رهیافتی درون دینی وحدت دین از منظر قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقاله حاضر نقد مقاله «وحدت یا کثرت ادیان» نوشته سیدعلی اصغری است که در صفحه معارف روزنامه جام جم منتشر شد بود. نویسنده مقاله مزبور، مساله وحدت و کثرت ادیان را از دو منظر عرفانی و فلسفی مطرح کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده بود که، بحث وحدت ادیان تنها از منظر عرفانی و باطنی قابل طرح است و این مقوله از منظر آموزههای عقلانی و فلسفی و خردبشری قابل طرح نیست؛ بلکه در این حوزه تنها میتوان از کثرت ادیان سخن گفت. وی در این رابطه از قاعده «صرف الشیء» استفاده کرده بود. ناقد مقاله فوق درصدد آن است که مقوله وحدت ادیان را از منظر قرآن کریم امری منتفی بداند و دین را در نزد خداوند همان دین اسلام به معنای اصطلاحی آن نزد مسلمانان معرفی کند. وی به تفسیر آیاتی از قرآن میپردازد که منحصرا دین مورد قبول خداوند را، دین اسلام میداند و معتقد است که؛ قرآن هیچ گونه بحثی از وحدت ادیان نمیکند بلکه میگوید فقط یک دین نزد خداوند مورد اعتبار است و آن هم دین اسلام میباشد که توسط حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم و در قالب قرآن به مردم دنیا ارائه شده است.
ایشان همچنین به تفسیر واژه دین در آیات قرآنی اشاره و معنای لغوی و اصطلاحی اسلام را نیز بیان مینماید. وی در ادامه به استدلال نویسنده مقاله فوق الذکر اشاره میکند و استناد وی به قاعده «صرف الشیء» را مورد خدشه قرار میدهد. ناقد معتقد است تعبیر مؤلف مقاله از «صرف الشیء» حاکی از بساطت در ماهیت است نه بساطت از حیث ماهیت و لوازم نداشتن و... و لذا تعبیر ایشان از صرافت با تعبیر مشهور منافات دارد و نمیتوان استناد ایشان را به قاعده «صرف الشیء» پذیرفت.
از نظر وی «صرف الشیء» اگر با وحدت آمیخته شود یا سازگار باشد یا بهطور حقیقی همان وحدت باشد، پس دیگر دارای صرافت نیست. البته میتوان گفت صرافت مساوق و یا ملازم با وحدت و بساطت است نه خود وحدت و بسیط. میتوان چنین گفت که: صرف الشیء از قبیل لابشرط است، اما حقیقت مطلق از قبیل بشرط لا یا بشرط شیء است و همچنین باطنگرایی هم از قبیل بشرط لا یا بشرط شیء است و لذا حقیقت مطلق و باطنگرایی با صرف الشیء بودن منافات دارد.
ایشان همچنین به تفسیر واژه دین در آیات قرآنی اشاره و معنای لغوی و اصطلاحی اسلام را نیز بیان مینماید. وی در ادامه به استدلال نویسنده مقاله فوق الذکر اشاره میکند و استناد وی به قاعده «صرف الشیء» را مورد خدشه قرار میدهد. ناقد معتقد است تعبیر مؤلف مقاله از «صرف الشیء» حاکی از بساطت در ماهیت است نه بساطت از حیث ماهیت و لوازم نداشتن و... و لذا تعبیر ایشان از صرافت با تعبیر مشهور منافات دارد و نمیتوان استناد ایشان را به قاعده «صرف الشیء» پذیرفت.
از نظر وی «صرف الشیء» اگر با وحدت آمیخته شود یا سازگار باشد یا بهطور حقیقی همان وحدت باشد، پس دیگر دارای صرافت نیست. البته میتوان گفت صرافت مساوق و یا ملازم با وحدت و بساطت است نه خود وحدت و بسیط. میتوان چنین گفت که: صرف الشیء از قبیل لابشرط است، اما حقیقت مطلق از قبیل بشرط لا یا بشرط شیء است و همچنین باطنگرایی هم از قبیل بشرط لا یا بشرط شیء است و لذا حقیقت مطلق و باطنگرایی با صرف الشیء بودن منافات دارد.