فلسفه سیاسی از نگاه اسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
هدف فلسفه سیاسی کشف حقیقت سیاست توسط اندیشمندان است. فلسفه سیاسی را میتوان به بنیادهای فکری با شیوه انتزاعی که به مباحثی همچون غایات حکومتها و ابزارهای آنها، عدالت، قدرت و ارتباط فرد و دولت میپردازد، تعریف کرد. فلسفه سیاسی بر خلاف اندیشه سیاسی که قصد نشاندن معرفت به جای گمان دارد، به زمان و مکان محدود نمیشود، و اصولاً کار اندیشمندان حرفهای است. این مقاله کوششی است در جهت تبیین تفاوت فلسفه سیاسی و کلام در دوران جدید. نویسنده کلام سیاسی را چنین تعریف میکند: فلسفه سیاسی اگر متعهد به مکتبی الهی شود و در چارچوب متون وحیانی قرار گیرد، کلام سیاسی نامیده میشود. ایشان در ادامه به سه تفاوت فلسفه سیاسی و کلام سیاسی اشاره نموده که بدینگونه است:
1. فلسفه سیاسی از خردگرایی آزاد و بیبهره از امداد وحی محظوظ است، در حالی که کلام سیاسی خود را مقید به متون دینی و گزارههای وحیانی میداند.
2. استدلالهای فلسفه سیاسی فقط عقلی است، در حالی که شیوه استدلال در کلام سیاسی هم عقلی است و هم نقلی.
3. کلام (سیاسی) برخلاف فلسفه (سیاسی) این پیش فرض را از ابتدا میپذیرد که هر آنچه دینی است، عقلی است؛ و به همین دلیل خود را مقید به توجیه عقلانی قضایای دینی میکند.
وی در تعریف فقه سیاسی میگوید فقه سیاسی شامل آن دسته از مباحث حقوقی در اسلام میشود که تحت عناوینی چون حقوق اساسی، [مفاهیم سیاسی [و حقوق بینالملل و نظایر آن مطرح میشود. با توجه به تعاریف فلسفه سیاسی، کلام سیاسی و فقه سیاسی میتوان گفت دو اصطلاح اخیر بدون شک موصوف به وصف «اسلامی» میشوند. ولی اگر فلسفه سیاسی به استدلالهای انتزاعی بیبهره از امداد وحی تعریف شود، آیا میتواند همراه با پسوند «اسلامی» به کار رود؟ «اسلامی کردن علوم انسانی این است که فضای ذهن و ضمیر، اسلامی و علمی شود. و راه اسلامی کردن علوم انسانی در این سرزمین همین است. این درسی است که رشد تاریخی علوم به ما میآموزد.» بر این اساس، علوم انسانی موصوف به وصف «اسلامی» نمیشود، و فقط این فضای ذهن و ضمیر اندیشمندان مسلمان است که باید رنگ و بوی دینی به خود گیرد. بحث اسلامی شدن علوم را میتوان در عالم ثبوت و اثبات طرح کرد. وقتی درباره غایت بحث میشود، ممکن است تصور شود که هدف اسلام چیزی جز دیگر مکاتب است و نتیجتا بدین لحاظ میتوان «علوم انسانی اسلامی» داشت. نویسنده در پایان مقاله میگوید که: پس میتوان گفت به لحاظ صید مطالب و «مقام گردآوری» سؤالات، علوم انسانی اسلامی و غیراسلامی داریم. و علوم اسلامی از آن جمله فلسفه سیاسی اسلام در این حوزه تعریف میشود.
1. فلسفه سیاسی از خردگرایی آزاد و بیبهره از امداد وحی محظوظ است، در حالی که کلام سیاسی خود را مقید به متون دینی و گزارههای وحیانی میداند.
2. استدلالهای فلسفه سیاسی فقط عقلی است، در حالی که شیوه استدلال در کلام سیاسی هم عقلی است و هم نقلی.
3. کلام (سیاسی) برخلاف فلسفه (سیاسی) این پیش فرض را از ابتدا میپذیرد که هر آنچه دینی است، عقلی است؛ و به همین دلیل خود را مقید به توجیه عقلانی قضایای دینی میکند.
وی در تعریف فقه سیاسی میگوید فقه سیاسی شامل آن دسته از مباحث حقوقی در اسلام میشود که تحت عناوینی چون حقوق اساسی، [مفاهیم سیاسی [و حقوق بینالملل و نظایر آن مطرح میشود. با توجه به تعاریف فلسفه سیاسی، کلام سیاسی و فقه سیاسی میتوان گفت دو اصطلاح اخیر بدون شک موصوف به وصف «اسلامی» میشوند. ولی اگر فلسفه سیاسی به استدلالهای انتزاعی بیبهره از امداد وحی تعریف شود، آیا میتواند همراه با پسوند «اسلامی» به کار رود؟ «اسلامی کردن علوم انسانی این است که فضای ذهن و ضمیر، اسلامی و علمی شود. و راه اسلامی کردن علوم انسانی در این سرزمین همین است. این درسی است که رشد تاریخی علوم به ما میآموزد.» بر این اساس، علوم انسانی موصوف به وصف «اسلامی» نمیشود، و فقط این فضای ذهن و ضمیر اندیشمندان مسلمان است که باید رنگ و بوی دینی به خود گیرد. بحث اسلامی شدن علوم را میتوان در عالم ثبوت و اثبات طرح کرد. وقتی درباره غایت بحث میشود، ممکن است تصور شود که هدف اسلام چیزی جز دیگر مکاتب است و نتیجتا بدین لحاظ میتوان «علوم انسانی اسلامی» داشت. نویسنده در پایان مقاله میگوید که: پس میتوان گفت به لحاظ صید مطالب و «مقام گردآوری» سؤالات، علوم انسانی اسلامی و غیراسلامی داریم. و علوم اسلامی از آن جمله فلسفه سیاسی اسلام در این حوزه تعریف میشود.