بررسی فقهی حدود دارالاسلام و دارالکفر با رویکردی بر اندیشه امام خمینی قدس سره (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نویسنده در ابتدای مقاله چنین بیان میکند که یکی از تقسیمبندیهای جهان، تقسیم آن به اعتبار حاکمیت اسلام و حکومت کفر است؛ که جهان را به دو بخش دارالاسلام و درالکفر تقسیم میکند. وی ادامه میدهد خصایص فکری و عقیدتی مهمترین عنصر در تشکیل ملت است و به همین دلیل است که این نوع خصیصه در تمایز کشورها تأثیر به سزایی دارد و مرزبندی بین آنها را مشخص میکند.
لذا فقها، از کشورها به لحاظ موضعی که در برابر اسلام (از نظر اعتقادی و سیاسی) اتخاذ کردهاند؛ با عنوان «دار» یاد کرده و هر داری را مبین همان حالتی قرار دادهاند که مردمشان از نظر عقیدتی و سیاسی برای خود برگزیدهاند، ازاینرو کشورها را به دارالاسلام و دارالکفر یا دارالشرک تقسیم کردهاند. دارالاسلام، کشور و سرزمین امت اسلامی و آن قسمت از جهان است که در قلمرو اسلام بوده و زندگی در آن تحت نفوذ احکام اسلامی میباشد؛ نویسنده بیان میکند که از نظر ما دارالاسلام عبارت است از: سرزمینی که بیشتر مردم آن مسلمانانی باشند که در انجام امور دینی و شعائر اسلامی خود از آزادی عمل و امنیت جانی و مالی برخوردار باشند و در ابعاد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه، نفوذی چشمگیر داشته باشند.
وی ادامه میدهد یکی از موضوعات مربوط به دارالشرک، مسئله مهاجرت مسلمانان از آنجا به دارالاسلام است. فقها در این زمینه میگویند، اگر مسلمانان ساکن در دارالشرک، در انجام شعائر و فرایض دینی خود، آزادی عمل دارند، مهاجرت آنان به دارالاسلام لازم نیست؛ ولی اگر در این جهت آزادی ندارند و دچار محدودیت و آزار و اذیت کافران هستند، واجب است به دارالاسلام مهاجرت کنند. از دیدگاه فقیهان، ورود کافر ذمی به دارالاسلام در صورتی که به قرارداد ذمه گردن نهد و نیز ورود کافر حربی در صورتی که از مسلمانان یا دولت اسلامی امان دریافت کند، جایز است. نویسنده سرزمینهای مرتبط با دارالاسلام را دارالحرب و دارالعهد میداند و چنین تعریف میکند. درالحرب به سرزمینها و کشورهایی گفته میشود که خارج از قلمرو سیادت و حاکمیت اسلام بوده و احکام اسلام در آنها پیاده نمیشود و حاکمیت در آنها غیر الاهی است. دارالعهد: منظور از دارالعهد، کلیه دولتها و کشورها و سرزمینهایی است که مردم، آنها را بر اساس پیمانی که با مسلمین بستهاند، در کنار دارالاسلام از روابط صلحآمیزی با امت اسلامی برخوردار میباشند و روابط سیاسی و اقتصادی و نظامی آن دوبر اساس پیمان مشترکی تنظیم شده است. نویسنده ادامه میدهد مسئله صلح عادلانه و نظم و امنیت بینالملل و حق آزادی و خودمختاری را چه با دید حقوقی در قالب قواعد حقوقی در مقیاس بینالملل و چه با دید سیاسی در قالب یک سازمان جهانی مورد مطالعه قرار دهیم، ناگزیر به طرح حکومت واحد جهانی و قانون اساسی مشترک ملل هستیم که حاوی اقتدارات عالیه و نهادهای اساسی مشترک، بر پایه اصل خودمختاری ملتها و صلح و نظم امنیت بین المللی است. حقوق بینالملل اسلام اینگونه تعریف شده است. حقوق بینالملل عبارت است از کلیه اصول و قواعد حقوقی که حاکم بر زمینههای مختلف روابط بینالملل یک کشور اسلامی است. از آنجا که کشور اسلامی یا دارالاسلام عهدهدار تحقق بخشیدن به مقررات حقوقی و اهداف حقوق اسلامی است؛ نقش اجرایی مؤثری را در این میان به عهده دارد. نویسنده، امام خمینی قدسسره را شخصی میداند که با بینش وسیع خود، منادی اسلام زنده و پویا در اندیشه و عمل است. وی با شناخت ژرف و همه سویهای که از اصول و مبانی سیاسی و حکومتی اسلام داشت و با تکیه بر این باورها جمهوری اسلامی را بنا نهاد.
نویسنده در پایان چنین بیان میکند، بایستگی و روشنگری اندیشهها و مواضع سیاسی، اجتماعی و حکومتی اسلام با توجه به شرایط ویژه فکری، فرهنگی و سیاسی جهان و بیداری وجدان عمومی جهانیان و حس حقیقتجویی و اسلامگرایی، بیش از هر روز کار دیگر، خود را مینمایاند و احساس میشود. ازاینرو، باید برای حضور در چنین جهانی و نمایاندن حقیقتناب برای حقیقت جویان آماده شد و به بررسی دقیق معارف اسلامی و اصول کلی آن پرداخت و آن چه حضورها را در جهان قوی، ژرف، ماندگار و عزتمندانه میکند، از قرآن و متون اسلامی درآورد و به زبان روز عرضه نمود. اگر ما بتوانیم با حفظ ارزشها و اصول خود در جامعه امروز به جهان گام بگذاریم و در برخورد با آنها، نه سلطه بپذیریم و نه سلطهگری کنیم، بلکه اندیشه ناب خود را ترویج نماییم و پیام دین خود را عرضه بداریم به سیره اهل بیت علیهالسلام جامه عمل پوشاندهایم و از سود سرشار مادی آن نیز بهره بردهایم.
