در 8 جلسه برای گروه آزمایش انجام شد. در پایان داده های به دست آمده با آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره و چندمتغیره تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل داده ها نشان داد که درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش در کاهش اضطراب اجتماعی و افزایش شفقت به خود، افزایش تحمل پریشانی، و تنظیم هیجان دانش آموزان تأثیر داشته است. همچنین نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که میزان تأثیر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش اضطراب اجتماعی (288/817 F= ، 0/535= η ، 0/05 p< )، افزایش شفقت به خود کلی (149/196 F= ، 0/62= η ، 0/05>p ) ، تحمل پریشانی کلی (352/88 = F ، 0/56= η ، 0/05>p ) ، و تنظیم هیجان (185/842 F= ، 0/57= η ، 0/05>p ) معنادار بوده است. نتیجه گیری: بر اساس یافته های حاصل از این پژوهش می توان گفت در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به دانش آموزان آموخته می شود که به جای اجتناب فکری و عملی از افکار و موقعیت هایی که در در جمع با آنها روبرو می شوند با افزایش پذیرش روانی و ذهنی نسبت به تجارب درونی، با اضطراب اجتماعی مقابله کنند. همچنین رویارویی فعال و مؤثر با افکار و احساسات، تغییر نگاه نسبت به خود، و بازنگری در ارزش ها و اهداف زندگی را می توان از عوامل اصلی مؤثر در روش درمان پذیرش و تعهد دانست.
اثربخشی بازی های ریتمیک بر برنامه ریزی و سازماندهی، انعطاف پذیری، بازداری، و فراشناخت کودکان پیش دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف : پیدا کردن روش های مناسب برای بهبود کنش های اجرایی همچون مهارت های برنامه ریزی و سازمان دهی، انعطاف پذیری، بازداری، و فراشناخت در کودکان پیش دبستانی به واسطه اثر این مهارت ها در تمامی فعالیت های آینده این کودکان، حائز اهمیت خاصی است؛ از این رو هدف از اجرای پژوهش حاضر بررسی اثربخشی بازی های ریتمیک بر میزان مهارت های برنامه ریزی و سازمان دهی، انعطاف پذیری، بازداری، و فراشناخت کودکان پیش دبستانی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع مطالعات نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه است. جامعه آماری شامل تمامی کودکان 6-4 ساله ثبت نام شده در مهدکودک ها و مراکز پیش دبستانی شهر رشت در سال 1396 بود که تعداد 30 نفر از آنها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و بر حسب شرایط ورود به پژوهش به عنوان نمونه مورد مطالعه انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها مقیاس درجه بندی رفتار کنش وری اجرایی (اسپای، ایسکوئس و جیویا، 2002) بود. آزمودنی های گروه آزمایش در 12 جلسه 45 دقیقه ای به صورت گروهی تحت آموزش قرار گرفتند، در حالی که گروه گواه چنین آموزشی را دریافت نکردند. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که مداخله بازی های ریتمیک توانسته است عملکرد مهارت های برنامه ریزی و سازمان دهی (0/001> P و 21/11= F )، انعطاف پذیری (0/001 > P و 17/89= F )، بازداری (0/01 > P و 7/58= F )، و فراشناخت (0/001 > P و 19/59= F ) گروه آزمایش را بهبود دهد. نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش حاضر می توان استنباط کرد اجرای بازی های ریتمیک به صورت جلساتی جذاب و سلسله مراتبی، با ایجاد تحرک و نشاط به همراه موسیقی و ریتم، این فرصت را در اختیار کودکان قرار می دهد تا توانایی خود را در مهارت های برنامه ریزی و سازمان دهی، انعطاف پذیری، بازداری، و فراشناخت تقویت کنند؛ بنابراین، این شیوه می تواند به عنوان یک شیوه تکمیلی در کنار سایر برنامه های آموزشی به کار رود.
