روشن گری چیست؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نوشتار حاضر گفتوگویی در مورد روشنگری با کریم مجتهدی است. به پارهای از مهمترین مباحث در این گفتوگو اشاره میشود.
کدام فضای اعتقادی و دینی و همچنین جریانهای فلسفی تأثیر بیشتری در تحقق عصر روشنگری و منورالفکری غرب داشته است؟
آنچه از لحاظ تاریخی به عنوان عصر روشنگری و منورالفکری در کشورهای غربی شهرت یافته، بیشتر اختصاص به قرن هجدهم میلادی دارد، ولی ریشههای آن را در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب (رنسانس) یعنی از قرن شانزدهم به بعد باید جستوجو کرد. از لحاظ فلسفی در درجه اول از تأثیر مکتبهای جدید علمی در انگلستان یعنی از فیزیک نیوتن و همچنین از نحلههای جدید فلسفی از نوع روششناسی فرانسیس بیکن و علمالنفس جان لاک و گرایشهای صرف تجربی دیوید هیوم نام ببریم.
جایگاه کانت در بروز روشنگری چگونه بوده است؟
فلسفه اصلی کانت در کتاب «نقادی عقل محض» که در سال 1781 انتشار یافت، بیان شده است. در آن تاریخ نه فقط در تمام زمینهها اصول منورالفکری رایج بوده، بلکه در آلمان آن روز مدافعان بسیار معروفتر از کانت نیز وجود داشته است. البته از لحاظی میتوان میان افکار کانت و آرای منورالفکران آن عصر، سنخیتی پیدا کرد؛ ولی در هر صورت فلسفه کانت و روش استعلایی او بسیار عمیقتر و ماندگارتر از گفتههای آنها بوده است. فلسفه نظری کانت نوعی تأمل در اصول زیر بنایی فیزیک نیوتن است. تمام فلاسفه بزرگ بعدی (حداقل در آلمان) در اثر تعمق و تفکر در آثار مختلف کانت به کشف نکات جدید نایل آمده و به بنیانگذاری اصول خاص تفکر خود پرداختهاند. فلسفه کانت نقطه عطفی در تاریخ تفکر غرب است و اگر افکار او را به نحو ساده و سطحی همردیف منورالفکران رسمی آن عصر به شمار آوریم، در فهم آثار و افکار او دچار اشتباه بزرگی شدهایم.
ایشان در مورد تأثیر هنرمندان در روند روشنگری میگوید: در این مورد در درجه اول باید به آثار ادبی و داستان نویسی اشاره کرد. ولی از این لحاظ هم (خاصه در فرانسه) اکثر ادبا و نویسندگان توجه خاصی به سبکهای رایج در انگلستان داشتهاند. در فرانسه داستانها و افسانههای ولتر که توأم با انتقاد اجتماعی و طنزنویسی ماهرانه بوده، شهرت فوق العادهای داشته و در سبک نگارش ادبی و روزنامه نویسی آن عصر بسیار تأثیرگذار بوده است.
وی در مورد این که «آیا روشنفکری متأثر از روشنگری در ایران ارتباط خاصی با
______________________________
1. گزارش دهنده: الف. مهدوینژاد
______________________________
تجددگرایی در سرزمینهای اسلامی داشت» بیان میدارد:
من اصطلاح «منورالفکری» را ترجیح میدهم. مساله منورالفکری در کشورهای اسلامی و در ایران بیشتر از اواسط قرن نوزدهم آغاز شده است و گاهی، صرفا برای آماده سازی اذهان مردم شرق برای قبول نفوذ غربیان بوده است.
آیا میتوان گمانه زنیهایی درباره آینده رابطه تجددخواهی در ایران و یا کلاً در خاور میانه انجام داد؟ در این صورت لطفا پیشبینیهای خود را بفرمایید؟
من نه میخواهم و نه میتوانم چیزی را در این مورد بیش بینی بکنم، ولی به هر ترتیب هر نوع تعالی فرهنگی را چه در ایران و چه در کشورهای مشابه میتوان نتیجه تعمیق و واقعبینی دانست. در درجه اول باید مسائل و فهم و آنها را درست طرح کنیم و حتیالمقدور از توجه به مسایل کاذب امتناع بورزیم. در هر صورت، آینده ما ارتباطی با درجه فهم و کوشش ما خواهد داشت.
رابطه منورالفکران و طرفداران سنت و احیانا بنیادگرایان چه وضعی را در مساله تجددخواهی در ایران فراهم آورده است؟ نظر شما در مورد این تقابل و یا تعامل (اعم از دوستانه و یا خصمانه) چیست؟
مطلبی را که همیشه گفتهام را باز در اینجا تکرار میکنم. به نظر من، یک سنت اصیل و معتبر وجود داردو یک سنت کاذب و فریبکار؛ همان طوری که یک تجدد واقعی و سازنده وجود دارد و یک تجدد کاذب و منحط. آرمان این است که آن دو جنبه اصیل را به هم نزدیک و با هم هماهنگ سازیم و از آن دو جنبه کاذب امتناع بورزیم. به دیگر سخن، باید هویت را با شخصیت موزون ساخت و ایراث را با ابداع پاس داشت.
