آشفتگی معنایی تروریسم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تروریسم یکی از واژههای مبهم در عرصه بینالمللی است که به علت پیچیدگی مفهوم و مصادیق آن با نوعی «بحران معنا» در تعریف و تحدید قلمرو آن مواجه هستیم. تعاریفی که از تروریسم و ابعاد آن ارائه شده بیش از آن که منطبق بر عینیتگرایی و پذیرش دوگانگی ارزش و واقعیت باشد، برگرفته از برساختههای گفتمانی و تبلیغی است. هدف نویسنده در این مقاله، بررسی و تبیین ایدهها و مشکلات اصلی موجود در روند مفهومسازی تروریسم در دو گفتمان رسمی ـ سیاسی و علمی ـ آکادمیک است. اگر بخواهیم شرایط امکان پیدایش تعاریف علمی از تروریسم را به دست آوریم، دیرینهشناسی میشل فوکو به کمک ما میآید. در دیرینهشناسی مانند تبارشناسی سخن گسستها، شکافها، خلأها و تفاوتهاست. براساس آموزههای دیرینهشناسی، تعاریف ارائه شده در خصوص تروریسم و تروریست به رغم داعیه علمی، فراتاریخی و فراتئوریکی خود، اساسا خصلتی تاریخی و محصور در زمان دارند و صورتبندیهای مختلف دانایی درباره تروریسم معانی و مصادیق متنوعی را به وجود آورده است. در حقیقت هیچ فراگفتمانی نمیتواند خود را از مشکلاتی که گریبانگیر تعریف علمی تروریسم شده است رهایی بخشد و نهایتا پاد گفتمانهای متعدد هر یک خود را علمی و گزارههای مندرج در گفتمانهای دیگر را غیرعلمی لقب میدهند. هر چند در هر دو شیوه دیرینهشناسی و تبارشناسی به جای نقطه آغاز و منشأ تروریسم از تفرق، تفاوت و پراکندگی معنایی و مصداقی آن سخن به میان میآید، لیکن تبارشناسی تنها با گفتمان سر و کار ندارد بلکه در آن روابط دانش ـ قدرت و پیوند صورتبندیهای گفتمانی با حوزههای غیرگفتمانی مورد تأکید و توجه قرار میگیرد. در حقیقت در دیدگاه تبارشناسانه فوکو میان دانش ـ قدرت، ایده ـ ماده و منطق ـ خشونت رابطه معناداری به وجود آمده، قدرت سمبولیک اصول و چارچوبهای شکلگیری واقعیت را تحمیل مینماید. فوکو تفکیک و جدایی میان تولید دانش و تولید قدرت را به کلی رد میکند. به این ترتیب مسأله اصلی در رویکرد تبارشناسانه این است که چگونه تروریستها به واسطه قرار گرفتن در درون شبکهای از روابط قدرت و دانش به عنوان سوژه و آبژه شناسایی میشوند. تکنولوژی قدرت مدرن قادر است تا تروریسم را آنگونه که براساس منافع خود میخواهد مفهومسازی نماید و علم و دانش در تبیین پدیده تروریسم نمیتواند به تعبیر فوکو به تفکر ناب تبدیل شود، چرا که عمیقا با روابط قدرت آمیخته شده است. در حقیقت این روابط قدرت است که به تروریستها عینیت میبخشد و به صورت سوژه دانش درمیآورد. نویسنده در ادامه در مورد خشونتهای ضد هژمونیک به این مساله اشاره میکند که این خشونتها همواره در هنگامههای تاریخی خود به مثابه ترور و تروریسم مورد بازشناسایی قرار گرفتهاند: بدینسان تنها قدرتهای مسلط و هژمونیک هستند که از توانایی هنجاری ـ فکری، مشروعیت اخلاقی و نهایتا قدرت قهری در تعیین قواعد تروریسمشناسی برخوردارند و میتوانند «دگر» خود را به عنوان تهدید جهانی برساخته و برچسب تروریست به آن بزنند. پروسه برچسبزنی از طریق کمک نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل و شورای امنیت تسهیل میگردد. آنچه از دیرینهشناسی و تبارشناسی فوکو و بلوک ضد هژمونیک گرامشی گفته شد، ما را به این فرضیه اساسی میرساند که گفتمان سیاست و قدرت بر گفتمان علمی تروریسم سیطره پیدا کرده است. قدرت هژمون مفهوم تروریسم، تروریستها را به مثابه یک برچسب سیاسی و به منظور بیاعتبارکردن مخالفان و به خصوص چالشهایی که در راه استمرار تسلط و هژمونی خود به وجود میآورند، به کار میبرد. از نظر جنکینز معتقد است که برساختگی و برچسبزنی «تروریسم» از سوی قدرتهای مسلط و هژمونیک به یک ابزار سیاسی تبدیل شده است. به نظر وی در سطح بینالملل، تروریست یک برچسب سهلالوصول است که قویترها علیه ضعیفترها تحمیل میکنند. به طور خلاصه تعاریف و مفهومشناسی معاصر ارائه شده در خصوص تروریسم، غیرعلمی و ناکافی هستند، زیرا تروریسم و تروریستها را با توجه به جایگاه ضد هژمونیک آنها طرد کرده و به حاشیه میرانند. نوام چامسکی به طور خلاصه بیان میدارد که زمان آن فرا رسیده تا استانداردهای رفتاری که غرب آنها را به عنوان ملاک ثنویت تمدن / تروریسم و متمدن / تروریست قرار داده است باز تعریف شود.