محافظه کاری ایرانی
آرشیو
چکیده
متن
غلامعباس توسلی: مباحث مرتبط با محافظهکاری و اندیشههای مقابل آن اصطلاحات سیاسی جدیدی است که بیشتر در غرب رخ عیان کرده است و نقطه شروع این مباحث را میتوان در فعل و انفعالات پارلمان انگلیس در قرن شانزدهم میلادی دانست، که سیاسیون به دو گروه بنیادین انتظام یافته بودند. یک گروه سمت چپ پارلمان مینشستند و گروه دیگر سمت راست که در نهایت اصطلاح چپ و راست در ادبیات سیاسی از همان موقع رواج یافت و الفاظ رادیکال و محافظه کار و... در پی آن نمود یافت. اما در ایران و در کشوهای شرقی، مساله دیگری وجود داشته، که تجدد نام دارد. تجدد بستری بود برای القای این مطلب که کسانی که متجدد هستند، میخواهند نظام کهن را پشت سر بگذارند و به سمت مدرن شدن حرکت کنند.
موسی نجفی: به نظر من جریان محافظهکاری جریان بازگشت به گذشته است نه حفظ «آن چه که هست». در انقلاب فرانسه به خاطر روی کار آمدن انقلابیون که مشی لیبرالیستی داشتند، جریان حفظ آن که هست، با لیبرالها آغاز شد و تطورات و تحولات زیادی را موجب شد؛ اما «حفظ وضع موجود» در انقلاب فرانسه با اندیشه لیبرال شروع شد و افرادی که میخواستند به گذشته بازگردند، محافظه کار شناخته شدند. ما در اندیشه محافظهکاری قدرت کنترل شدهای را در پشت صحنه داریم که با «دستکش سفید» جلوهگر میشود، هرچند که مانند خیلی از اندیشههای غربی وقتی که کارآیی نداشته باشد، به دستکش آهنین استحاله مییابد تا جامعه کنترل شود.
مناسب است در اینجا تعبیری از «آل احمد» در باب روشنفکری را نقل کنیم. ایشان معتقد بود که، چرا ما به ازای «انتلکتوئل» گزاره «روشنفکر» استعمال شده است. مگر ما در فرهنگمان «فکر تاریک» هم داریم؟ اصولاً هر امری که در سطح فکر و اندیشه قرار میگیرد روشن است. این ترجمه، ترجمهای بود که از اول اشتباه بود. این امر در مورد خیلی از واژههای دیگر مانند بحث لیبرالیسم و محافظهکاری، صدق میکند، زیرا این واژهها نه از نظر مفهوم فلسفی و نه از نظر تاریخی با جامعه ما تطبیقی ندارد و این که برداشت ناقصی از این ترجمههای تحت اللفظی بگیریم و به جامعه ارائه دهیم، کار درستی نیست.
در عصر مشروطه باید گفت که، جریان مشروطه خواه در ایران سه دوره بنیادین را طی کرد، در دوران اول بین بحث استبداد و مشروطه موافق مشروطه بودند. دوره دوم بحث میکردند که این مشروطه چه جنبه و چه ماهیتی باید کسب کند آیا جنبه غربی یا ماهیت دینی؟ چون میدیدند که آن جنبه غربی غالب شده با اصلش مخالفت کردند و در نهایت که مشروطه از روند خود خارج شد، ضد مشروطه شدند. لذا میبینیم که مباحث سیاسی روز بر سیر جهتگیریها غلبه دارد، تا این که اینها از محتوا و ریشه در مقابل نظام پارلمان و مشروطه از اصل سلطنت و استبداد دفاع کنند.
غلامعباس توسلی: مشروطه، بخشی از مدرنیته به حساب میآید و عناصر آن هم صددرصد ایرانی نبوده است و مشخصا عناصری از مدرنیته سیاسی مانند لیبرالیسم و سوسیالیسم در آن وجود داشت.
مجید توسلی: ایدئولوژی و اندیشه محافظه کاری به معنایی که در غرب به وجود آمد و با اصولی که در آراء پدر محافظهکاری غرب «ادموند برک» مستتر است چند اصل بنیادین دارد. اساسیترین آن بدبینی نسبت به عقل نابرابری طبیعی میان انسانها و نگرش پدرسالارانه تقدیس مالکیت خصوصی و مقولاتی از این دست است. در واقع این اندیشه، یک جریان فکری ضد روشنگری است.
