آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

1. تجربه دینی یا به تعبیر دقیق‏تر کشف و شهود دینی، پدیده جدیدی نیست بلکه صاحبان این تجربه در زمان‏های پیش از ما بسیار بیش از امروز بوده‏اند. اما بحث و نظر منسجم فلسفی درباره این تجارب، پدیده نوظهوری است. دو بحث اصلی در این باب: یکی بررسی ماهیت تجربه دینی و دوم اعتبار و حاکی بودن آن از یک واقعیت است. موضوع این مقاله در مورد ماهیت تجربه دینی و تحلیل آن است و این‏که این ادراک نسبت به ادراکات دیگر بشری چه جایگاهی دارد.
2. «تجربه» در عبارت «تجربه دینی» با تجربه در «مجرّباتِ» منطق متفاوت است. لفظ تجربه «experience» را در این‏جا هم می‏توان به معنای «محسوسات» تفسیر کرد و هم می‏توان آن را در مقابل «محسوسات» قرار داد. مثلاً تجربه دینی بنابر تلقی شلایرماخر بر محسوسات منطبق نیست، اما طبق تلقی آلستون منطبق بر محسوسات است. پس هر چند «experience» در فارسی به «تجربه» ترجمه شده است اما دلالت بر نوعی «حال»، «دریافت»، «دل‏آگاهی» و تعابیری از این دست دارد.
تمایز این تجربه، حال و دریافت از امور مشابه به موضوع آن است. موضوع یا متعلَق تجربه دینی، اموری است که به حوزه و حریم دین به طور کلّی مربوط می‏شود. صاحب تجربه دینی احساس می‏کند که با آن تجربه، دریچه‏ای به عالم غیب به رویش باز شده. فضیل عیاض با شنیدن آیه «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه»، چشم دلش به عالم غیب باز شد و تحوّلی اساسی در او رخ داد که از یک راهزن به یک عارف تبدیل شد و آگوستین نیز با شنیدن نغمه «برگیر و بخوان» گویا الهامی را دریافت کرد که باعث دگرگونی روحی او شد.
3. درباره ماهیت تجربه دینی و تعریف آن دو نظر کلی وجود دارد؛ الف) این تجربه، تجربه‏ای دینی است و صرف‏نظر از هر تفسیر، حقیقتا موضوعات دینی از طریق آن به تجربه درمی‏آیند. ب) دینی بودنِ تجربه دینی، در گرو تفسیر صاحب تجربه از آن است. و یک فرد ملحه ممکن است آن را به گونه‏ای کاملاً طبیعی تفسیر کند. این نظرِ وین پرادفوت است. این تلقی از تجربه دینی به ناواقع‏گرائی دینی منجر می‏شود. بنابر ناواقع‏گرائی، صدق و کذب یک قضیه دینی، به فهم ما وابسته است. اما بنابر واقع‏گرائی، صدق و کذب یک قضیه دینی، مستقل از درک و التفات ما به آن بررسی می‏شود. این تلقی نامتعارف است و با برداشت معمولِ دینداران از دین همخوانی ندارد. هدف این مقاله بررسی دیدگاه کسانی است که تجربه دینی را صرف‏نظر از هر تفسیر، تجربه‏ای واقعا دینی می‏دانند.
4. شلایر ماخر تجربه دینی را نوعی احساس می‏دانست. او با طرح این بحث می‏خواست دین را از سایر موضوعات مستقل کند و نشان دهد که نقدهایی که بر مبنای فلسفه، علم و اخلاق به دین وارد می‏شود، نقدهای موجّهی نیستند. پس از رنسانس و تسلط عقل‏گرائی، دین وحیانی کنار گذاشته شد و اگر دین پذیرفته می‏شد، دینِ مورد قبول عقل بود. براهین عقلی سنتیِ اثبات وجود خدا، توسط هیوم و کانت مورد نقد قرار گرفت. به نظر کانت، تنها موضوعاتی که قابل تجربه‏اند و به ادراک حواس درمی‏آیند، موضوعات قابل شناخت هستند. دستیابی به شناخت بیرون از محدوده تجربه (ادراک هستی) ناممکن است. بنابراین وجود خدا و جاودانگی نفس شناخت‏ناپذیر است. سپس کانت کوشید بر مبنای عقل عملی از طریق اخلاق، دین را ثابت می‏کند. اخلاق یک نهاد مستقل است و ضرورت آموزه‏های دینی مانند وجود خدا را ایجاب می‏کند. بدین ترتیب دین به اخلاق فروکاسته شده بود. شلایر ماخر بر آن بود که دین نه به عقل نظری قابل تأویل است و نه به عقل عملی. دین یک حوزه ثالث و مستقل است که می‏تواند عقل نظری و عقل عملی را کمال بخشد. دین، «احساس اتکاء مطلق و یکپارچه به مبداء یا قدرتی متمایز از جهان» است. این احساس از سنخ معرفت نیست. و متعلَق این احساس در فلسفه نظریِ کانت، مفهومی غیرقابل شناخت است. نظریه شلایر ماخر بر طبق الگوی کانتی در پیِ یافتن یک احساس منحصرا دینی است. دین هم در جنبه نظری و هم در جنبه عملی، همانند فرعی است که قائم به این اصل (یعنی احساس وابستگی مطلق) است. قواعد فلسفی وکلایِ دین، محصولات و ترجمه این احساس هستند. این احساس متفاوت از هر آگاهیِ دیگر، از قید مفاهیم انسانی بیرون و از دایره اختیار انسان خارج است. آدمی تنها این احساس را «ابراز» می‏کند. همچنین این احساس قابل تعلیم نیست.
5. ردولف اُتو در کتاب فکرت امر قدسی به عنوان خلف شلایر ماخر، در پی تبیین و رفع کاستی‏های نظریه او است. اُتو می‏خواهد جنبه غیرعقلانی یا فراعقلانیِ ذاتِ خداوند را تشریح کند. به نظر او، منظور این است که بشر در عین حال که منت‏های جهد عقلانی خود را برای شناخت ذات‏الوهی به کار می‏بندد، ولی همچنان این ذات دارای ساحتی فراتر از ثور اندیشه عقلی است. و کنه آن ذات به چنگ عقل بشری نمی‏آید. ساحَتِ فراعقلانیِ دین، ریشه در احساس و شهود بی‏واسطه دارد. این احساس، اولیه و اصیل است و براساس داده‏های دیگر تفهیم نمی‏شود و تنها راه شناخت آن، شناخت بی‏واسطه و شهود مستقیم است. شلایر ماخر این احساس را «احساسِ وابستگی مطلق» تعریف کرده است اما اُتو به جای آن «احساس مخلوقیت» را ترجیح می‏دهد که علاوه بر نشان دادن وابستگی علّیِ ما، احساس بندگی را نیز به تصویر بکشد. احساس بندگی فراتر از آن است که در قالب مفاهیم بیان شود.
6. دو ویژگیِ بیان‏ناپذیری و دارای کیفیت معرفتی بودنِ تجربه دینی، هدف اولِ شلایر ماخر (یعنی تأمین استقلال دین) را تأمین می‏کند اما هدف دوم (نقدناپذیر کردن این) به طور کامل حاصل نمی‏شود. ولی به نظر نمی‏رسد که نقدناپذیری به این معنا ویژگی مثبتی برای دین باشد. راه حل این است که آن احساس که سرآغاز و خاستگاه دین است، کاملاً عاری از مفهوم و معرفت نیست بلکه از معرفت و مفهوم فراتر است و مانند درک‏های بشری به طور کامل در کمند مفهوم و معرفت محصور نمی‏شود.

تبلیغات