" از دورههـای گذشته تا اوایل حکـومت پهلـوی دوم، نـوعی از حکومتهای محلی وجود داشت که با تکیه بر توانهای محیطی و ساختار فرهنگی جامعه مبتنی بر اقتصاد شبانی و کوچ نشینی، به نام جامعه عشایری امور خود را با شیوهای سنتی اداره میکرد. در این شیوه زندگی اجتماعی، محیط طبیعی محافظت میشد و در عین حال نظم و ترتیبی بر جامعه حاکم بود که در آن یک ساختار سلسله مراتبی از قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر زندگی مردم و جامعه نظارت میکرد و انتظام امـور را بر عهـده داشت. این نوع از حکومت محلی دارای قلمروی فـرهنگی بود که با قلمرو طایفهای و قلمـرو اقتصادی منطبق بوده و حراست و نگهداری از این قلمرو در طول قرنها بر عهده داشت، و در قالب یک ساختار منسجم، نیازهای جامعه را پاسخ میداد، اگرچه استثناهایی نیز وجود داشت؛ ولی در کلیت نظام، همه اعضای جامعه، خود را در برابر این قلمرو مسوول میدانستند و هر خانواری که نمیتوانست در این محدوده سازگار و فرمانبردار باشد، جامعه را ترک میکرد و به جامعهی دیگری پناه میبرد.
ایل بختیاری یکی از این ساختارهای سنتی است که در این مقاله، ضمن معـرفی قلمـرو و نظام سلسله مراتبی و ساختار قـدرت در آن، چگونگی انتظام امـور کـوچ و ارتباطات که نقش مهمی در این زنـدگی داشته و از جنبههای مدیـریتی سنتی شمرده میشود، شرح داده شده است. یافتههای این بررسـی مبتنی بـر مشاهدات میـدانی در سالهـای دهه 60 میباشد. "