اثربخشی بازی درمانی بر عملکرد خواندن، مهارت های سازشی و مشکلات رفتاری دانش آموزان نارساخوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: نارساخوانی یکی از مشکلات دانش آ موزان در دوران تحصیل است. این اختلال در زمینه های مختلف، تأثیرات منفی بر جای می گذارد و مانع پیشرفت تحصیلی می شود. هدف این پژوهش، اثربخشی بازی درمانی بر عملکرد خواندن، مهارت های انطباقی و مشکلات رفتاری دانش آموزان نارساخوان بود. روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان نارساخوان پایه دوم ابتدایی شهر رشت در سال تحصیلی 96-95 بود که از بین آنها، 30 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب، و بر حسب شرایط ورود به پژوهش به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایدهی شدند. برای جمع آوری داده ها از آزمون نارساخوانی کرمی نوری و مرادی (1384)، مقیاس هوشی وکسلر کودکان (1974)، و مقیاس درجه بندی مهارت اجتماعی گرشام و الیوت (1990) استفاده شد. برنامه مداخله بازی درمانی در طول 10 جلسه به مدت 2 ماه بر روی گروه آزمایش اجرا شد و گروه گواه این مداخله را دریافت نکرده است. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون آماری تحلیل کواریانس استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که بازی درمانی بر بهبود مؤلفه های عملکرد خواندن و مهارت های انطباقی و همچنین کاهش مشکلات رفتاری در گروه آزمایش به طور معنی دار مؤثر بوده است (0/001> P ) . نتیجه گیری : بر اساس نتایج مطالعه حاضر می توان نتیجه گرفت که بازی درمانی از طریق برقراری پیوند میان اطلاعات ادراکی و حرکتی و تعمیم دادن آنها به محیط اطراف خود، چهارچوبی مؤثر برای یادگیری های بیشتر فراهم می سازد .
رابطه صفات شخصیتی، سبک های دلبستگی و والدگری والدین با سلامت جسمانی کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: نتایج مطالعات متعدد حاکی از آن است که ویژگی های روان شناختی والدین تأثیر زیادی بر سلامت روانی کودکان دارند، اما ، پژوهش های اندکی به رابطه سلامت جسمانی کودکان با سازه های روان شناختی تمرکز داشته اند؛ بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه صفات شخصیتی، سبک های دلبستگی، و سبک های والدگری والدین با سلامت جسمانی کودکان انجام شد. روش: نوع مطالعه حاضر توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی مادران و پدران کودکان ساکن در مهدهای کودک منطقه 13 شهر تهران در سال تحصیلی 96-1395 بود که از بین آنها 350 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای به عنوان نمونه مورد مطالعه انتخاب شدند . برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه محقق ساخته سلامت جسمانی کودکان پیش دبستانی ، پرسش نامه سبک های والدگری بامریند (1972)، پرسش نامه سبک های دلبستگی کولینز و رید (1990)، و پرسش نامه پنج عاملی شخصیت نئو (1997) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از آزمون های ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون چندگانه انجام شد. یافته ها: نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که صفات شخصیتی وظیفه شناسی، سبک دلبستگی ایمن، سبک والدگری مقتدرانه، سبک والدگری سهل گیرانه، و سبک دلبستگی اجتنابی به ترتیب توانستند 0 /27، 0/30، 0/32، 0/34 و 0/35 از سلامت جسمانی کودکان را پیش بینی کنند (0/01 p< ) . نتیجه گیری: طبق یافته های به دست آمده می توان نتیجه گفت که صفا ت شخصیتی، سبک های دلبستگی، و سبک های والدگری والدین به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر مهمی بر سلامت جسمانی کودکان مهدکودک دارند . استلزام های نتیجه به دست آمده در مقاله مورد بحث قرار گرفته است.
