آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

جهان غربی مدرن، پیوندی ناگسستنی با اندیشه عرفی سازی (سکولاریزاسیون) دارد. امتناع سقراط برای تأیید خدایان یونانی، نظریه بدعت‏آمیز کپرنیک درباره گردش زمین به دور خورشید و نیز سرنگون سازی اقتدار مذهبی با انقلاب فرانسه، همگی نشان از این واقعیت دارند که، سیر مدرنیته در جهت فاصله گرفتن از ادعاهای مذهبی بوده است. در دوران کنونی ما، کاهش حضور اروپاییان در کلیسا، حاکی از آن است که مدرنیته عرفی بر زندگی مردم عادی تسری یافته است. عرفی‏گرایان خوشبین، به چنین شواهدی دست یافته‏اند که شرکت کنندگان مراسم مذهبی کلیساهای ایالات متحده سرانجام کاهش خواهند یافت، ولی تنها چیزی که می‏توان در این فضای تاریک و روشن ایمان در اروپا مشاهده کرد، تصویر محوی از پرواز جغد مذهبی نیرو است. به نظر نویسنده، جمعیت‏شناسی در تبیین ظهور جناح راست مذهبی در آمریکا سهم به‏سزایی دارد. تعداد جمعیت فرقه‏های محا فظه کار پروتستان که میزان یک سوم متولدین پروتستان‏های سفیدپوست در سال 1900 را تشکیل می‏داد، در سال 1975 به دو سوم افزایش یافت. از آنجا که زاد و ولد فرقه‏های محافظه کار پروتستان بیشتر از فرقه‏های لیبرال است، سه چهارم از رشد آنها مربوط به مسائل جمعیت‏شناختی است. تعداد افراد مذهبی در جهان، پس از کاهش نسبتا ناچیز در طول یک قرن، هم‏اکنون در حال افزایش است. چنین حجتی، در نتیجه مخالفت نسل‏های جوان کشورهای در حال توسعه، با عرفی سازی حاصل شده و با سطوح بالای زاد و ولد مذهبی درهم آمیخته است. در سراسر جهان، تمایل مذهبی به داشتن به فرزند بیشتر بدون در نظر گرفتن سن، آموزش و ثروت است. اروپای سکولار نیز از این قاعده مستثنی نیست. نگارنده با استناد به پژوهش‏های صورت گرفته در 10 کشور اروپای غربی درباره زمانی 2004 ـ 1981 به این نتیجه رسید که در کنار سن و وضعیت تأهل، تعصب مذهبی زنان، مهم‏ترین عامل برای پیش‏بینی تعداد فرزندان بود و مسلما بسیاری از فرزندان افراد مذهبی در ایالات متحده، مانند آنچه در اروپای غربی رخ داد، سکولار خواهد شد. با وجود داده‏های برگرفته از مطالعات اروپایی مبنی بر وجود جمعیتی مذهبی‏ها در برابر سکولارها، اصلی‏ترین عامل بازگشت توازن جمعیتی بین این دو دسته، سکولار شدن بسیاری از فرزندان خانواده‏های مذهبی اروپایی است. در قرن بیستم رشد فرقه‏های پروتستان محافظه‏کار در مقایسه با فرقه‏های سکولار به دلیل بالارفتن سطح آموزش، ثروت و مدنیت در برخی از موارد در حال کاهش بوده است.
به عقیده نویسنده، همزمان با افزایش نقطه تقابل بنیادگرایی مذهبی و سکولاریسم، امکان یکپارچه سازی مذهبیون میانه رو در حال کاهش است. در اروپا نیز، خود آگاهی روزافزون مذهبیون نسبت به هویت غیرمعمول خود در یک جامعه سکولار، مقاومت آنان را در برابر عرفی‏سازی فزونی بخشیده است و اروپای غربی، در مقام پیشتاز نوسازی عرفی تلقی می‏شود.
توازن جمعیتی میان افراد غیرمذهبی در کشورهای اروپایی 53 درصد در مقابل 47 درصد است، اما میزان جمعیت سکولار در 3 یا 4 دهه آینده، رشد کمتری خواهد داشت و چیزی حدود 55 درصد خواهد شد. عاملی که در کشورهای سکولار باعث تقویت سکولاریزاسیون شود، بازتاب دین گریزی نسل‏های پیش از 1945 است که به خودی خود، مزیت با روی مذهبی‏ها را خنثی می‏کند. پایان یافتن ارتداد در میان نسل‏های جدیدتر حاکی از آن است که اواخر قرن بیست و یکم به نسبت اوایل آن، جمعیت افراد مذهبی بیشتر خواهد شد. از طرفی رشد روزافزون اجتماعات مسلمان و افزایش تدریجی و ناچیز میزان جمعیت مسیحی، روند 50 تا 100 سال پیش سکولاریزاسیون را کُند کرده و غیرمذهبی‏ها را تحت فشار قرار خواهد داد.
تنوع گروه‏های مذهبی در اروپا، تضمین کننده جدایی دین از دولت خواهد بود؛ اما این نمی‏تواند باعث سیاست‏های عمومی سکولار از استحاله در اتحاد گروه‏های مذهبی شود. بنابراین امروز بیشتر فردیت‏های جمعیت‏شناختی که در گذشته متعلق به لیبرالیسم بوده تغییر کرده، فناوری در سراسر جهان اشاعه یافته و غرب سکولار، اهمیت و وزن جمعیت خود را از دست داده است. کاهش جمعیت در لیبرالیسم، زمینه‏ساز ظهور مجدد یک مدل اجتماعی کمونیستی خواهد شد که مدرنیسم را به چالش خواهد کشید؛ منظور از همان جنبش عظیم و سکولار، فردگرایی فرهنگی است که از سال 1880 هنر و فرهنگ عالی را نابوده کرده و در دهه 1960 با هدف لیبرال سازی طرز تلقی‏ها به حوزه اجتماعی نفوذ کرد. گفتنی است که مدرنیسم فرهنگی در غرب همگام با مدرنیزاسیون تکنولوژیک بوده، درحالی‏که جهان غیراز غرب معمولاً بدون مدرن سازی ارزش‏های خود، به مدرنیزاسیون تکنولوژیک پرداخته است.

تبلیغات