نویسندگان: رضا داوری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نوشتار حاضر گفت‏وگوی داوری درباره چیستی معنای زندگی و امکان گشودگی راه‏های فروبسته تاریخ با تفکر و تذکر و نسبت و تفاوت تفکر و تذکر می‏باشد که در ادامه به اهمیت سیاست در دنیای جدید اشاره‏ای نیز داشته است.
از نظر داوری، امروزه ما زندگی نمی‏کنیم بلکه زندگی کردن شغل ما شده است، وقتی زندگی کردن شغل شود، آدمی با خود بیگانه و تک ساحتی می‏شود همین چنان به عادت‏های روزمره دلخوش می‏شود که دیگر نیازی نمی‏بیند به این فکر کند که «آیا طور دیگر هم می‏توان زندگی کرد؟». آنچه محرز است این که احتیاجات مردم در جامعه‏های مختلف، متفاوت بوده و طرز زندگی آنها و نگاهشان به دنیا و مبدأ و معاد مختلف بوده است و بسته به نوع نگاهشان به این امور، نوع زندگی‏شان تغییر می‏کند. معنی زندگی، مبدل به بعضی مشغولیت‏های خوب و بد شده و ملاک خوب و بد چیزی جز اصول حاکم بر هر زمانه نیست.
از دیدگاه ایشان، تاریخ قلمرو امکان‏ها است، این جمله به این معنا نیست که هر کاری خواستیم می‏توانیم، انجام دهیم و هر بوالهوسی ما امکانی از امکان‏های تاریخ باشد؛ یعنی همیشه در هر تاریخی همه چیز ممکن نیست و امکان‏ها در هر دوره تاریخی متفاوت است. یکی از امکان‏هایی که در همه تاریخ‏ها مشترک است، امکان تجدید عهد با گذشته و یافتن افق آینده است؛ با این امکان است که دایره جدید امکان‏ها رسم می‏شود. این امکان‏ها، امکان اختیارها و رهگشایی همه است. بشر در حدود امکانات تاریخی خود قدرت دارد و در حدود امکان‏های متعلق به عالم خود اختیاری می‏کند و آزادی دارد. پس راه تاریخ با ذکر و فکر اهل معرفت و ارباب نظر و تفکر و با هدایت پیامبران و اولیای الاهی گشوده و هموار می‏شود. بنابراین داوری در پاسخ به چیستی معنای زندگی به گم شدن غایت زندگی بشر اشاره کرد و گفت که لازمه خروج از این شرایط «تذکر» پیدا کردن بشر به وضع موجودش است. با «تفکر» و «تذکر» است که می‏توان راه‏های فروبسته تاریخ را گشود.
از دیدگاه داوری، تفکر، گشودگی به حقیقت و گشایش راه است، از طرفی، تفکر به معنای عام‏تر، سیر در راه گشوده است؛ اما «تذکر» در مقابل «غفلت» به معنی بیرون آمدن از وضع عادی و از بی‏خبری است. تذکر عین تفکر نیست، جلوه آغازین تفکر است و به تفکر هم مدد می‏رساند. ایشان در پاسخ به این‏که نسبت زبان با تفکر چیست؟ گفت: زبان خانه است. ما در زبان و با زبان سیاستمدار، دانشمند، شاعر، فیلسوف و حتی سوفسطایی و شیاد می‏شویم. در تاریخ هر قومی بهترین ادوار با شعر و هنر ممتاز می‏شود.
زبان وسیله ما نیست، ضامن تحقق حقیقت ماست. زبان عین تحقق حقیقت است. حقیقت هر زمانی با زبانش متحقق می‏شود. اصلاً حقیقت تاریخی هر قوم و ملتی را در زبان آن قوم می‏توان دید. از طرفی، سیاست به عنوان مظهر تکنیک در زمان ما شأنی پیدا کرده که مرجع همه چیز است و همه راه‏ها به آن ختم می‏شود. از فلسفه هم که می‏گوییم در واقع غرض سیاست گفتن است؛ نه فقط فلسفه سیاسی جهان ما، سیاست فلسفی است بلکه هر فلسفه‏ای بگوییم گویی، این فلسفه با کلید سیاست کوک می‏شود و با میزان سیاست سمت رد و قبول می‏یابد. اما به هر حال فلسفه را نباید تابع سیاست کرد و اگر بتوان فلسفه و سیاست را باید هماهنگ کرد.
حال باید دید که چگونه بایستی فکر کرد تا اندیشیدن تابع سیاست نباشد؛ اگر پروای حقیقت مقدم بر مصلحت‏بینی فردی و گروهی باشد، آن وقت اگر سیاست هم که نوشته شود، فلسفه نوشته‏ایم. سیاست اصیل و سیاست حقیقی، تفکر است. تفکر هم بدون نظر به سیاست صورت نمی‏پذیرد. از سویی دیگر در این‏که زبان در آینده نسبتی با زبان حافظ و سعدی داشته باشد، دو مطلب قابل تأمل است. یکی این که زبان اصیل، زبان شعر است، زبان، زبان شاعران است. چنان‏که هر زبانی در عین تعلق به عالم خاص خود در عوالم دیگر هم می‏تواند جاودانه شود. کسانی که به زبان سعدی و حافظ شعر می‏گویند، گاهی زبانشان زبان تقلید است؛ اما در عین حال اگر کسی با این زبان انس پیدا نکند، شاعر نمی‏شود. داوری زبان را آینه همت و دانایی و توانایی یا سستی و جهل و ناتوانی آدمیان می‏داند. مردی که شعر و شاعر و تفکر ندارند از عهده هیچ کاری برنمی‏آیند. آدم اگر زبان نداشت تاریخ و فرهنگ و دانش و تکنیک هم نداشت. از نظر ایشان، انسان باید قدری به تفکر و شعر و زبان و معرفت، وقت بیشتری بگذارد و اگر بتواند این وظیفه را به عهده گیرد، افق فراروی او گشوده می‏شود. چنان‏که فلسفه در زمان ما بیشتر به صورت نقد مابعدالطبیعه درآمده است که این نقادی هم تفکر است و هم تذکر.
به‏طور خلاصه، تاریخ مدرن یعنی تاریخ دکارتی و کانتی هم امکاناتی داشته و این امکانات به تحقق رسیده و عینیت پیدا کرده است. بنابراین پایان تاریخ معنا ندارد. اما تجدید عهد و گشایش عهدی دیگر چیزی است که در امکان زمان باقی است. هم در تاریخ و با تاریخ می‏توان تجدید عهد کرد و هم گشایش تاریخ دیگر ممکن است و اگر تجدید عهد نباشد گشایش هم ناممکن یا لااقل دشوار خواهد بود. جهان کنونی، جهانی است که افقش بسته نیست و امکان تجدید عهد را در آن نمی‏توان نفی کرد.

تبلیغات