نقش واسطه ای ذهن آگاهی در رابطه بین یادگیری خودتنظیمی و جهت گیری هدف با هویت تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: هویت تحصیلی مهم ترین عامل در عملکرد تحصیلی و انگیزه پیشرفت دانش آموزان است که می تواند بر رفتارهای کلاسی، تمایل به رفتن به مدرسه، و تصور فرد درباره خودش تأثیر بگذارد. اگر فرد تصور مطلوبی درباره خود داشته باشد، تلاش می کند که رفتارش توأم با موفقیت باشد . از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی ذهن آگاهی در رابطه بین یادگیری خودتنظیمی و جهت گیری هدف با هویت تحصیلی انجام شد. روش: طرح پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، همبستگی است که با شیوه مدل سازی ساختاری انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان مقطع متوسطه شهرستان نهبندان در سال تحصیلی 96-1395 بود که از بین آنها 216 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای، انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسش نامه هویت تحصیلی (واس و ایساکسون،2008)؛ جهت گیری هدف (میدگلی و همکاران،1998)، راهبردهای یادگیری خودنظم جویی (پنتریچ و دی گروت، 1990)، و پرسش نامه ذهن آگاهی (بائر و همکاران،2010) استفاده شد. برای بررسی فرضیه پژوهش از روش تحلیل عاملی اکتشافی، تحلیل عاملی تأییدی، و مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارهای اس پی اس اس و لیزرل انجام شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که با توجه به شاخص های ارائه شده، نقش واسطه ای ذهن آگاهی در رابطه بین یادگیری خودتنظیمی و جهت گیری هدف با هویت تحصیلی تأیید می شود؛ به بیان جزئی تر یادگیری خودتنظیمی و جهت گیری هدف با واسطه گری ذهن آگاهی به ترتیب تأثیر غیرمستقیم مثبت و معنی داری بر هویت تحصیلی به میزان 0/27 و 0/06 دارند. همچنین اثر مستقیم ذهن آگاهی، یادگیری خودتنظیمی، و جهت گیری هدف بر هویت تحصیلی به ترتیب 0/50، 0/68 و 0/12، اثر مستقیم یادگیری خودتنظیمی و جهت گیری هدف بر ذهن آگاهی به ترتیب 0/54 و 0/12، و اثر کل یادگیری خودتنظیمی و جهت گیری هدف بر هویت تحصیلی با میانجی گری ذهن آگاهی به ترتیب 0/95 و 0/18 بوده است. نتیجه گیری: با توجه به اهمیت جهت گیری هدف و انگیزش تحصیلی برای موفق شدن و پایداری یادگیری در بلندمدت، توجه به راهبردهای فراشناختی، برنامه ریزی، بازبینی، و نظم دهی ذهنی باید در بطن برنامه های آموزشی گنجانده شود تا به تدریج فرایند یادگیری با ویژگی های یادگیرنده و نیازهای شخصی و شخصیتی او، همسو شود.
تعیین عوامل مؤثر بر دلزدگی تحصیلی دانش آموزان دبیرستانی از دیدگاه معلمان، متخصصان و دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: دلزدگی تحصیلی از مهم ترین عوامل در کاهش انگیزه و تمایل دانش آموزان برای تحصیل است. دلزدگی از ادامه تحصیل تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد که شناخت آنها از اهمیت زیادی برخوردار است. هدف از انجام پژوهش حاضر شناسایی عوامل مهم در ایجاد دلزدگی تحصیلی دانش آموزان دبیرستانی از سه دیدگاه معلمان، متخصصان، و دانش آموزان بوده است. روش: پژوهش حاضر یک مطالعه زمینه یابی است که طی آن دیدگاه های معلمان، متخصصان، و دانش آموزان بررسی و مقایسه شده است. به همین منظور از بین تمامی معلمان دبیرستان های دخترانه مقطع متوسطه دوم شهر رشت در سال 1396، 120 معلم به شیوه نمونه گیری در دسترس؛ از میان تمامی متخصصان روان شناسی شاغل به کار در مراکز آموزشی و پژوهشی شهر رشت، 60 نفر به شیوه نمونه گیری هدفمند؛ و از میان تمامی دانش آموزان مشغول به تحصیل در مدارس متوسطه دوم شهر رشت،120 نفر به شیوه در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها پرسشنامه ای طراحی و شاخص های روان سنجی آن از طریق تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی محاسبه شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بین گروه های مورد مطالعه از نظر عوامل مؤثر بر دلزدگی تحصیلی تفاوت معنی داری وجود دارد. نتایج تحلیل داده ها همچنین نشان داد که مهم ترین عوامل مؤثر بر دلزدگی دانش آموزان دبیرستانی عبارت اند از: مشکلات و ناراحتی های جسمانی، نداشتن اطلاعات در مورد رشته های دانشگاهی، نداشتن دبیران مجرب، و مشکلات پدر و مادر با یکدیگر. مقایسه بین نظرات گروه ها نیز حاکی از تفاوت بین آنها بود (0/001>p ). نتیجه گیری: توجه به مشکلات دانش آموزان برای موفقیت تحصیلی از اهمیت فراوانی برخوردار است و برای هرگونه اقدامی ابتدا باید عوامل مؤثر بر بی انگیزگی تحصیلی آنها را شناسایی کنیم. نتایج مطالعه حاضر می تواند در رفع موانع تحصییلی دانش آموزان راهگشا باشد.
