آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

به نظر نویسنده، هنگامی که از تمدن سخن گفته می‏شود، مجموع اختصاصات فرهنگی‏ای مدنظر قرار داده می‏شود که به یک استقرار تاریخی و مدنی در سرزمینی خاص انجامیده و در طول تاریخ خود از پویایی و استمرار حول یک محور بنیادین برخوردار بوده است. از این‏رو تمدن‏های چینی، هندی، ایرانی، مصری، یونانی و... حول یک محور جهان‏شناختی می‏گردند و هر کدام از دیگری متمایز می‏شود. در واقع تمدن اسلامی حاوی ویژگی خاصی است و آن، این که بخشی از آن تملیکی و بخشی دیگر، تأسیسی و بخشی دیگر اقتباسی و اخذی است. از دیدگاه آیینه‏وند، طبیعی است که هر تمدنی مطابق یک خاستگاه معرفتی و رویکردی که از دل آن فرهنگی که آن را همراهی می‏کند، برمی‏خیزد. در تمدن اسلامی نیز دو ویژگی استخدام طبیعت برای کمال انسان و تسهیل امور برای شناخت بیشتر هستی از برجستگی زیادی برخوردار است. پس، در واقع ابزارها در خدمت کمال انسان هستند؛ اما در بخش دوم تسهیل برای آن است که زمینه‏هایی فراهم شود تا خود انسان به سادگی، طرق معرفت را بپیماید و ابزارهایی به دست بیاورد تا هم هستی را خوب بشناسد و هم به توحید برسد و به غایتی که در دین مراد است، توجه کند. البته تمدن اسلامی کاملاً برگرفته از قرآن و سنت و سیره پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه طاهرین علیهم‏السلام است و انسان باید قوانین موزون فطری طبیعت را بشناسد و از آنها در جهت نیل خودش به نقطه کمال که غایت هستی‏شناسی و در حقیقت توحید که غایت یک انسان متعالی است، استفاده کند. پس انسان، کسی است که باید از طبیعت به خوبی استفاده کرده تا به آن دو غایت مهم برسد. برای این منظور باید کارش جهت الهی داشته باشد چون همه چیز بر محور توحید می‏گردد. از طرفی، در واقع کشف طبیعت یک مراسم عبادی محسوب می‏شود و علم در نظام اسلامی، سلطان و قدرت است، قدرتی که در علم هست، در سیاست و سیاستمداران یافت نمی‏شود. پس از نظر اسلام، علم، قدرت است و کسی که به این قدرت دست یابد، باید دیگران از وی پیروی کنند. بنابراین هر چه انسان، محدودیت هستی را کشف کند و به توحید برسد، قدرت و سلطه خود را بر دنیا اعمال می‏کند. پس می‏توان گفت که آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز پیدا کرده، بسط تاریخی همان غایت است که در آموزه‏های قرآنی و اسلامی صورت‏بندی شده و با تلاش دانشمندان اسلامی گسترش پیدا کرده است. به نظر آیینه‏وند، در مجموع در تمدن اسلامی، سه دسته علوم وجود دارد که هر کدام از پشتوانه خاصی برخوردارند، دسته‏ای از پشتوانه معرفتی، دسته‏ای عرفانی و دسته‏ای دیگر بیانی برخوردار هستند. پس به تعبیر برخی از دانشمندان، در تمدن اسلامی، علوم برهانی، بیانی و عرفانی و جود دارد. از این رو در بسط تاریخی اسلام، ممکن است که در عصری صبغه شریعت و علوم بیانی بیشتر باشد و برعکس در عصری دیگر، غلبه با علوم برهانی و فلسفی بوده است. به هر حال، شریعت به عنوان این که تفسیر و تعیین واقع حیات تعامل اجتماعی و حقوقی و مناسبات شأنی مسلمانان را می‏کرده، از ضرورت وجودی تامی برخودار بوده است. تمدن اسلامی را نمی‏توان منقطع از شریعت در نظر آورد. از طرفی، هر حاکمیتی که در طول تمدن اسلامی وجود داشته، امتیازات بیشتری به فقیهان داده است و در عصرهای متأخر، نیز به دلیل نفوذ علم سالاری در تمدن اسلامی، به نوعی استقلال از حاکمیت بیشتر می‏شود. هر چه استقلال فقیهان و دانشمندان از حکومت بیشتر بوده، قدرت مدنی و حیطه نفوذشان بیشتر بوده است. در قلمرو تمدن اسلامی، یک مسلمان، دو ویژگی عمده باید داشته باشد: 1. مردم را به توحید بخواند؛ 2. به همه انسان‏ها به عنوان انسانی که مستحق مرحمت و رحمت هستند نگاه کند.
ریشه تاریخی هویت یک مسلمان نیز، از دین نشأت می‏گیرد و همه مسلمانان به دارالاسلام وابسته هستند و از سنت و قرآن تغذیه می‏کنند. از دیدگاه ایشان، آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز یافته، صد در صد همان چیزی نیست که در آموزه‏های اسلامی منظور بوده است اما؛ زمانی می‏توان آن ذات اسلام را تحقق بیشتری بخشید که خواست دانشمندان با خواست آموزه‏های قرآنی و سنت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه طاهرین علیهم‏السلام انطباق پیدا کند و سلطان علم بر سلطان سیاست، حاکم براند، در آن صورت به آن تمدن مطلوب خواهیم رسید.

تبلیغات