ضرورت های عصر مدرن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نویسنده تعیین راهبرد برای ایجاد تغیرات در جهت توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را مهمترین مشکلات گریبانگیر فعالان اجتماعی میداند و معتقد است که عمدهترین علت ناکامی کوششها و مبارزات یکصد سال اخیر، ضعف این نیروها در ایجاد و پیگیری راهبرد مناسب برای نیل به هدف است. یکی از لوازم موفقیت در این امر تشخیص ویژگیهای اصلی «دوران» است، که از یکسو شاخصهای تکامل اجتماعی در هر عصرند و از سوی دیگر امکانات و محدودیتهایی را بر هدفگذاری و راهبرد نیروهای فعال و پیشرو اجتماعی تحمیل میکنند. ویژگی اول مربوط به شیوههای تولید و تأمین معیشت در جامعه است؛ شیوهیی که از گذشته به ارث رسیده و هنوز کم و بیش تداوم دارد و مشخصکننده وضع موجود است، اما شیوه نو و تکامل تولید و تامین مایحتاج جامعه، حتی اگر در وضعیت غالب و مسلط نباشد، مشخصه دورانی است که در حال شکل گرفتن است. در جوامع غربی شیوه تولید صنعتی و علوم و فنون وابسته به آن، صنعتی تثبیت شده و فراگیر و مشخصه «وضع موجود» است. حال آن که تکنولوژی فراصنعتی (ریزپردازها) پدیدهیی نو و تکامل است که نشان از ظهور عصر جدید میدهد و میرود تا در بیشتر عرصهها جایگزین عصر صنعت شود. جامعه ایران از این لحاظ وضع متضادی دارد. از یک قرن پیش، کوششهایی برای ورود به عصر صنعت و علوم و فنون جدید به عمل آمده و ادامه دارد، اما این تحول تکاملی و تغییر دوران با موانع و مشکلاتی رو به رو بوده و هست.
مشکلات مزبور بیشتر از آنچه مربوط به مقاومت نیروهای مولد و ساختارهایی وابسته به نظام تولید ماقبل صنعت (کشاورزی) باشد، به ناهماهنگی در رشد و تکامل سه وجه اصلی حیات اجتماعی یعنی نظام تولید و تأمین معیشت، نظام اداری، سیاسی و اجتماعی و نظام فرهنگ و اخلاقیات و تعارض میان نیروهای فعال و تأثیرگذار در این سه بخش است. برای ایجاد تحول و تغییر در جهت نوسازی و تکامل جامعه کافی نیست که فقط یک ویژگی دوران، یعنی رشد و توسعه صنعتی را هدف قرار دهند؛ بلکه لازم است همراه با آن برای نوسازی نظام سیاسی و حقوقی مدیریت جامعه و مناسبات میان نیروهای مولد و قشرهای طبقات اجتماعی و نحوه توزیع امکانات و محصولات مادی و غیرمادی تولید اجتماعی و همچنین ایجاد تحول و تجدد در فرهنگ نظام اخلاقی جامعه اقدام شود. اگر تغییرات در هر سهشان حیات اجتماعی کم و بیش هماهنگ صورت نگیرد، اختلال و بینظمی و تنش و نزاع پیش میآید و نیروهای اجتماعی به جای همکاری و همزیستی صلحآمیز، در کشمکش و تضاد با یکدیگر قرار میگیرند و در نتیجه جامعه از پیشرفت بازمانده، زیر فشار بحرانهای مختلف گرفتار انحطاط و آشوب و هرج و مرج میشود.
نویسنده در پایان به این مساله اشاره میکند که قشرها و نیروهای اجتماعی پیشرو جامعه ایران، دیری است که ضرورت جایگزین کردن شیوههای زندگی و تأمین معیشت مبتنی بر علوم و فنون و حقوق جدید را درک کرده و در این راه، پیدایش میکند و نیز دیرزمانی است که خصلت و ضرورت دیگر دوران یعنی تحول ساختار و صورتبندی شکل مطلقه و خودکامه فرو میریزد و قبایل و طایفهها اشکال نوین دموکراتیک و مردمی را میشناسند و آن را طلب میکنند. امّا هنوز نتوانستهاند بر شرایطی که ناامنی و بیثباتی اجتماعی و اقتصادی و ضعف و پراکندگی نیروهای مولد را به سود استمرار و تجدید حیات حکومتهای مطلقه باز تولید میکنند، غلبه کنند.
مشکلات مزبور بیشتر از آنچه مربوط به مقاومت نیروهای مولد و ساختارهایی وابسته به نظام تولید ماقبل صنعت (کشاورزی) باشد، به ناهماهنگی در رشد و تکامل سه وجه اصلی حیات اجتماعی یعنی نظام تولید و تأمین معیشت، نظام اداری، سیاسی و اجتماعی و نظام فرهنگ و اخلاقیات و تعارض میان نیروهای فعال و تأثیرگذار در این سه بخش است. برای ایجاد تحول و تغییر در جهت نوسازی و تکامل جامعه کافی نیست که فقط یک ویژگی دوران، یعنی رشد و توسعه صنعتی را هدف قرار دهند؛ بلکه لازم است همراه با آن برای نوسازی نظام سیاسی و حقوقی مدیریت جامعه و مناسبات میان نیروهای مولد و قشرهای طبقات اجتماعی و نحوه توزیع امکانات و محصولات مادی و غیرمادی تولید اجتماعی و همچنین ایجاد تحول و تجدد در فرهنگ نظام اخلاقی جامعه اقدام شود. اگر تغییرات در هر سهشان حیات اجتماعی کم و بیش هماهنگ صورت نگیرد، اختلال و بینظمی و تنش و نزاع پیش میآید و نیروهای اجتماعی به جای همکاری و همزیستی صلحآمیز، در کشمکش و تضاد با یکدیگر قرار میگیرند و در نتیجه جامعه از پیشرفت بازمانده، زیر فشار بحرانهای مختلف گرفتار انحطاط و آشوب و هرج و مرج میشود.
نویسنده در پایان به این مساله اشاره میکند که قشرها و نیروهای اجتماعی پیشرو جامعه ایران، دیری است که ضرورت جایگزین کردن شیوههای زندگی و تأمین معیشت مبتنی بر علوم و فنون و حقوق جدید را درک کرده و در این راه، پیدایش میکند و نیز دیرزمانی است که خصلت و ضرورت دیگر دوران یعنی تحول ساختار و صورتبندی شکل مطلقه و خودکامه فرو میریزد و قبایل و طایفهها اشکال نوین دموکراتیک و مردمی را میشناسند و آن را طلب میکنند. امّا هنوز نتوانستهاند بر شرایطی که ناامنی و بیثباتی اجتماعی و اقتصادی و ضعف و پراکندگی نیروهای مولد را به سود استمرار و تجدید حیات حکومتهای مطلقه باز تولید میکنند، غلبه کنند.