چرا باید فیلسوفی کرد؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«به راستی فلسفه و اینگونه تأملات عقلی به چه کار آید؟»، «آیا از فلسفه و تأملات فلسفی، کاری ساخته است؟» نویسنده در این نوشتار سعی کرده است که حتیالامکان پاسخی به شیوه فلسفی، برای چنین پرسشهایی ارائه دهد. انکار نمیتوان کرد که طرح چنین پرسشهایی از رویکرد فایده مدارانه سرشت بشر ناشی میشود. یک انسان برخوردار از عقل سلیم، عمر خویش را بر سر هیچ و پوچ نمیگذارد و ناگزیر باید پیشهای را که بدان اشتغال میورزد، برای خویش معنادار یابد. مفاهیم و موضوعاتی که برای فلسفه و دستاندرکاران آن تبدیل به دشوارترین مسایل میشوند، مفاهیمی هستند که اغلب سادهترین و آشناترین موضوعات برای توده مردماند؛ ولی اهل فلسفه دشواری این مسایل را نشان میدهند. بنابراین درگیر شدن با این مسایل، نوعی درگیر شدن دردمندانه است. دردمندانهترین تعهدی که یک انسان میتواند نسبت به همنوعان خویش داشته باشد، این است که با پرهیز از احساساتیگری و بر مبنای معیارهای عقل و منطق، با نهایت ظرافت و دقت، برای روشن کردن راه انسانها بکوشد. و طبعا این وصف در مورد جماعت فیلسوفان و حکیمان، بیش از هر گروه دیگری صدق میکند. همه آنچه خداوند در قالب دو کتاب تکوین (عالم هستی) و تشریع (وحی و کتب آسمانی) در اختیار بشر نهاده است، شایسته تأمل و تدبر است و این تأمل و تدبر هرگاه در مجرای حقیقی خود هدایت و آنگونه که شایسته است، بدان عمل شود، در نهایت در همان قالبی متجلی میشود که آن را به نام تأمل فلسفی میشناسیم. تأمل فلسفه شایسته، نیازمند گفتگو، تبادل افکار است. بهترین راه برای شکلگیری تأملات فلسفی، شکوفایی و اثربخشی این مباحث، عرضه کردن آنها بر دیگران و قراردادن آنها در معرض نقد و نظر است. اینجاست که گفتگوی فلسفی شکل میگیرد. از این گفتگو دو تلقی متفاوت و حتی متضاد میتوان داشت. میتوان آن را هم «مخاصمت» تلقی کرد و هم «معاضدت» به هر حال این گفتگو اهمیت دارد، تغییری است که باید در ما ایجاد شود. اگر این تغییر را به جدّ خواستار باشیم، معلوممان میشود که نباید همیشه برای تغییر دادن و اصلاح دیگران بکوشیم، بلکه نیاز خود ما به تغییر و اصلاح، کمتر از دیگران نیست. هرگاه دو طرف گفتگو چنین غایتی را از گفتگو در مدنظر داشته باشند، فضای مخاصمت جای خود را به فضای مسالمت و حتی معاضدت میسپارد. آنها یکدیگر را در این راه یار و یاور خویش تلقی میکنند. نگاهی که اندیشمندان به دیدگاههای موافق و مخالف دارند و شیوهای که در برخورد با آنها در پیش میگیرند، به هیچ وجه به محافل خود آنها محدود نمیماند و حتما تأثیر خود را در جامعه بر جای میگذارد. ورود در این گفتگوی فکری، هم به تقوای نظری (پرهیز از تعصب و جزماندیشی) وهم به تقوای عملی (تهذیب اخلاقی) نیاز دارد. این دو نوع تقوا لازم و ملزوم هماند. تا زمانی که آدمی در همنوعان خویش از سر شفقت نظر کنند و به معنای حقیقی کلمه خیرخواه آنان نباشد، نمیتواند به خاطر مصالح آنها که در گرو کشف حقیقت است، از تعصبات خویش دست بردارد.