آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

هر گاه من در حوزه حقوق بشر حرف زده‏ام، در سخنرانی‏ها، کلاس‏ها و...، سوءتفاهم در یک حجم وسیعی صورت گرفته است؛ یعنی سوء برداشت و سوء تفاهمی بیش از حد انتظار و حد طبیعی که در هر حوزه‏ای ممکن است اتفاق بیافتد. وقتی صحبت حقوق بشر می‏شود، یک وقت ما در مورد معنای حقوق بشر، یعنی معنای لغوی حقوق و بشر، حرف می‏زنیم. من معتقدم که حقوق بشر زیباترین کلمه‏ای است که در این عالم وجود دارد و اگر قرار شد ما ازچیزی دفاع کنیم و چیزی قابل دفاع باشد، هیچ چیزی زیباتر و قابل دفاع‏تر و مقبول‏تر از این نیست که ما از حقوق بشر دفاع کنیم. این به لحاظ معنای لغوی. از طرفی، ما معتقدیم که حقوق بشر امروز یک معنای جدید و یک مبانی جدید دارد. اگر از این معنای جدید و مبانی جدید صرف نظر کنیم ـ و نیز از کاربرد سیاسی آن هم بگذریم ـ آن حقوق بشر به معنای لغوی کلمه چیزی است که بنده به شدت از آن دفاع می‏کنم؛ بسیار زیباست و باید از آن دفاع کرد. متون دینی عرفانی و ادبی ما لبریز از حق انسان و حقوق بشر است. به یک معنا، اگر کسی قرار باشد از حقوق بشر دفاع کند و حقوق بشر را تأمین کند ـ باز این را طبق مبانی خودم می‏گویم ـ بدون مبنای ایمان اصلاً نمی‏تواند این کار را بکند. باید یک ایمان غیبی در کار باشد. حقوق بشر به آن شکل که در غرب پیدا شده، مسبوق به یک پیشینه نامطلوب در مورد انسان است، یعنی قرائتی که مسیحیت پولسی از انسان دارد و ما آن قرائت را در اسلام نداریم؛ مثلاً در ایران اسلامی نداریم، بخصوص در اسلام. انسان در مسیحیت به روایت پولس به نحوی شناخته می‏شد که با انسانی که در اسلام هست، کاملاً متفاوت است؛ انسان در آنجا یک موجود ذاتا شریر و گناهکار با یک ذات و طینت شیطانی است، اما انسان در اسلام فطرتی الاهی دارد، خلیفة اللّه‏ است.
اومانیسم اصلاً در اسلام معنا ندارد، اومانیسم متعلق به آنجایی است که در آن، انسان در ادوار مختلف تاریخی، در بخش زیادی از تاریخ، طرد شده است؛ انسانی است که اصلاً محل اعتنا نیست، برای این‏که موجود گناهکار و فاسدی است، نباید هیچ نقشی در زندگی داشته باشد، نباید اراده او، مشیت او، خواست او اصلاً در زندگی تحقق پیدا کند، چرا که گناهکار است. در چنین جامعه‏ای و در برابر چنین نگاهی، بحث اومانیسم یا اصالت انسان مطرح می‏شود و نیز بحث حقوق بشر، آن انسان گناهکار، واجد حقی نبوده است؛ نهایتا یک سری تکالیف داشته که باید انجام می‏داده تا بتواند یک جوری خودش را از این گناه اولیه نجات دهد. ما در اینجا در یک فضای دیگری هستیم؛ یعنی در اینجا صحبت از چنین چیزهایی نیست تا بخواهیم با اومانیسم از انسان اعاده حیثیت بکنیم.
در واقع، اومانیسم اعاده حیثیت انسان است؛ انسانی که تا به حال در حواشی بوده، با اومانیسم در مرکز عالم قرار می‏گیرد و همه چیز حول محور او می‏گردد. اما در اینجا انسان همیشه در مرکز بوده است.
مفهوم حقوق بشر اگر در غرب مسیحی به وجود آمده، این تولد در آنجا بسیار خوب و قابل قبول بوده است. اما در فرهنگ ما چرا به وجود نیامده است؟ برای این‏که نباید به وجود می‏آمده. این‏که بخواهید با طرح حقوق بشر، از انسان اعاده حیثیت کنید، انسان را از آن حواشی خارج و در مرکز عالم بیاورید و بخواهید حقوقش را تأمین کنید، در آنجا درست و ضروری بود و اینجا نادرست و غیرضروری. برای همین هم آنجا به وجود آمده، اینجا به وجود نیامده است. ما باید برگردیم به سنت خودمان؛ همه بحث من این است.
با پیامبر اسلام، پیامبری به پایان رسیده؛ ولی مطابق دیدگاه تشیع، باطن پیامبری در امامت و ولایت استمرار پیدا کرده است. همین که پیامبری از ظاهر به باطن رفته، سیر انسان کامل را از ظاهر به باطن نشان می‏دهد. ظهور به بطون یعنی حرکت از حضور به غیبت. مظهر اعلا و تام انسان در هر روزگاری پیامبر بوده و پس از او امام است. امامت در شیعه، سیر خاصی داشته و در نهایت، به غیبت امام زمان انجامیده است. این بدان معنی است که بشر: 1. به هیچ وجه نمی‏تواند حق انسان را تشخیص بدهد و 2. حق او را اعمال کند و متحقق کند. در نتیجه، بحث امروزی حقوق بشر به یک بازی بیشتر شبیه است. همان است که می‏خواستم از اول بدان به یک بازی سیاسی اشاره کنم.

تبلیغات