محافظهکاری که در غرب از آن بحث میکنیم در کشور ما هم با همان اصول و یا اندکی مشابهت و تسامح در تعبیر وجود دارد. در ایران ما به طور جدی درگیر همان مباحثی هستیم که صد سال پیشتر در انقلاب مشروطه با آن مواجه بودیم. نمیتوان جریان محافظهکاری را یک جریان ایستا فرض کرد چه در غرب و چه در جاهای دیگر و باید توجه داشت که تحولات اجتماعی سبب میشود که، اندیشهها در عمل باعث تغییر شوند. خیلی اندیشهها را می بینیم که در عمل محتوای خود را از دست دادند و فقط نامی از آنها باقی مانده یا به چیز دیگری استحاله شدهاند.
موسی نجفی: در این بحث باید محافظهکاری، اصولگرایی و بنیادگرایی را از هم جدا کرد و در مورد امام رحمهالله را میتوانیم بگوییم که اصولگراست، اما نمیشود مدعی بود که ایشان بنیادگرا یا محافظهکار است، چون بنیادگرایی واکنش منفی و اجمالی و متعصبانه جهان اهل سنت، در مقابل مدرنیته است و فقط هم در اجمال سخن میگوید و در تفصیل میبینیم که مغلوب مدرنیته میشود، مثل جریان طالبان یا القاعده جریانی که بیشترین شعارها را در اجمال میدهد، ولی در تفصیل آمریکاییترین و تندترین جریان است. پس باید گفت که محافظهکاری مختص به غرب است؛ زیرا در محافظهکاری رجوع به سنت میشود و سنت در غرب مرده است و کمتر کسی در غرب به این امر اعتقاد دارد که سنت میتواند راهنمای زندگی بشر شود، اما در فرهنگ اسلامی سنت حیات دارد و به حیات خود هم ادامه میدهد. لذا رجوع ما به سنت و رجوع محافظهکاران غرب به سنت از یک جنس نیست، زیرا اساسا سنت ما و آنها شالوده متفاوت دارد و فقط در لفظ مشترک است.
مجید توسلی: ما با ظواهر و عینیات مدرنیته آشنا شدیم، در حالی که روح و مبانی فلسفی آن، هیچگاه و هنوز به طور جدی مورد بحث قرار نگرفته است تا معلوم شود نهایتا رویکرد اساسی ما به این پدیده چیست.
موسی نجفی: به نظر من جریان محافظهکاری جریان بازگشت به گذشته است نه حفظ «آن چه که هست». در انقلاب فرانسه به خاطر روی کار آمدن انقلابیون که مشی لیبرالیستی داشتند، جریان حفظ آن که هست، با لیبرالها آغاز شد و تطورات و تحولات زیادی را موجب شد؛ اما «حفظ وضع موجود» در انقلاب فرانسه با اندیشه لیبرال شروع شد و افرادی که میخواستند به گذشته بازگردند، محافظه کار شناخته شدند. ما در اندیشه محافظهکاری قدرت کنترل شدهای را در پشت صحنه داریم که با «دستکش سفید» جلوهگر میشود، هرچند که مانند خیلی از اندیشههای غربی وقتی که کارآیی نداشته باشد، به دستکش آهنین استحاله مییابد تا جامعه کنترل شود.
مناسب است در اینجا تعبیری از «آل احمد» در باب روشنفکری را نقل کنیم. ایشان معتقد بود که، چرا ما به ازای «انتلکتوئل» گزاره «روشنفکر» استعمال شده است. مگر ما در فرهنگمان «فکر تاریک» هم داریم؟ اصولاً هر امری که در سطح فکر و اندیشه قرار میگیرد روشن است. این ترجمه، ترجمهای بود که از اول اشتباه بود. این امر در مورد خیلی از واژههای دیگر مانند بحث لیبرالیسم و محافظهکاری، صدق میکند، زیرا این واژهها نه از نظر مفهوم فلسفی و نه از نظر تاریخی با جامعه ما تطبیقی ندارد و این که برداشت ناقصی از این ترجمههای تحت اللفظی بگیریم و به جامعه ارائه دهیم، کار درستی نیست.