تأثیر مداخله گروهی مبتنی بر ذهن آگاهی بر حرمت خود و مشکلات اجتماعی دانش آموزان دارای نشانه های اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی یکی از رایج ترین اختلال های عصبی-تحولی دوره کودکی و نوجوانی است و مشکلات مرتبط با حرمت خود و سازش یافتگی اجتماعی در افراد مبتلا به این اختلال بسیار رایج است. هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر مداخله گروهی مبتنی بر ذهن آگاهی بر حرمت خود و مشکلات اجتماعی دانش آموزان با نشانه های اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی بود. روش: روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر 14 – 13 ساله دارای نشانه های اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی شاغل به تحصیل در مدارس غیرانتفاعی دوره اول متوسطه شهرستان رشت در سال تحصیلی 98-1397 بود. بین 127 دانش آموز که فراخوان دعوت به پژوهش را پذیرفته بودند فرم خودگزارش دهی نوجوان نظام سنجش مبتنی بر تجربه آخنباخ (آخنباخ و رسکورلا، 2001)، اجرا شد. 30 دانش آموز که نمره های بالا در زیرمقیاس مشکلات توجه (65 < T )کسب کرده بودند انتخاب شده و به تصادف در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) جایدهی شدند. جهت جمع آوری داده ها از فرم خودگزارش دهی نظام سنجش مبتنی بر تجربه آخنباخ و پرسشنامه حرمت خود کوپر اسمیت (1967) استفاده شد. دانش آموزان گروه آزمایش مداخله گروهی مبتنی بر ذهن آگاهی را در 8 جلسه هفتگی، ، هر جلسه به مدت 120 دقیقه، دریافت کردند اما دانش آموزان گروه گواه این مداخله را دریافت نکردند. یافته ها: نتایج آزمون تحلیل کوواریانس یک راهه نشان داد که مداخله گروهی مبتنی بر ذهن آگاهی به طور معنادار موجب ارتقا حرمت خود (0/001 P< ، 12/59 F= ) و کاهش مشکلات اجتماعی (0/001 P< ، 16/82 F= ) دانش آموزان با نشانه های اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شد. نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعه حاضر می توان نتیجه گرفت که تمرین های ذهن آگاهی با تشویق نگرش پذیراتر و غیرقضاوت گرانه نسبت به خود و دیگران و همچنین با پرورش نگرش های مشفقانه نسبت به خود، توانسته است تغییرات مطلوبی در نگرش این دانش آموزان نسبت به خود و سبک ارتباط آنها با خود پدید آورد.
