تمدن و تمدن سازی در اسلام (علم، سلطان شماست)!
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به نظر نویسنده، هنگامی که از تمدن سخن گفته میشود، مجموع اختصاصات فرهنگیای مدنظر قرار داده میشود که به یک استقرار تاریخی و مدنی در سرزمینی خاص انجامیده و در طول تاریخ خود از پویایی و استمرار حول یک محور بنیادین برخوردار بوده است. از اینرو تمدنهای چینی، هندی، ایرانی، مصری، یونانی و... حول یک محور جهانشناختی میگردند و هر کدام از دیگری متمایز میشود. در واقع تمدن اسلامی حاوی ویژگی خاصی است و آن، این که بخشی از آن تملیکی و بخشی دیگر، تأسیسی و بخشی دیگر اقتباسی و اخذی است. از دیدگاه آیینهوند، طبیعی است که هر تمدنی مطابق یک خاستگاه معرفتی و رویکردی که از دل آن فرهنگی که آن را همراهی میکند، برمیخیزد. در تمدن اسلامی نیز دو ویژگی استخدام طبیعت برای کمال انسان و تسهیل امور برای شناخت بیشتر هستی از برجستگی زیادی برخوردار است. پس، در واقع ابزارها در خدمت کمال انسان هستند؛ اما در بخش دوم تسهیل برای آن است که زمینههایی فراهم شود تا خود انسان به سادگی، طرق معرفت را بپیماید و ابزارهایی به دست بیاورد تا هم هستی را خوب بشناسد و هم به توحید برسد و به غایتی که در دین مراد است، توجه کند. البته تمدن اسلامی کاملاً برگرفته از قرآن و سنت و سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه طاهرین علیهمالسلام است و انسان باید قوانین موزون فطری طبیعت را بشناسد و از آنها در جهت نیل خودش به نقطه کمال که غایت هستیشناسی و در حقیقت توحید که غایت یک انسان متعالی است، استفاده کند. پس انسان، کسی است که باید از طبیعت به خوبی استفاده کرده تا به آن دو غایت مهم برسد. برای این منظور باید کارش جهت الهی داشته باشد چون همه چیز بر محور توحید میگردد. از طرفی، در واقع کشف طبیعت یک مراسم عبادی محسوب میشود و علم در نظام اسلامی، سلطان و قدرت است، قدرتی که در علم هست، در سیاست و سیاستمداران یافت نمیشود. پس از نظر اسلام، علم، قدرت است و کسی که به این قدرت دست یابد، باید دیگران از وی پیروی کنند. بنابراین هر چه انسان، محدودیت هستی را کشف کند و به توحید برسد، قدرت و سلطه خود را بر دنیا اعمال میکند. پس میتوان گفت که آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز پیدا کرده، بسط تاریخی همان غایت است که در آموزههای قرآنی و اسلامی صورتبندی شده و با تلاش دانشمندان اسلامی گسترش پیدا کرده است. به نظر آیینهوند، در مجموع در تمدن اسلامی، سه دسته علوم وجود دارد که هر کدام از پشتوانه خاصی برخوردارند، دستهای از پشتوانه معرفتی، دستهای عرفانی و دستهای دیگر بیانی برخوردار هستند. پس به تعبیر برخی از دانشمندان، در تمدن اسلامی، علوم برهانی، بیانی و عرفانی و جود دارد. از این رو در بسط تاریخی اسلام، ممکن است که در عصری صبغه شریعت و علوم بیانی بیشتر باشد و برعکس در عصری دیگر، غلبه با علوم برهانی و فلسفی بوده است. به هر حال، شریعت به عنوان این که تفسیر و تعیین واقع حیات تعامل اجتماعی و حقوقی و مناسبات شأنی مسلمانان را میکرده، از ضرورت وجودی تامی برخودار بوده است. تمدن اسلامی را نمیتوان منقطع از شریعت در نظر آورد. از طرفی، هر حاکمیتی که در طول تمدن اسلامی وجود داشته، امتیازات بیشتری به فقیهان داده است و در عصرهای متأخر، نیز به دلیل نفوذ علم سالاری در تمدن اسلامی، به نوعی استقلال از حاکمیت بیشتر میشود. هر چه استقلال فقیهان و دانشمندان از حکومت بیشتر بوده، قدرت مدنی و حیطه نفوذشان بیشتر بوده است. در قلمرو تمدن اسلامی، یک مسلمان، دو ویژگی عمده باید داشته باشد: 1. مردم را به توحید بخواند؛ 2. به همه انسانها به عنوان انسانی که مستحق مرحمت و رحمت هستند نگاه کند.
ریشه تاریخی هویت یک مسلمان نیز، از دین نشأت میگیرد و همه مسلمانان به دارالاسلام وابسته هستند و از سنت و قرآن تغذیه میکنند. از دیدگاه ایشان، آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز یافته، صد در صد همان چیزی نیست که در آموزههای اسلامی منظور بوده است اما؛ زمانی میتوان آن ذات اسلام را تحقق بیشتری بخشید که خواست دانشمندان با خواست آموزههای قرآنی و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه طاهرین علیهمالسلام انطباق پیدا کند و سلطان علم بر سلطان سیاست، حاکم براند، در آن صورت به آن تمدن مطلوب خواهیم رسید.
ریشه تاریخی هویت یک مسلمان نیز، از دین نشأت میگیرد و همه مسلمانان به دارالاسلام وابسته هستند و از سنت و قرآن تغذیه میکنند. از دیدگاه ایشان، آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز یافته، صد در صد همان چیزی نیست که در آموزههای اسلامی منظور بوده است اما؛ زمانی میتوان آن ذات اسلام را تحقق بیشتری بخشید که خواست دانشمندان با خواست آموزههای قرآنی و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه طاهرین علیهمالسلام انطباق پیدا کند و سلطان علم بر سلطان سیاست، حاکم براند، در آن صورت به آن تمدن مطلوب خواهیم رسید.