آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده بیان می‏کند که نظام جدید غربی و دولت نوپای شرقی مطابق اصل غربی و شکل گرفته در زیر سیطره آن، محیطی با رشد و بالندگی هویت عربی و اسلامی متجدد، در سایر اصول صلح و عدالت و آزادی بود. این به معنای پنداشتن غربی‏ها چونان فرشتگانی پاک نبود، بلکه مقصود از آن باور یافتن به تلاقی ضروری ارزش‏های اصیل اسلامی (که در متن تمدن اروپایی اتفاق افتاده) و سازمان دهی‏ها و ضمانت‏های قانونی و مشروطه‏ای است که طی قرن‏ها در تجارب غربی تکامل یافته است.
وی از سیدقطب می‏گوید: جوامع موجود کنونی همگی جوامعی جاهلی و غیراسلامی‏اند... و شایسته است بدون هراس تصریح کنم که، اسلام هیچ رابطه‏ای با آن چه امروز در روی زمین در جریان است، ندارد؛ زیرا حاکمیت از آن اسلام نیست. تنها جای‏گزین اوضاع کاذب کنونی، نخست و پیش از هر چیز برپایی جامعه اسلامی است که اسلام را شریعت (قانون) خود قرار داده و هیچ شریعت دیگری برنگزیده باشد... . در کنار چشم انداز نخست که مربوط به تمدن و نظام سیاسی بود، چشم‏انداز دیگری از اسلام گرایان به لحاظ نوع نگاه به جهان و ارتباط با آن دستخوش تحولاتی شد. عنوان این چشم‏انداز این بار «جهاد» بود. وی اهداف جهاد از دیدگاه سیدقطب را چنین بیان می‏کند، «حمایت از مؤمنان، تا این‏که فریب نخورند و از دینشان برنگردند، تضمین آزادی دعوت و از بین بردن هر قدرت طاغوتی‏ای که در برابر آن بایستد و برپایی عدالت بزرگ در جهان...».
بنابراین جهاد در راه خدا جهادی است با هدف تحقق ربوبیت خدا برای بندگان، تا کلمة اللّه‏، کلمه برتر باشد. البته نه با اجبار و اکراه مردم بر اسلام آوردن، بلکه با فراهم آوردن فرصت رهایی از بندگی طاغوت برای آنان. ایشان سیمای جهان را در نگاه بیشتر اسلام گرایان دهه شصت و هفتاد به شدت مضطرب و ناپایدار می‏بیند که تنها مسئله ایمان و کفر مطرح بود و درحالی‏که کفر بر تمام جهان سایه افکنده بود، ایمان روبه فرو مردگی و بی‏اثری می‏رفت، چندان که تنها به جماعتی اندک محدود می‏شد که به نام ایمان پیکار می‏کردند و در عین مسلح بودن به آهن و آتش، به آیاتی از قرآن کریم یا فقراتی از نوشته‏های ابن تیمیه و ابن کثیر و مودودی و سیدقطب مجهز بود.
نویسنده چشم‏انداز آخر را مرتبط با اسلام گرایان در برابر منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان می‏کند. این دو سند زمانی صادر شد که احیاگرایی اسلامی، طرح‏های کلان خود را شفاف و عرضه می‏کرد و رفته رفته از حدود احزابی که شعارهای راه‏حل اسلامی و دولت اسلامی یا بازگرداندن خلافت را برافراشته بودند، فراتر می‏رفت. نویسنده معتقد است، دهه‏های گذشته (به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران) ده‏ها قانون اسلامی و اعلامیه اسلامی حقوق بشری به خود دیده که چندان تفاوتی با منشورها و بیانیه‏های بین‏المللی ندارد، ولی قرآن و سنت را مرجع و منبع خود قرار داده و بر تضاد بیانیه‏های بین‏المللی با قرآن و سنت در برخی جزئیات مربوط به حقوق و آزادی‏های زنان تأکید می‏ورزد.
وی در ادامه بیان می‏کند در عرصه رابطه با ادیان دیگر، نگرش اکثر فقها مبتنی بر قراریافتن دین واحد و شرایع متعدد (به ویژه در حوزه ادیان ابراهیمی) مبتنی است. آیه سیزده سوره شوری می‏گوید: «از دین آن چه را که به نوح سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آن چه را که به تو وحی کردیم و آن چه را که ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش کردیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه میفکنید.» و پیامبران همگی به رحمت مبعوث شده‏اند، پس تمام جهان امت دعوت الاهی هستند، خاصه این‏که خدای سبحان انسان‏ها را متفاوت آفریده تا به سبب تفاوتشان و نه به‏رغم اختلافشان با هم تلاقی و آشنایی بیابند. بنابراین اختلاف در نوع تعامل با اهل کتاب و دیگران، اختلاف در درجه و شیوه است؛ زیرا همه اهل کتاب دین واحدی دارند و اختلاف آنها تنها در شریعتشان است. درحالی‏که اختلاف با غیراهل کتاب با وجود بقای آنها در متن امت یا ملت‏های کتابی گسترده‏تر است. نویسنده معتقد است که بحران پدید آمده در جهان اسلام در حقیقت ناشی از بحران در آگاهی اسلامی است و نه در فرهنگ اسلامی. نظر وی این است که مشکل ما در فرهنگ نیست بلکه در آگاهی نخبگان به واقعیات و نیز در قرائت نصوص با اتکا به این آگاهی است، چه برای رسیدن به این نتیجه که اسلام با جهان امروز سرستیز و مقابله دارد و چه برای رسیدن به این نتیجه که فهم درست اسلام، همسازی آن‏را با ارزش‏های امروزین آشکار می‏کند؛ زیرا آگاهی و در نتیجه گفت‏وگویی درونی بین نصوص و مقدسات و نمادها و تاریخ آن نظم و تداوم و تجدد نمی‏یابد، بلکه زمانی نظم و تداوم و تجدد می‏یابد که عناصر متنوع و متکثر از خارج به گفت‏وگو با این آگاهی مجهز به عناصر یاد شده (یعنی فرهنگ) روی آورند. وی در پایان بیان می‏کند که، مشکل امروز در این نیست که مسلمانان (چنان که ابزارهای تبلیغاتی جهانی گمان می‏برند) دارای فرهنگ صلح نیستند؛ مشکل، نظام سلطه است که مسلمانان را در نظم جهانی مشارکت نمی‏دهد یا خود مسلمانان به‏طور فعال در آن مشارکت نمی‏ورزند و حتی خود را هدفِ آن می‏بینند یا می‏پندارند.

تبلیغات