پیش بینی مشکلات رفتاری کودکان بر اساس شیوه های والدگری مادران: نقش میانجی سازش یافتگی کودک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: مطالعات پیشین نشان دادند که شیوه های والدگری مادر نقش اساسی در سلامت روان کودک دارند و هر یک از سبک های والدگری، تأثیرات متفاوتی بر سرنوشت روان شناختی فرزندان به جا می گذارند. بدین ترتیب پژوهش حاضر با هدف پیش بینی مشکلات رفتاری کودکان بر اساس شیوه های والدگری مادران با میانجی گری سازش یافتگی کودک انجام شده است. روش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی دانش آموزان مراکز پیش دبستانی شهر زنجان در منطقه یک و دو آموزش و پرورش شهر زنجان در سال تحصیلی 97-1396 (2201 دختر و 2688 پسر) بودند. نمونه پژوهش، شامل 447 نفر(191دختر و 256 پسر) دانش آموز پیش دبستانی از جامعه مذکور بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها در این مطالعه از پرسشنامه های شیوه های والدگری (۱۹73)، سازش یافتگی کودک دخانچی (1377) ، و چک لیست رفتار کودک- نسخه گزارش معلم آخنباخ (2001) استفاده شد. برای تحلیل داده های به دست آمده از روش همبستگی و تحلیل مسیر استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد مؤلفه های شیوه های والدگری مادران به طور مستقیم بر مشکلات رفتاری کودکان تأثیر دارد. همچنین نتایج نشان داد شیوه های والدگری مادران از طریق سازش یافتگی کودک بر مشکلات رفتاری کودکان، تأثیر غیرمستقیم دارد (0/01= P ). نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که متغیر سازش یافتگی کودک در رابطه شیوه های والدگری مادران با مشکلات رفتاری کودکان پیش دبستانی، از نقش غیر قابل انکاری برخوردار است؛ بنابراین آموزش شیوه های والدگری صحیح به مادران و در نتیجه بهبود سطح سازش یافتگی کودکان، می تواند در کاهش مشکلات رفتاری بسیار مؤثر باشد.
مقایسه نتایج نمونه غیربالینی 12 ساله ایرانی در شاخص های ترکیبی نظام جامع رورشاخ با نتایج نمونه اکسنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: آزمون رورشاخ یکی از مشهورترین آزمون های فرافکن است که از زمان ابداع تاکنون، پژوهش های متعددی را به خود اختصاص داده است. با توجه به نقش فرهنگ و وجود هنجارهای لازم برای همه سنین در یک جامعه، پژوهش حاضر با هدف تعیین چگونگی نتایج شاخص های ترکیبی نظام جامع رورشاخ روی نمونه غیربالینی 12 ساله ایرانی و مقایسه نتایج با یافته های نمونه های غیربالینی و غیر ایرانی (اکسنر، 2003 ) در سنین مشابه انجام شده است. روش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع علی- مقایسه ای است. جامعه آماری این مطالعه شامل تمامی دانش آموزان 12 ساله بوده که در سال تحصیلی 96-95 در پایه ششم مقطع ابتدایی مدارس شهر تهران مشغول به تحصیل بوده اند. از این تعداد، 99 کودک 12 ساله (48 پسر و51 دختر) از 5 منطقه آموزش وپرورش شهر تهران به روش نمونه گیری خوشه ای مرحله ای انتخاب شده و با آزمون رورشاخ مورد آزمایش قرارگرفته اند. بعد از اجرای آزمون، نتایج حاصل از آن با استفاده از آزمون t دو گروه مستقل مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین نمونه ایرانی و نمونه اکسنر (2003) تفاوت قابل ملاحظه ای در برخی از شاخص های ترکیبی مانند تجربه واقعی و تحریک تجربه شده وجود دارد (0/05> p و 0/01> p ) . نتیجه گیری : بر اساس نتایج به دست آمده مبنی بر وجود تفاوت بین نمونه ایرانی و نمونه اکسنر (2003) می توان به نقش تفاوت های فرهنگی به عنوان یکی از عوامل مؤثر در نتایج، اشاره کرد؛ بنابراین از دیدگاه فرهنگی، تهیه هنجارهای متناسب با جامعه ایرانی، بسیار ضروری است.
