نویسندگان: آرش نراقی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده در این مقاله در نظر دارد که گونه‏ها و فهم‏های مختلف به ساحات حقیقت را دریافت و بررسی کند. او در این راه از شیوه‏های استدلالی منطقی نیز بهره برده و به تصویری روشن از حقیقت رسیده است. وی می‏گوید: فرض کنید که یکی از مهم‏ترین دغدغه‏های ما کشف و تعهد نسبت به حقیقت است. فرد حقیقت جو کسی است که مایل است در مخزن باورهایش از محتوای کذب بکاهد و بر محتوای صدق بیفزاید. حقیقت عبارت است از تصویری از جهان واقع که تو بر مبنای محتوای صدق گنجینه باورهای بالفعل خود حاصل می‏کنی. البته روشن است که حقیقت نزد من و شما ممکن است متفاوت باشد. این امر دست‏کم به دلایل زیر است: اولاً: نوع گزاره‏های صادقی که در گنجینه باورهای من وجود دارد، چه بسا با گزاره‏های صادق گنجینه باورهای شما متفاوت باشد. ثانیا: حتی اگر محتوای صدق گنجینه باورهای ما یکی باشد باز هم ممکن است من و شما گزاره‏های صادق موجود نزد خود را به نحو متفاوتی سامان ببخشیم. ثالثا: حقیقت فقط تابع محتوای صدق گنجینه باورهای ما نیست؛ بلکه از محتوای کذب آن نیز رنگ می‏پذیرد. رابعا: حقیقت از آنچه نمی‏دانیم هم رنگ می‏پذیرد (حقیقت فقط تابع علم ما نیست بلکه تابع جهل ما هم هست). در واقع، حقیقت غایت قصوای فرد حقیقت‏جوست، اما البته آنچه در واقع نصیب ما می‏شود حقیقت است. یعنی برش یا حصه‏ای از حقیقت، تصویری که ما از حقیقت می‏یابیم در واقع حقیقت است، و همان‏طور که گفتیم، کاملاً ممکن است حقیقت من و شما از هم متفاوت باشد. حقیقت می‏تواند بی‏نهایت تجلی داشته باشد. این کثرت تجلی، همان‏طور که گفتم، دست‏کم ناشی از چند عامل است: اولاً، محتوای آن همیشه فراتر از حقیقت است. ثانیا: در درون خود می‏تواند بی‏نهایت آرایش بپذیرد: ثالثا، ما به منزله فاعلان شناسا، علی الاصول می‏توانیم او را از ورای بی‏نهایت پنجره (نظام‏های مفهومی، چارچوب‏ها، پارادایم‏ها و...) مشاهده کنیم. در هر دوره حقیقت‏ها در چارچوب یک پارادایم غالب شکل می‏پذیرد و مدرنیت به یک معنا تحول انقلاب آسایی بود که در چارچوب یا پارادایم ارسطویی رخ داد. اکنون ما در زیر چتر این پارادایم، خود و جهان را می‏شناسیم، به بیان دیگر، آنچه ما مدرنیت می‏دانیم تجلی تازه‏ای از حقیقت است. مدرنیت به معنای تجربه و کشف جلوه و تجلی‏ای خاص و نو از حقیقت است. ما به حقیقت تازه‏ای دست یافته‏ایم که از جمله ثمره تحولی بنیادین در عقلانیت بوده است. وی می‏گوید: آنچه مورد انکار یا دست‏کم تردید من است این ادعاست که مفروضات پارادایم مدرنیت تنها راه تقرب ما به حقیقت است. یعنی من با مدرنیته کاملاً همدلم، اما با مدرنیسم (یعنی ایدئولوژی که مفروضات بنیادین مدرنیته و عقلانیت مردن را «تنها» راه معیار کشف و فهم حقیقت می‏داند) مشکل دارم، وی در آخر می‏گوید: به هر حال به گمانم دغدغه خاطر اصلی من این است که آیا ممکن است فرد در تقرب به واقعیت رویکردی متفاوت از آن رویکردی که اقتضای پیش فرض‏های مدرنیت است در پیش گیرد و به این ترتیب با جلوه‏ای از حقیقت آشنا شود که از حقیقت آشکار شده در چارچوب پیش فرض‏های مدرنیت متفاوت باشد؟ آیا حقیقت ناشی از رویکرد مدرن تنها تجلی مجاز حقیقت است؟ ممکن است پاسخ این پرسش‏ها مثبت باشد، یعنی رویکرد مدرنیستی پاسخ درست باشد، اما این ادعا محتاج دلیل است و ما دقیقا به دلیل آن‏که انسان‏هایی مدرن هستیم، نمی‏توانیم آن‏را بدون دلیل بپذیریم.

تبلیغات