روشن فکری و سیاست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
روشنفکری و سیاست عنوان گفتوگوی است که آقای دیهیمی به آن اشاره و از نقش روشنفکران در شرایط جدید سیاسی کشور میگوید و معتقد است نشان دادن یک رفتار سیاسی درست اصل و وظیفه یک روشنفکر است. حتی آن رفتار سیاسی درست، لزوما مطلوب آن روشنفکر هم میتواند نباشد. به نظر ایشان در عرصه انتخابات ریاست جمهوری نهم، روشنفکران شاید پررنگتر از هر زمان دیگری به میدان آمدند و علتش احساس خطر پوپولیسم بود، پوپولیسمی که میتواند به تعطیلی تفکر بینجامد. پوپولیسم موجی است که اگر برانگیخته شود؛ هیچ کس توان مقاومت در برابر آن را ندارد. وی در ادامه میگویند: من در مقالهای نوشتم که به هاشمی رأی میدهم تا از فردا مخالف او باشم. هاشمی سیاستمدار مطلوب من نبود اما به گمان من با روی کار آمدن او تفکر به تعطیلی نمیکشید.
آقای خاتمی در چهار سال اول کاملاً از پشتیبانی روشنفکران بهرهمند بود. البته پشتیبانی روشنفکران همیشه نقادانه است. اما متأسفانه صدای روشنفکران به خوبی شنیده نشد. تمام نقدهایی که مخصوصا در دوره دوم از سوی روشنفکران بر آقای خاتمی وارد میشد، نقد اخلاقی بود. نقدها مطرح میشد اما گوش شنوایی در میان اصلاحطلبها پیدا نمیکرد. پس اول ما باید بپذیریم که شکست خوردن در عرصه سیاست، به معنای اشتباه کردن نیست. شکست ضرورتا به معنای انتخاب گزینه اشتباه نیست. شکست در عرصه سیاست، اتفاق میافتد. نویسنده در جواب این سؤال که آیا عملکرد روشنفکران را هم میتوان آسیبشناسی کرد میگوید: حتما باید روشنفکران را نقد کرد و در این نقد که نقدی درونی است، جریانات مختلف روشنفکری باید روبهروی هم بایستند و یکدیگر را نقد کنند. ایشان در ادامه میگویند: من همانطور که کامو در مقالهای گفته بود، معتقدم که اندیشههای انقلابی بر رنج آدمها میافزاید. روشنفکر اگر به عواقب اندیشههایش فکر نکند، بیمسؤلیت است... ، به قول آیزایا برلین، اندیشهها قدرت دارند و اینچنین نیست که اگر من در خلوت خودم مقالهای نوشتم این مقاله بیخطر باشد. ما روشنفکران را باید از دو منظر نقد کنیم. اوّل در پاسداری از مفاهیم و دوم در پاسداری از اصول، اخلاق و آزادیها. مردم باید بدانند که اگر ما از دموکراسی صحبت میکنیم، منظورمان چیست. وظیفه روشنفکر یاری دادن ما در مسیر کلی است و به ندرت یک روشنفکر در مسایل جزیی و روزانه وارد میشود. کار روشنفکری تمامی ندارد. دکان سیاست تعطیل است و انجماد سیاسی وجود دارد. وقتی در جامعهای سیاست تعطیل شود، تفکر هم تعطیل میشود و به تبع آن، اخلاق هم از میان میرود. نام این دوران را میتوان دوران انحطاط گذاشت. بنابراین ما احتیاج به الگوهایی جدید داریم. به قول هانا آرنت محتاج انسانهای «اعصار ظلمانی» هستیم. ما باید تجربههای کشورهایی را پیش رو قرار دهیم که وضعیت مشابهی باما داشتهاند. امّا این استفاده از تجارب هم لزوما موفقیت را به همراه ندارد. به هر حال ما باید از تجربه شوروی، از ماندلشتام و از اعضای نهضت مقاومت در فرانسه مثل کامو درس بگیریم. ما میتوانیم موقعیتهای مشابه خودمان را ببینیم و تجربه بیاموزیم.
آقای خاتمی در چهار سال اول کاملاً از پشتیبانی روشنفکران بهرهمند بود. البته پشتیبانی روشنفکران همیشه نقادانه است. اما متأسفانه صدای روشنفکران به خوبی شنیده نشد. تمام نقدهایی که مخصوصا در دوره دوم از سوی روشنفکران بر آقای خاتمی وارد میشد، نقد اخلاقی بود. نقدها مطرح میشد اما گوش شنوایی در میان اصلاحطلبها پیدا نمیکرد. پس اول ما باید بپذیریم که شکست خوردن در عرصه سیاست، به معنای اشتباه کردن نیست. شکست ضرورتا به معنای انتخاب گزینه اشتباه نیست. شکست در عرصه سیاست، اتفاق میافتد. نویسنده در جواب این سؤال که آیا عملکرد روشنفکران را هم میتوان آسیبشناسی کرد میگوید: حتما باید روشنفکران را نقد کرد و در این نقد که نقدی درونی است، جریانات مختلف روشنفکری باید روبهروی هم بایستند و یکدیگر را نقد کنند. ایشان در ادامه میگویند: من همانطور که کامو در مقالهای گفته بود، معتقدم که اندیشههای انقلابی بر رنج آدمها میافزاید. روشنفکر اگر به عواقب اندیشههایش فکر نکند، بیمسؤلیت است... ، به قول آیزایا برلین، اندیشهها قدرت دارند و اینچنین نیست که اگر من در خلوت خودم مقالهای نوشتم این مقاله بیخطر باشد. ما روشنفکران را باید از دو منظر نقد کنیم. اوّل در پاسداری از مفاهیم و دوم در پاسداری از اصول، اخلاق و آزادیها. مردم باید بدانند که اگر ما از دموکراسی صحبت میکنیم، منظورمان چیست. وظیفه روشنفکر یاری دادن ما در مسیر کلی است و به ندرت یک روشنفکر در مسایل جزیی و روزانه وارد میشود. کار روشنفکری تمامی ندارد. دکان سیاست تعطیل است و انجماد سیاسی وجود دارد. وقتی در جامعهای سیاست تعطیل شود، تفکر هم تعطیل میشود و به تبع آن، اخلاق هم از میان میرود. نام این دوران را میتوان دوران انحطاط گذاشت. بنابراین ما احتیاج به الگوهایی جدید داریم. به قول هانا آرنت محتاج انسانهای «اعصار ظلمانی» هستیم. ما باید تجربههای کشورهایی را پیش رو قرار دهیم که وضعیت مشابهی باما داشتهاند. امّا این استفاده از تجارب هم لزوما موفقیت را به همراه ندارد. به هر حال ما باید از تجربه شوروی، از ماندلشتام و از اعضای نهضت مقاومت در فرانسه مثل کامو درس بگیریم. ما میتوانیم موقعیتهای مشابه خودمان را ببینیم و تجربه بیاموزیم.