اثر بخشی آموزش نظریه ذهن بر اساس الگوی هال و تاگر-فلاسبرگ و ایفای نقش بر بهبود سطوح نظریه ذهن در کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم نه تنها قادر به درک ذهن دیگران نیستند، بلکه در درک این که دیگران ممکن ذهن متفاوتی داشته باشند نیز دارای مشکلات اساسی هستند. هدف از این مطالعه تعیین اثر بخشی آموزش نظریه ذهن بر ارتقاء سطوح نظریه ذهن کودکان مبتلا به اختلال اوتیسم بود. روش: این پژوهش از نوع مطالعات تجربی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با یک گروه گواه بود. 12 نفر از کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم با دامنه سنی 7 تا 10 سال با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و در دو گروه آزمایش و گواه به صورت تصادفی جایدهی شدند. برنامه مداخله ای نظریه ذهن به مدت 25 جلسه به گروه آزمایش آموزش داده شد و گروه گواه این آموزش را دریافت نکرده است. در پایان هر دو گروه در مرحله پس آزمون مورد ارزیابی قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل آزمون نظریه ذهن استیرنمن (1999) – فرم 38 سوالی با هنجار ایرانی بود. داده های به دست آمده با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها : نتایج تحلیل داده ها نشان داد که برنامه مداخله ای توانسته است باعث افزایش میانگین خرده مقیاس های نظریه ذهن در گرو ه آزمایش شود (0/001 > p )، در حالی که گروه گواه در تمام خرده مقیاس های پس آزمون، تغییر قابل توجهی نداشتند. نتیجه گیری : یافته های پژوهش حاضر نشان داد که آموزش نظریه ذهن، توانایی بازشناسی عواطف و وانمودسازی (سطح یک نظریه ذهن)، درک باور غلط اولیه (سطح دوم نظریه ذهن)، و درک باور غلط ثانویه (سطح سوم نظریه ذهن) کودکان مبتلا به اختلال اوتیسم را افزایش می دهد. استلزام های نتایج به دست آمده در مقاله مورد بحث قرار گرفته است.
تأثیر برنامه های آموزشی مبتنی بر مدرسه در پیشگیری از سوءاستفاده جنسی از کودکان: مطالعه مروری نظام مند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: سوءاستفاده از کودک مشکل مهمی است که پیشگیری از آن به روش های مرثری نیاز دارد. از جمله روش های مورد استفاده برای آموزش رفتارهای خودمراقبتی به کودکان، روی آورد مبتنی بر مدرسه است. هدف از مطالعه مروری نظام مند حاضر، بررسی نقش برنامه های آموزشی مبتنی بر مدرسه در پیشگیری از سوء استفاده جنسی از کودک است. منابع داده ها: پژوهش مروری نظام مند حاضر با جست وجوی مقالات انگلیسی از پایگاه های داده شامل Science Direct ، PubMed ، Google Scholar و Scopus و با استفاده از کلمات کلیدی ( Education ) AND ( School - Based ) AND ( Child OR Children ) AND ( Sexual Abuse OR Abuse ) به دست آمد. همچنین مقالات فارسی در پایگاه های داده Iran doc ، SID ، Iran Medex و Magiran با همان کلمات کلیدی به زبان فارسی مورد جست وجو قرار گرفت. همچنین فقط مقالات منتشر شده از سال 2000 تا سال 2017 مورد ارزیابی قرار گرفتند. روش مطالعه: جهت ارزیابی مقالات از معیار نمره گذاری جداد استفاده شد. مقالاتی که بر اساس این معیار نمره جداد بیشتر از 3 را گرفتند، وارد مطالعه شدند. تجزیه وتحلیل داده ها به صورت کیفی صورت گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که روش های آموزشی مبتنی بر مدرسه برای پیشگیری از سوءاستفاده جنسی سبب افزایش آگاهی، نگرش و یادگیری رفتارهای خودمراقبتی در کودکان می شود. نتیجه گیری: این پژوهش دیدگاه جدیدی از برنامه های آموزشی مبتنی بر مدرسه در پیشگیری از سوءاستفاده جنسی از کودکان را نشان داد. توجه بیشتر به آموزش برنامه ها و ترکیب آن با مهارت های عملی مناسب، سبب توانمندسازی کودکان در زمینه رفتارهای خودمراقبتی خواهد شد. همچنین از این نتایج می توان در برنامه ریزی های تخصصی و اجتماعی جدید، بهبود خدمات موجود، و یا تصمیم گیری در مورد بودجه برنامه های آموزشی استفاده کرد.