کدام فضای اعتقادی و دینی و همچنین جریانهای فلسفی تأثیر بیشتری در تحقق عصر روشنگری و منورالفکری غرب داشته است؟
آنچه از لحاظ تاریخی به عنوان عصر روشنگری و منورالفکری در کشورهای غربی شهرت یافته، بیشتر اختصاص به قرن هجدهم میلادی دارد، ولی ریشههای آن را در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب (رنسانس) یعنی از قرن شانزدهم به بعد باید جستوجو کرد. از لحاظ فلسفی در درجه اول از تأثیر مکتبهای جدید علمی در انگلستان یعنی از فیزیک نیوتن و همچنین از نحلههای جدید فلسفی از نوع روششناسی فرانسیس بیکن و علمالنفس جان لاک و گرایشهای صرف تجربی دیوید هیوم نام ببریم.
جایگاه کانت در بروز روشنگری چگونه بوده است؟
فلسفه اصلی کانت در کتاب «نقادی عقل محض» که در سال 1781 انتشار یافت، بیان شده است. در آن تاریخ نه فقط در تمام زمینهها اصول منورالفکری رایج بوده، بلکه در آلمان آن روز مدافعان بسیار معروفتر از کانت نیز وجود داشته است. البته از لحاظی میتوان میان افکار کانت و آرای منورالفکران آن عصر، سنخیتی پیدا کرد؛ ولی در هر صورت فلسفه کانت و روش استعلایی او بسیار عمیقتر و ماندگارتر از گفتههای آنها بوده است. فلسفه نظری کانت نوعی تأمل در اصول زیر بنایی فیزیک نیوتن است. تمام فلاسفه بزرگ بعدی (حداقل در آلمان) در اثر تعمق و تفکر در آثار مختلف کانت به کشف نکات جدید نایل آمده و به بنیانگذاری اصول خاص تفکر خود پرداختهاند. فلسفه کانت نقطه عطفی در تاریخ تفکر غرب است و اگر افکار او را به نحو ساده و سطحی همردیف منورالفکران رسمی آن عصر به شمار آوریم، در فهم آثار و افکار او دچار اشتباه بزرگی شدهایم.
ایشان در مورد تأثیر هنرمندان در روند روشنگری میگوید: در این مورد در درجه اول باید به آثار ادبی و داستان نویسی اشاره کرد. ولی از این لحاظ هم (خاصه در فرانسه) اکثر ادبا و نویسندگان توجه خاصی به سبکهای رایج در انگلستان داشتهاند. در فرانسه داستانها و افسانههای ولتر که توأم با انتقاد اجتماعی و طنزنویسی ماهرانه بوده، شهرت فوق العادهای داشته و در سبک نگارش ادبی و روزنامه نویسی آن عصر بسیار تأثیرگذار بوده است.
وی در مورد این که «آیا روشنفکری متأثر از روشنگری در ایران ارتباط خاصی با
______________________________
1. گزارش دهنده: الف. مهدوینژاد
______________________________
تجددگرایی در سرزمینهای اسلامی داشت» بیان میدارد:
من اصطلاح «منورالفکری» را ترجیح میدهم. مساله منورالفکری در کشورهای اسلامی و در ایران بیشتر از اواسط قرن نوزدهم آغاز شده است و گاهی، صرفا برای آماده سازی اذهان مردم شرق برای قبول نفوذ غربیان بوده است.
آیا میتوان گمانه زنیهایی درباره آینده رابطه تجددخواهی در ایران و یا کلاً در خاور میانه انجام داد؟ در این صورت لطفا پیشبینیهای خود را بفرمایید؟
من نه میخواهم و نه میتوانم چیزی را در این مورد بیش بینی بکنم، ولی به هر ترتیب هر نوع تعالی فرهنگی را چه در ایران و چه در کشورهای مشابه میتوان نتیجه تعمیق و واقعبینی دانست. در درجه اول باید مسائل و فهم و آنها را درست طرح کنیم و حتیالمقدور از توجه به مسایل کاذب امتناع بورزیم. در هر صورت، آینده ما ارتباطی با درجه فهم و کوشش ما خواهد داشت.
رابطه منورالفکران و طرفداران سنت و احیانا بنیادگرایان چه وضعی را در مساله تجددخواهی در ایران فراهم آورده است؟ نظر شما در مورد این تقابل و یا تعامل (اعم از دوستانه و یا خصمانه) چیست؟
مطلبی را که همیشه گفتهام را باز در اینجا تکرار میکنم. به نظر من، یک سنت اصیل و معتبر وجود داردو یک سنت کاذب و فریبکار؛ همان طوری که یک تجدد واقعی و سازنده وجود دارد و یک تجدد کاذب و منحط. آرمان این است که آن دو جنبه اصیل را به هم نزدیک و با هم هماهنگ سازیم و از آن دو جنبه کاذب امتناع بورزیم. به دیگر سخن، باید هویت را با شخصیت موزون ساخت و ایراث را با ابداع پاس داشت.