تجدد از نگاهی دیگر (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«تجدد از نگاهی دیگر» عنوان کتابی است که دکتر حسین کچویان در آن، به معرفی «وگلین» و آرای وی اشاره داشتهاند در این مقاله از آرا و اندیشههای فکوهی و فاضلی نیز بحث و تبادل اندیشه شده است.
موضع نهایی وگلین که در این کتاب بررسی شده، تحت تأثیر جهتگیریهای دینی نبوده است. او در آغاز در مباحث مربوط به سیاست و علوم اجتماعی، یک پوزیتیویست افراطی بوده و رفته رفته موضع کاملاً متفاوتی اتخاذ میکند. آنچه در این کتاب مطرح شده دو وجه دارد: یکی بحث درباره کهنه یا نو بودن تجدد و دیگری بحث مستند تاریخی است. پشتوانه فکر وگلین، فکری فلسفی گسترده و جامع است، که کل تاریخ بشریت را دربرمیگیرد. وگلین همچنین مستند بحث میکند. او بر اساس یک نوع نگاه خاص، بین نسبت آگاهی و وجود که در دیدگاههای پدیدار شناسانه دیده میشود بحث میکند.
نویسنده در ادامه مقاله از قول فکوهی چنین مینویسد: فکر میکنم که این طرح بحث که سنت را مقابل مدرنیته قرار بدهیم، درست نباشد چنانکه این نوع نگاه را در سنتهای تاریخی میتوان دید. اما آنچه در حوزههای انسانشناسی از آن پرهیز میکنیم، نبود نگاه این چنینی است. ما اکنون میدانیم که در حوزههای انسانشناسی، رویکرد غالب، نبود نگاه فلسفی به موضوعات است. مدرنیته همواره از دل سنت بیرون آمده، مدرنیته نه به خودی خود ارزش و نه ضدارزش، بلکه شیوه زندگی امروزین است.
سپس به بیان نظرات فاضلی میپردازد که: نکتهای که در نقد این کتاب میتوان گفت این است که، کچویان در اثر خود، به ارزیابی و نقدآرای وگلین نمیپردازد. نکته دوم اینکه وگلین تجدد را صورتی از آگاهی میداند و در طرح مرحلههای تاریخ، از دورههای اسطورهای، دوره جهش وجودی و دوره تجدد، صحبت به میان میآورد؛ به این نوع نگاه به تجدد، نقدهای مفصلی وارد شده و از آن جمله این است که؛ تا چه میزان جبریت آگاهی در تاریخ اثرگذار است؟ پیش از هر چیز باید دانست که آرای وگلین نقدی درونی از تجدد نیست. وی دقیقا همان چیزهایی را که تجدد بزرگترین دستاوردهای خویش میداند (تفکر و علم) غرق در گرداب انحطاط میبیند.
ایشان در پایان مقاله از قول کچویان بیان میدارد که: ما برای شناخت یک تمدن، ناگزیر از تکیه بر روی اندیشهها هستیم. چون صورتهای مختلف تمدنی، صورتهای مختلف ظهور وجود است. تمدنها، در لحظهای که صورت خاصی به خود میگیرند تا وقتی که از آن خارج نشوند، جوهره اصلی آنها قابل شناخت و فهم نیست و این به خاطر آن است که، ریشه صورتهای تمدنی از ساحت آگاهی هم فراتر میرود و عمیقتر میشود. از نظر وگلین همواره معانی، حاصل تجربههای شخصی نیست، بلکه ظهور صورتهای زندگی، حاصل بازگشایی وجود است که به صورت جمعی هم بروز میکند. این ظهورات وجود در یک مقطع، به یک ساختار جدید برای زیست انسانی دست پیدا میکند که این مقطع، همان تفکیک معنا از ماده است، ولی از طرفی این بحث، نظری نیست بلکه صورت زندگی آنها از سطح تعیین تا سطح مباحث نظری، صورت غلط و بدعتآمیزی از این نوع نگاه است.
موضع نهایی وگلین که در این کتاب بررسی شده، تحت تأثیر جهتگیریهای دینی نبوده است. او در آغاز در مباحث مربوط به سیاست و علوم اجتماعی، یک پوزیتیویست افراطی بوده و رفته رفته موضع کاملاً متفاوتی اتخاذ میکند. آنچه در این کتاب مطرح شده دو وجه دارد: یکی بحث درباره کهنه یا نو بودن تجدد و دیگری بحث مستند تاریخی است. پشتوانه فکر وگلین، فکری فلسفی گسترده و جامع است، که کل تاریخ بشریت را دربرمیگیرد. وگلین همچنین مستند بحث میکند. او بر اساس یک نوع نگاه خاص، بین نسبت آگاهی و وجود که در دیدگاههای پدیدار شناسانه دیده میشود بحث میکند.
نویسنده در ادامه مقاله از قول فکوهی چنین مینویسد: فکر میکنم که این طرح بحث که سنت را مقابل مدرنیته قرار بدهیم، درست نباشد چنانکه این نوع نگاه را در سنتهای تاریخی میتوان دید. اما آنچه در حوزههای انسانشناسی از آن پرهیز میکنیم، نبود نگاه این چنینی است. ما اکنون میدانیم که در حوزههای انسانشناسی، رویکرد غالب، نبود نگاه فلسفی به موضوعات است. مدرنیته همواره از دل سنت بیرون آمده، مدرنیته نه به خودی خود ارزش و نه ضدارزش، بلکه شیوه زندگی امروزین است.
سپس به بیان نظرات فاضلی میپردازد که: نکتهای که در نقد این کتاب میتوان گفت این است که، کچویان در اثر خود، به ارزیابی و نقدآرای وگلین نمیپردازد. نکته دوم اینکه وگلین تجدد را صورتی از آگاهی میداند و در طرح مرحلههای تاریخ، از دورههای اسطورهای، دوره جهش وجودی و دوره تجدد، صحبت به میان میآورد؛ به این نوع نگاه به تجدد، نقدهای مفصلی وارد شده و از آن جمله این است که؛ تا چه میزان جبریت آگاهی در تاریخ اثرگذار است؟ پیش از هر چیز باید دانست که آرای وگلین نقدی درونی از تجدد نیست. وی دقیقا همان چیزهایی را که تجدد بزرگترین دستاوردهای خویش میداند (تفکر و علم) غرق در گرداب انحطاط میبیند.
ایشان در پایان مقاله از قول کچویان بیان میدارد که: ما برای شناخت یک تمدن، ناگزیر از تکیه بر روی اندیشهها هستیم. چون صورتهای مختلف تمدنی، صورتهای مختلف ظهور وجود است. تمدنها، در لحظهای که صورت خاصی به خود میگیرند تا وقتی که از آن خارج نشوند، جوهره اصلی آنها قابل شناخت و فهم نیست و این به خاطر آن است که، ریشه صورتهای تمدنی از ساحت آگاهی هم فراتر میرود و عمیقتر میشود. از نظر وگلین همواره معانی، حاصل تجربههای شخصی نیست، بلکه ظهور صورتهای زندگی، حاصل بازگشایی وجود است که به صورت جمعی هم بروز میکند. این ظهورات وجود در یک مقطع، به یک ساختار جدید برای زیست انسانی دست پیدا میکند که این مقطع، همان تفکیک معنا از ماده است، ولی از طرفی این بحث، نظری نیست بلکه صورت زندگی آنها از سطح تعیین تا سطح مباحث نظری، صورت غلط و بدعتآمیزی از این نوع نگاه است.