آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده در این مقاله به مفهوم زیبایی در قرن بیستم می‏پردازد و بیان می‏کند که یک مورخ هنر را در زمان‏های آینده تجسم کنید، یا کاشفی را در نظر بگیرید که از فضای بیرون یا از آینده به زندگی امروزین ما می‏نگرند و هر دو یک سوال واحد را مطرح می‏کنند، زیبایی در قرن بیستم چه مفهومی داشته؟ هرگز قادر نخواهیم بود از چنان فاصله‏ای به امور بنگریم و در خوش‏بنیانه‏ترین وضعیت تنها می‏توانیم نیمه دوم قرن بیستم را آن هم حداکثر از دهه 1960 به بعد، به خاطر بیاوریم. در آنجا شاهد نبردی دراماتیک بین زیبایی انگیزاننده و زیبابی مصرفی خواهیم بود. ایشان زیبایی‏انگیزاننده را نوعی طرح، تصور یا وجود زیبایی معرفی می‏کند که از مکتب‏های گوناگون آوانگاره و از تجربه‏گرایی هنری نشأت گرفته است و هنر آوانگاره، فی‏نفسه بازگوکننده فلسفه زیبایی نبوده است.
نویسنده معتقد است هنر قصد دارد به ما بیاموزد که به تفسیر جهان بنشینیم و گیتی را از دریچه‏های گوناگون بنگریم. امروزه تنها یک مکتب (از میان مکاتب هنری معاصر) ایده هماهنگی‏های هندسی و تناسب‏های زیبایی‏شناسانه را دوباره بازیافته و بر آن مهر تاکید نهاده است: هنر انتزاعی. هنر انتزاعی با طغیان در مقابل انقیاد از طبیعت و سرسپاری به زندگی روزمره به ارائه اشکال خالص‏تر هنری پرداخت. مشاهده‏کنندگانی که قرار بود از آینده به قرن بیستم بنگرند، قادر نیستند از کشف یک موضوع جدی دیگر اجتناب ورزند. مردم در پی آن دسته از ایده‏آل‏های زیبایی روانه می‏شوند که جهان مصرف‏گرا و دنیای تجاری ارائه می‏کند، همان دنیایی که هنرمندان آوانگاره بیش از 50 سال، در مقابلش به نبرد برخاستند. چگونه می‏توان به تفسیر این تناقض نشست؟ بدون هیچ‏گونه تلاشی برای توضیح یا توجیه، می‏توانم بگویم که این تناقص، ویژه قرن بیستم است. در اینجا مشاهده‏کنندگان آینده، از خود خواهند پرسید که حقیقتا مدل ارائه‏شده از سوی رسانه‏های جمعی برای زیبایی چیست؟ و آن‏ها کشف خواهند کرد که گونه‏ای سکته خفیف دوگانه این قرن رابه دو نیم کرده است. نخستین درنگ از این دو، در قابل کنتراستی نمایان می‏شود که در طی یک دهه بین الگوهای مختلف هنری وجود داشتند. دومین درنگ، همان است که قرن را به دو نیم کرده، همه امور در نظر گرفته شده؛ ایده‏آل‏های زیبایی ارائه شده توسط رسانه‏ها در طول 60 سال نخستین قرن بیستم به الگوهایی اشاره دارند که ریشه در «هنرهای اصلی» دارند. مواد خام آگهی‏های تبلیغاتی برای محصولات مختلف نشان‏دهنده تأثیر و نفوذ فوتوریسم، کوبیسم و سور رئالیسم‏اند. داستان‏های مصور «نموی کوچک» هم توسط همین تازه‏واردان به عرصه هنر منتشر شده بودو اینها سناریوهایی شهری در خصوص جهان‏های دیگرند که در کوری‏های «فلش گوردون» ظاهر شده، اتوپیایی معماران مدرنیسم همچون «سنت الیا» را به خاطرمان می‏آورد و حتی شکل‏گیری مدرنیسم را تسریع می‏کند.
کاشفان آینده ما، دیگر قادر نخواهند بود که ایده‏آل‏های زیبایی‏شناسانه‏ای را که رسانه‏های قرن بیستم و پس از آن انتشار داده‏اند، شناسایی کنند. آنان در مقابل تساهل افراطی، توازن‏گرایی کلی و شرک مطلق و اجتناب‏ناپذیر زیبایی تسلیم خواهند شد.

تبلیغات