فلسفه در خیابان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله نویسنده مایل است فلسفه در عهد جدید به ویژه پس از رنسانس را محصول خیابان بداند. به عبارت بهتر، برخلاف این نظریه که شهرنشینی و زندگی در آنرا عامل پیدایش فلسفه میداند، فلسفه خیابانی معتقد است ساختار شهر، خیابان بوده که قادر است نیازهای جدید بشری را به نحوی در درون خود سازمان داده به تحولات سامانه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی با توجه به اهمیت یافتن فضا و زمان در مکانی خارج از خانه رنگ و بویی دیگر بدهد. وی در ابتدا بیان میکند، فلسفه خیابانی معرف آن چیزی است که اسپینوزا منکر آن بود.
نویسنده در ادامه بیان میدارد که اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی چون ارل رابینگتن و مارتین واینبرگ مساله اجتماعی را «وضعیت اظهار شدهای میدانند که با ارزشهای شمار
______________________________
1. گزارش دهنده: ز. مهدوینژاد
______________________________
مهمی از مردم مغایرت دارد و معتقدند برای تغییر آن وضعیت باید اقدام کرد. چهار متفکر ساختارگرای مشهور قرن گذشته، فوکو، بارت، و لوی اشتراوس بودند. ساختار گرایان فلسفی در یک موضوع با هم وحدت نظر داشتند، آنان همچون سارتر، مخالف فلسفه ذهنگرا و جانبدار زندگی، سیاست و هستی شدند و زمینه تحقیقات آنان، پیرامون «گفتمانهای ساختاری شده» بود. آنان میخواستند که پروسه تشکیل و نقش ساختارهای اجتماعی ـ انسانی را روشن کنند، تا اینکه سرانجام فلسفه ساختارگرایی، خود، علم زده و به فلسفه فرمالیسم، ختم شد. ازاینرو فوکو بعدها خود را نه تنها ساختارگرا ندانست بلکه در مبارزه با آن کوشید. تا جایی که امروزه فوکو و هم قطاران فرانسویاش مانند لاکان، دریدا و دلوز را «پسا ساختارگرایان» مینامند.
نویسنده معتقد است آن چه از فلسفه مراد میکنیم، نه کاملاً از دیدگاه برگن است و نه فوکو. این فلسفهای است که از زمینهای جزییتر یعنی از خیابان برمیخیزد. از این منظر هویت جمعی نیز از خیابان برمیخیزد. هویتی که میتواند از ثروتطلبی، شهرت و دیگر لذات حسی فراهم شده باشد، اما آدمیانی که در حوزه شهر زندگی میکنند به ناچار در پرتو آن قرار میگیرند. آنچنانکه بسیاری از آدمیان در برابر فوق طبقه جهانی رورتی قرار میگیرند، فوق طبقهای که به زعم رورتی هم تصمیمهای مهم اقتصادی را میگیرد،... و پولی که این طبقه انباشته کرده به سادگی برای اهداف غیرقانونی مصرف میشود. ایشان خیابان را چنین تعریف میکند که خیابان محل تنازع بقاء رژیمهای سیاسی است. یک رژیم سیاسی اگر اهرمهای دخالت خود را از خیابان جمع کند، باید گفت که ساقط شده است. انقلاب اسلامی، خیابانها را به عرصه قدرت خود تبدیل کرده بود. مردم با آن چه سلطه بر خیابان نامیده میشود، ضمن پذیرش قواعد منازعه با دولت، آنرا بیسابقهترین مبارزه، به نبرد فرسایشی میاندازد که دولت برای رهایی از چنگ آن چارهای جز کوچک شدن و پذیرش سهم مردم در قالب رفتار مدنی ندارد. این جاست که باید گفت خیابان به عنوان یک عنصر مهم و حیاتی عصر مدرن کماکان با الزاماتی که به همراه میآورد، قادر است، برای استمرار بخشیدن به حیات خود، فضاهایی را به آدمیان تحمیل کند که بیگمان در پرتو آن هر نظام سیاسی خود را مجبور میبیند برای حفظ بقاء خود، بر الزامات خیابان، تحت عنوان فلسفه خیابانی تن بدهد.
نویسنده در ادامه بیان میدارد که اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی چون ارل رابینگتن و مارتین واینبرگ مساله اجتماعی را «وضعیت اظهار شدهای میدانند که با ارزشهای شمار
______________________________
1. گزارش دهنده: ز. مهدوینژاد
______________________________
مهمی از مردم مغایرت دارد و معتقدند برای تغییر آن وضعیت باید اقدام کرد. چهار متفکر ساختارگرای مشهور قرن گذشته، فوکو، بارت، و لوی اشتراوس بودند. ساختار گرایان فلسفی در یک موضوع با هم وحدت نظر داشتند، آنان همچون سارتر، مخالف فلسفه ذهنگرا و جانبدار زندگی، سیاست و هستی شدند و زمینه تحقیقات آنان، پیرامون «گفتمانهای ساختاری شده» بود. آنان میخواستند که پروسه تشکیل و نقش ساختارهای اجتماعی ـ انسانی را روشن کنند، تا اینکه سرانجام فلسفه ساختارگرایی، خود، علم زده و به فلسفه فرمالیسم، ختم شد. ازاینرو فوکو بعدها خود را نه تنها ساختارگرا ندانست بلکه در مبارزه با آن کوشید. تا جایی که امروزه فوکو و هم قطاران فرانسویاش مانند لاکان، دریدا و دلوز را «پسا ساختارگرایان» مینامند.
نویسنده معتقد است آن چه از فلسفه مراد میکنیم، نه کاملاً از دیدگاه برگن است و نه فوکو. این فلسفهای است که از زمینهای جزییتر یعنی از خیابان برمیخیزد. از این منظر هویت جمعی نیز از خیابان برمیخیزد. هویتی که میتواند از ثروتطلبی، شهرت و دیگر لذات حسی فراهم شده باشد، اما آدمیانی که در حوزه شهر زندگی میکنند به ناچار در پرتو آن قرار میگیرند. آنچنانکه بسیاری از آدمیان در برابر فوق طبقه جهانی رورتی قرار میگیرند، فوق طبقهای که به زعم رورتی هم تصمیمهای مهم اقتصادی را میگیرد،... و پولی که این طبقه انباشته کرده به سادگی برای اهداف غیرقانونی مصرف میشود. ایشان خیابان را چنین تعریف میکند که خیابان محل تنازع بقاء رژیمهای سیاسی است. یک رژیم سیاسی اگر اهرمهای دخالت خود را از خیابان جمع کند، باید گفت که ساقط شده است. انقلاب اسلامی، خیابانها را به عرصه قدرت خود تبدیل کرده بود. مردم با آن چه سلطه بر خیابان نامیده میشود، ضمن پذیرش قواعد منازعه با دولت، آنرا بیسابقهترین مبارزه، به نبرد فرسایشی میاندازد که دولت برای رهایی از چنگ آن چارهای جز کوچک شدن و پذیرش سهم مردم در قالب رفتار مدنی ندارد. این جاست که باید گفت خیابان به عنوان یک عنصر مهم و حیاتی عصر مدرن کماکان با الزاماتی که به همراه میآورد، قادر است، برای استمرار بخشیدن به حیات خود، فضاهایی را به آدمیان تحمیل کند که بیگمان در پرتو آن هر نظام سیاسی خود را مجبور میبیند برای حفظ بقاء خود، بر الزامات خیابان، تحت عنوان فلسفه خیابانی تن بدهد.