لذا فقها، از کشورها به لحاظ موضعی که در برابر اسلام (از نظر اعتقادی و سیاسی) اتخاذ کردهاند؛ با عنوان «دار» یاد کرده و هر داری را مبین همان حالتی قرار دادهاند که مردمشان از نظر عقیدتی و سیاسی برای خود برگزیدهاند، ازاینرو کشورها را به دارالاسلام و دارالکفر یا دارالشرک تقسیم کردهاند. دارالاسلام، کشور و سرزمین امت اسلامی و آن قسمت از جهان است که در قلمرو اسلام بوده و زندگی در آن تحت نفوذ احکام اسلامی میباشد؛ نویسنده بیان میکند که از نظر ما دارالاسلام عبارت است از: سرزمینی که بیشتر مردم آن مسلمانانی باشند که در انجام امور دینی و شعائر اسلامی خود از آزادی عمل و امنیت جانی و مالی برخوردار باشند و در ابعاد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه، نفوذی چشمگیر داشته باشند.
وی ادامه میدهد یکی از موضوعات مربوط به دارالشرک، مسئله مهاجرت مسلمانان از آنجا به دارالاسلام است. فقها در این زمینه میگویند، اگر مسلمانان ساکن در دارالشرک، در انجام شعائر و فرایض دینی خود، آزادی عمل دارند، مهاجرت آنان به دارالاسلام لازم نیست؛ ولی اگر در این جهت آزادی ندارند و دچار محدودیت و آزار و اذیت کافران هستند، واجب است به دارالاسلام مهاجرت کنند. از دیدگاه فقیهان، ورود کافر ذمی به دارالاسلام در صورتی که به قرارداد ذمه گردن نهد و نیز ورود کافر حربی در صورتی که از مسلمانان یا دولت اسلامی امان دریافت کند، جایز است. نویسنده سرزمینهای مرتبط با دارالاسلام را دارالحرب و دارالعهد میداند و چنین تعریف میکند. درالحرب به سرزمینها و کشورهایی گفته میشود که خارج از قلمرو سیادت و حاکمیت اسلام بوده و احکام اسلام در آنها پیاده نمیشود و حاکمیت در آنها غیر الاهی است. دارالعهد: منظور از دارالعهد، کلیه دولتها و کشورها و سرزمینهایی است که مردم، آنها را بر اساس پیمانی که با مسلمین بستهاند، در کنار دارالاسلام از روابط صلحآمیزی با امت اسلامی برخوردار میباشند و روابط سیاسی و اقتصادی و نظامی آن دوبر اساس پیمان مشترکی تنظیم شده است. نویسنده ادامه میدهد مسئله صلح عادلانه و نظم و امنیت بینالملل و حق آزادی و خودمختاری را چه با دید حقوقی در قالب قواعد حقوقی در مقیاس بینالملل و چه با دید سیاسی در قالب یک سازمان جهانی مورد مطالعه قرار دهیم، ناگزیر به طرح حکومت واحد جهانی و قانون اساسی مشترک ملل هستیم که حاوی اقتدارات عالیه و نهادهای اساسی مشترک، بر پایه اصل خودمختاری ملتها و صلح و نظم امنیت بین المللی است. حقوق بینالملل اسلام اینگونه تعریف شده است. حقوق بینالملل عبارت است از کلیه اصول و قواعد حقوقی که حاکم بر زمینههای مختلف روابط بینالملل یک کشور اسلامی است. از آنجا که کشور اسلامی یا دارالاسلام عهدهدار تحقق بخشیدن به مقررات حقوقی و اهداف حقوق اسلامی است؛ نقش اجرایی مؤثری را در این میان به عهده دارد. نویسنده، امام خمینی قدسسره را شخصی میداند که با بینش وسیع خود، منادی اسلام زنده و پویا در اندیشه و عمل است. وی با شناخت ژرف و همه سویهای که از اصول و مبانی سیاسی و حکومتی اسلام داشت و با تکیه بر این باورها جمهوری اسلامی را بنا نهاد.
نویسنده در پایان چنین بیان میکند، بایستگی و روشنگری اندیشهها و مواضع سیاسی، اجتماعی و حکومتی اسلام با توجه به شرایط ویژه فکری، فرهنگی و سیاسی جهان و بیداری وجدان عمومی جهانیان و حس حقیقتجویی و اسلامگرایی، بیش از هر روز کار دیگر، خود را مینمایاند و احساس میشود. ازاینرو، باید برای حضور در چنین جهانی و نمایاندن حقیقتناب برای حقیقت جویان آماده شد و به بررسی دقیق معارف اسلامی و اصول کلی آن پرداخت و آن چه حضورها را در جهان قوی، ژرف، ماندگار و عزتمندانه میکند، از قرآن و متون اسلامی درآورد و به زبان روز عرضه نمود. اگر ما بتوانیم با حفظ ارزشها و اصول خود در جامعه امروز به جهان گام بگذاریم و در برخورد با آنها، نه سلطه بپذیریم و نه سلطهگری کنیم، بلکه اندیشه ناب خود را ترویج نماییم و پیام دین خود را عرضه بداریم به سیره اهل بیت علیهالسلام جامه عمل پوشاندهایم و از سود سرشار مادی آن نیز بهره بردهایم.