در عصر مشروطه باید گفت که، جریان مشروطه خواه در ایران سه دوره بنیادین را طی کرد، در دوران اول بین بحث استبداد و مشروطه موافق مشروطه بودند. دوره دوم بحث میکردند که این مشروطه چه جنبه و چه ماهیتی باید کسب کند آیا جنبه غربی یا ماهیت دینی؟ چون میدیدند که آن جنبه غربی غالب شده با اصلش مخالفت کردند و در نهایت که مشروطه از روند خود خارج شد، ضد مشروطه شدند. لذا میبینیم که مباحث سیاسی روز بر سیر جهتگیریها غلبه دارد، تا این که اینها از محتوا و ریشه در مقابل نظام پارلمان و مشروطه از اصل سلطنت و استبداد دفاع کنند.
غلامعباس توسلی: مشروطه، بخشی از مدرنیته به حساب میآید و عناصر آن هم صددرصد ایرانی نبوده است و مشخصا عناصری از مدرنیته سیاسی مانند لیبرالیسم و سوسیالیسم در آن وجود داشت.
مجید توسلی: ایدئولوژی و اندیشه محافظه کاری به معنایی که در غرب به وجود آمد و با اصولی که در آراء پدر محافظهکاری غرب «ادموند برک» مستتر است چند اصل بنیادین دارد. اساسیترین آن بدبینی نسبت به عقل نابرابری طبیعی میان انسانها و نگرش پدرسالارانه تقدیس مالکیت خصوصی و مقولاتی از این دست است. در واقع این اندیشه، یک جریان فکری ضد روشنگری است.
محافظهکاری که در غرب از آن بحث میکنیم در کشور ما هم با همان اصول و یا اندکی مشابهت و تسامح در تعبیر وجود دارد. در ایران ما به طور جدی درگیر همان مباحثی هستیم که صد سال پیشتر در انقلاب مشروطه با آن مواجه بودیم. نمیتوان جریان محافظهکاری را یک جریان ایستا فرض کرد چه در غرب و چه در جاهای دیگر و باید توجه داشت که تحولات اجتماعی سبب میشود که، اندیشهها در عمل باعث تغییر شوند. خیلی اندیشهها را می بینیم که در عمل محتوای خود را از دست دادند و فقط نامی از آنها باقی مانده یا به چیز دیگری استحاله شدهاند.
موسی نجفی: در این بحث باید محافظهکاری، اصولگرایی و بنیادگرایی را از هم جدا کرد و در مورد امام رحمهالله را میتوانیم بگوییم که اصولگراست، اما نمیشود مدعی بود که ایشان بنیادگرا یا محافظهکار است، چون بنیادگرایی واکنش منفی و اجمالی و متعصبانه جهان اهل سنت، در مقابل مدرنیته است و فقط هم در اجمال سخن میگوید و در تفصیل میبینیم که مغلوب مدرنیته میشود، مثل جریان طالبان یا القاعده جریانی که بیشترین شعارها را در اجمال میدهد، ولی در تفصیل آمریکاییترین و تندترین جریان است. پس باید گفت که محافظهکاری مختص به غرب است؛ زیرا در محافظهکاری رجوع به سنت میشود و سنت در غرب مرده است و کمتر کسی در غرب به این امر اعتقاد دارد که سنت میتواند راهنمای زندگی بشر شود، اما در فرهنگ اسلامی سنت حیات دارد و به حیات خود هم ادامه میدهد. لذا رجوع ما به سنت و رجوع محافظهکاران غرب به سنت از یک جنس نیست، زیرا اساسا سنت ما و آنها شالوده متفاوت دارد و فقط در لفظ مشترک است.
مجید توسلی: ما با ظواهر و عینیات مدرنیته آشنا شدیم، در حالی که روح و مبانی فلسفی آن، هیچگاه و هنوز به طور جدی مورد بحث قرار نگرفته است تا معلوم شود نهایتا رویکرد اساسی ما به این پدیده چیست.