آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

روشن‏فکری و سیاست عنوان گفت‏وگوی است که آقای دیهیمی به آن اشاره و از نقش روشن‏فکران در شرایط جدید سیاسی کشور می‏گوید و معتقد است نشان دادن یک رفتار سیاسی درست اصل و وظیفه یک روشن‏فکر است. حتی آن رفتار سیاسی درست، لزوما مطلوب آن روشن‏فکر هم می‏تواند نباشد. به نظر ایشان در عرصه انتخابات ریاست جمهوری نهم، روشن‏فکران شاید پررنگ‏تر از هر زمان دیگری به میدان آمدند و علتش احساس خطر پوپولیسم بود، پوپولیسمی که می‏تواند به تعطیلی تفکر بینجامد. پوپولیسم موجی است که اگر برانگیخته شود؛ هیچ کس توان مقاومت در برابر آن را ندارد. وی در ادامه می‏گویند: من در مقاله‏ای نوشتم که به هاشمی رأی می‏دهم تا از فردا مخالف او باشم. هاشمی سیاستمدار مطلوب من نبود اما به گمان من با روی کار آمدن او تفکر به تعطیلی نمی‏کشید.
آقای خاتمی در چهار سال اول کاملاً از پشتیبانی روشن‏فکران بهره‏مند بود. البته پشتیبانی روشن‏فکران همیشه نقادانه است. اما متأسفانه صدای روشن‏فکران به خوبی شنیده نشد. تمام نقدهایی که مخصوصا در دوره دوم از سوی روشن‏فکران بر آقای خاتمی وارد می‏شد، نقد اخلاقی بود. نقدها مطرح می‏شد اما گوش شنوایی در میان اصلاح‏طلب‏ها پیدا نمی‏کرد. پس اول ما باید بپذیریم که شکست خوردن در عرصه سیاست، به معنای اشتباه کردن نیست. شکست ضرورتا به معنای انتخاب گزینه اشتباه نیست. شکست در عرصه سیاست، اتفاق می‏افتد. نویسنده در جواب این سؤال که آیا عملکرد روشن‏فکران را هم می‏توان آسیب‏شناسی کرد می‏گوید: حتما باید روشن‏فکران را نقد کرد و در این نقد که نقدی درونی است، جریانات مختلف روشن‏فکری باید روبه‏روی هم بایستند و یکدیگر را نقد کنند. ایشان در ادامه می‏گویند: من همان‏طور که کامو در مقاله‏ای گفته بود، معتقدم که اندیشه‏های انقلابی بر رنج آدم‏ها می‏افزاید. روشن‏فکر اگر به عواقب اندیشه‏هایش فکر نکند، بی‏مسؤلیت است... ، به قول آیزایا برلین، اندیشه‏ها قدرت دارند و این‏چنین نیست که اگر من در خلوت خودم مقاله‏ای نوشتم این مقاله بی‏خطر باشد. ما روشن‏فکران را باید از دو منظر نقد کنیم. اوّل در پاسداری از مفاهیم و دوم در پاسداری از اصول، اخلاق و آزادی‏ها. مردم باید بدانند که اگر ما از دموکراسی صحبت می‏کنیم، منظورمان چیست. وظیفه روشن‏فکر یاری دادن ما در مسیر کلی است و به ندرت یک روشن‏فکر در مسایل جزیی و روزانه وارد می‏شود. کار روشن‏فکری تمامی ندارد. دکان سیاست تعطیل است و انجماد سیاسی وجود دارد. وقتی در جامعه‏ای سیاست تعطیل شود، تفکر هم تعطیل می‏شود و به تبع آن، اخلاق هم از میان می‏رود. نام این دوران را می‏توان دوران انحطاط گذاشت. بنابراین ما احتیاج به الگوهایی جدید داریم. به قول هانا آرنت محتاج انسان‏های «اعصار ظلمانی» هستیم. ما باید تجربه‏های کشورهایی را پیش رو قرار دهیم که وضعیت مشابهی باما داشته‏اند. امّا این استفاده از تجارب هم لزوما موفقیت را به همراه ندارد. به هر حال ما باید از تجربه شوروی، از ماندلشتام و از اعضای نهضت مقاومت در فرانسه مثل کامو درس بگیریم. ما می‏توانیم موقعیت‏های مشابه خودمان را ببینیم و تجربه بیاموزیم.

تبلیغات