آزادی بدون عدالت بی معناست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
روسو در تعریف آزادی از قول هگل مینویسد: اصطلاح آزادی، اصطلاحی است تعریف نشدنی، که ایهام آن از حد و حساب بیرون و در معرض بینهایت بدفهمیها و خطاهاست. با این همه، آزادی، مورد توجه واژه جوامع انسانی بوده است، به طوری که خود او میگوید: تاریخ جهان چیزی جز پیشرفت آگاهی از آزادی نیست. نگرشها درباره آزادی بسیار زیاد است و هر متفکری با توجه به اهمیت و ضرورتی که برای حق فطری تفکیکناپذیر بشر (آزادی) قائل است آنرا تعریف میکند و جان لاک برای تعریف آزادی از حق به عنوان ایجاد کننده آزادی شروع میکند، درحالیکه چارلز مونتسکیو بحث آزادی را از قدرت به عنوان مهمترین خطر و تهدید برای آزادی آغاز میکند. ژان ژاک روسو نخستین فیلسوفی است که انسان را از منظر آزادی تعریف و تفهیم کرد. از نظر او آزادی سرنوشت ویژه انسان است. دغدغه اصلی روسو، آزادی و بیشترین ترس او از وابستگی است. روسو معتقد است هنگامی که مالکیت و نابرابری به واسطه قانون مجاز شمرده شدند، آزادی طبیعی برای همیشه از میان رفت. از نظر او، قدرت سیاسی همیشه در خدمت اقویاست، اما جامعه نابرابر سیاسی هرچه باشد؛ منظور اصلی آن تأمین آزادی اعضای خود، حفاظت از زندگی و اموال آنهاست. از نظر روسو، انسانهایی که بهطور طبیعی آزاد و برابرند، هیچ تعهدی به دیگران ندارند. آزادی از نظر وی، به مثابه اطاعت از قوانینی است که افراد برای خود تجویز کردهاند. آنچه روسو از آزادی درمییابد، عبارت از استقلال فرد است و در مرکز طرح وی، یک قرارداد اجتماعی است که برای هر فرد همان آزادیهایی را قائل است که پیش از شکلگیری روابط اجتماعی داشتند. روسو، ضرورت ایجاد قرارداد اجتماعی را، تأمین آزادی فردی میداند. پیمان اجتماعی نه تنها باید تعهد آزادانه هر فرد باشد؛ بلکه باید شرطی در آن باشد که هیچ کس حق نداشته باشد از آزادی خود صرف نظر کند.
وی در بخش پایانی مقاله تفاوتهای استقلال و آزادی را از نظر روسو به بحث میکشد و مینویسد: گروهی کوشش میکنند استقلال و آزادی را با هم یکی فرض کنند. این دو به اندازهای با هم متفاوتند که حتی یکی، دیگری را نفی میکند. آزادی بیشتر به معنای اعمال اراده خویش است تا تحت سلطه اراده دیگری نبودن. آزادی واقعی در ذات خود هرگز ویرانگر نیست و بدون عدالت بیمعناست. آزادی بدون قانون نمیتواند وجود داشته باشد و فقط در برابر قانون است که انسانها، عدالت و آزادی را وام دارند. این نهاد سودمند اراده عمومی است که حق برابری طبیعی را میان انسانها برقرار میکند.
وی در بخش پایانی مقاله تفاوتهای استقلال و آزادی را از نظر روسو به بحث میکشد و مینویسد: گروهی کوشش میکنند استقلال و آزادی را با هم یکی فرض کنند. این دو به اندازهای با هم متفاوتند که حتی یکی، دیگری را نفی میکند. آزادی بیشتر به معنای اعمال اراده خویش است تا تحت سلطه اراده دیگری نبودن. آزادی واقعی در ذات خود هرگز ویرانگر نیست و بدون عدالت بیمعناست. آزادی بدون قانون نمیتواند وجود داشته باشد و فقط در برابر قانون است که انسانها، عدالت و آزادی را وام دارند. این نهاد سودمند اراده عمومی است که حق برابری طبیعی را میان انسانها برقرار میکند.