آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

دوره کنونی ایرانیان را باید دوران بازگشت به خویشتن دانست؛ دوران بازشناسی خویشتن با رجوع دوباره و بازخوانی میراث تاریخی‏شان. دورانی که برخی روشن‏فکران مسلمان پیش از این آغاز آن‏را بیان کردند و اکنون دغدغه آشکار بسیاری از متفکران ایرانی است. غلبه این نگرش شاید حاصل دو چیز باشد، نخست اعلام موجودیت جامعه ایرانی در عالم جدید با انقلاب اسلامی و دوم فتور مدرنیته و بروز بحران‏های درونی آن و ظهور وضعیت پست مدرن. در این میان برخی مهم‏ترین مبنای بازگشت به خویشتن برای ایرانیان را فلسفه صدرایی می‏دانند. آنها این حکمت را جامع نگرش ایرانیان در طی تاریخ می‏شمرند. از سوی دیگر برخی متفکران نقش چنین پررنگ را برای این اندیشه قائل نیستند. آنچه در پی می‏آید گفت‏وگویی با غلامرضا اعوانی در این‏باره است.
ایشان در پاسخ این نظریه که «گفته می‏شود فلسفه برای مسلمانان یک مساله دست دوم بود. ما قبل از اندیشه، به طب، نجوم و دیگر علوم پرداختیم، و فقط وقتی برای فهم آنها فلسفه را لازم دیدیم و به ترجمه فلسفه روی آوردیم» می‏گوید:
علت علاقه مسلمانان به علم باعث شده است علوم را در تمامی رشته‏ها دنبال کنند؛ نه فقط در طب، نجوم و یا فلسفه، مسلمانان در واقع به دنبال «مطلق علم» بودند. این امر اولاً به خاطر تأکید اسلام بر علم است؛ ثانیا این امر به دید جهان‏شمول اسلام باز می‏گردد و به خاطر همین عدم قید مسلمانان علم و تمدن را در هر مکانی و در هر تمدنی جست‏وجو می‏کردند. می‏توان اسلام را در میان دیگر ادیان کلی‏ترین دانست، به همین خاطر مسلمان به یک دوره، سرزمین، طبقه و یا فرد خاصی محدود نمی‏شود.
______________________________
1. گزارش دهنده: الف. مهدوی‏نژاد
______________________________
وی در جواب «نقش ایرانی‏ها در شکوفایی نهضت ترجمه آیا پررنگ‏تر از مأمون و دستگاه خلافت عباسیان بوده» بیان می‏دارد که:
بله، خانواده‏های ایرانی نقش مهمی در این میان داشتند. نهضت ترجمه بیشتر از آن‏که به مأمون نسبت داده می‏شود، حاصل کوشش‏های خانواده‏های هنرپرور، فضل دوست، دانشمند ایرانی است (خانواده‏هایی مثل نوبختی، برمکی) درحالی‏که مورخین بسیار کم توجه هستند باید بعد از این دقت بیشتری کرد.
می‏دانیم که پیش از سقراط پنج مکتب بزرگ فلسفی در یونان باستان وجود داشته‏اند که هنوز به آنها توجه می‏شود. چرا در عالم اسلام فقط فلسفه‏شناختی که بعد از سقراط به وجود آمد رواج یافت و به فلسفه باستانی توجه نشد؟
نوافلاطونیان به آثار ارسطو توجه بیشتری داشتند. مخصوصا به آثار طبیعی و منطقی او، هم اکنون بخش اعظم دانش ما بر فیلسوفان ما قبل سقراط از طریق شرح‏هایی است که نوافلاطون در باب کتاب‏های ارسطو نگاشته‏اند به هیمن خاطر بعد از ترجمه این شرح‏ها به زبان عربی، مسلمانان توجه بیشتری به ارسطو نشان دادند. پس توجه اولیه به آثار ارسطو بود، اما فلاسفه مکتب اشراق دوباره به افلاطون بازگشت کردند. ولی به‏طور کلی نظریات سیاسی فیلسوفان یونان در عالم اسلام کم‏رنگ بود. فارابی مهم‏ترین کسی است که به آثار سیاسی افلاطون توجه می‏کند به‏رغم این که او یک فیلسوف ارسطویی است. حال به سؤال برمی‏گردیم. پس توجه مسلمانان به ارسطو بعد از آن به افلاطون، توجه نوافلاطونیان به ارسطو بود.
برخی معتقدند که مسلمانان به‏طور کامل تحت تأثیر یونان بودند و می‏گویند فیلسوفان شرقی کاری به جز شرح یونانیان نکرده‏اند. لطفا در این‏باره توضیح دهید.
موافق نیستم. اگر به صورت مطلق مسلمانان را تحت تأثیر یونانیان بدانیم، درست نیست. اما به صورت مشروط، این سخن درست است. فلسفه در یونان مدون بود. علم مدون فقط در یونان وجود داشت. به هر تقدیر وقتی دو نفر مثل ابن سینا و ابن رشد را مقایسه می‏کنید، خواهید دید، ابن رشد، ارسطویی به معنی مطلق کلمه است، اما ابن سینا چندان مشایی نیست. او در فرازهای بسیاری از حکمت مشایی به حکمت اشراقی عدول می‏کند. کسی مانند ابن سینا یونانی و مشایی صرف نبود. گیرم که از فلسفه یونان سود برده باشد.
ایشان در پاسخ این که «چرا در دوران جدید دیگر فیلسوفان مبدع و نوآوری چون ملاصدرا را به وجود نمی‏آیند» می‏گوید:
من گمان می‏کنم یکی از دلایل عدم ظهور فیلسوفان مبدع این است که امروز فلسفه اسلامی جزیی از فلسفه را در ایران تشکیل می‏دهد. یکی از بزرگترین دستاوردهای فرهنگی کشور ما همین حکمت و علم الاهی است. من تأکید دارم که حکمت بزرگترین سرمایه فرهنگ ماست. این فرهنگ از ایران باستان تا به امروز همچنان ادامه دارد. در جای دیگری هم نیست. پس تفاوت عمده فلسفه ما با فلسفه غربی گرایش‏های ضدعقلی است که در اندیشه آنها وجود دارد. ازاین‏رو نفی علم نیز دیده می‏شود. هم اکنون نیاز مبرم جهان حکمت الاهی است که به صورت مکتوب و مدون فقط در ایران یافت می‏شود، اما قدر آن دانسته نمی‏شود.
وی برای احیای فلسفه در ایران می‏گوید: فلسفه اسلامی احتیاج به بازاندیشی دارد. باید فلسفه را مثل قدما خواند. حرف من تقلید نیست، بلکه می‏خواهم بگویم فلسفه را باید برای فهمیدن وجود و کسب جهان‏بینی بازخوانی کرد. مسایل مربوط به زبان، ذهن و یا فلسفه دین، فلسفه علم و... هم اکنون در غرب در حال بررسی است و ما وظیفه داریم آن‏را در پرتو فلسفه خود بازاندیشی کنیم.

تبلیغات