ماجرای پایان ناپذیر دموکراسی دینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به عقیده نویسنده، ماجرای دموکراسی دینی در ایران، ماجرایی پایانناپذیر است؛ هم از این جهت که به شدت با شرایط داخلی آمیخته است و از آنها تأثیر میپذیرد و هم از این جهت که با مفاهیم دیگری، غیراز خود ارتباط مییابد؛ مفاهیمی مانند روشنفکری دینی، هویت و جهانیشدن. در این مقاله به ترتیب ابتدا، نظر معتقدان و غیرمعتقدان به دموکراسی دینی و سپس هفت ملاحظه آسیبشناسانه درباره این موضوع آورده میشود. به نظر معتقدان به دموکراسی یعنی، نه دموکراسی معنای کاملاً آشکاری دارد و نه دین محدود به شریعت رسمی است تا گفته شود که احکام و ظواهر، عقل جمعی را در تنگنا قرار میدهد. بنابراین ممکن است قرائتی از دموکراسی با قرائتی از دین هماهنگ باشد. وقتی دموکراسی و دین را چند جور میتوان دید، پس دموکراسی دینی هم چند جور میتوان دید. اصلاً دموکراسی به معنای ترتیب اثر دادن به فرآیند «عقل جمعی» هیچ ربطی به دین ندارد؛ چرا که اساسا این عقل جمعی (عقل / عرف / سیره) منبع درجه اول در تمام رهیافتهای دینی است و این عقلانیت است که در حوزه دین او را پیش میبرد نه بر عکس. پس دین عرصه را بر دموکراسی و عقل جمعی تنگ نمیکند.
به نظر غیرمعتقدان به دموکراسی دینی، دموکراسی اساسا غیردینی است. به این معنا که تجربه تاریخی دموکراسی، اساسا نیّت و خاستگاه دینی نداشته است؛ یعنی پیریزی این مفهوم، ادامه ماجرای تحول غرب است که البته دین نقش اثباتی در آن نداشته است. از طرفی دین حقی است مطلق. بنابراین اکثریت مقبول یا نامقبول نمیتواند نسبت ثبوتی یا اثباتی با آن داشته باشد. این اکثریت نه مبنای مشروعیت حکومت حق است و نه منبع آن؛ یعنی نه در ورودی آن دخالتی دارد و نه در مرحله تثبیت و استقرار آن.
وی چند ملاحظات انضمامی درباره دموکراسی دینی دارد:
1. در بحث دین و دموکراسی، بسیاری از مخالفان هنوز در بند اطلاق و تقیید نظریه ولایت فقیه ماندهاند و نمیدانند که این ماجرا از ایده امامت شیعی آب میخورد و باید به آن نقطه توجه کنند، اما به جای این کار به «مطلقه» در «ولایت مطلقه» چسبیدهاند.
2. اگر کسی دموکراسی لیبرال یا تکثرگرا یا هر یک از گونههای دیگرش را، که تجربه زیستی غرب است مناسب نداند، لازم نیست جعل اصطلاح کند و اصطلاحاتی مانند «دموکراسی قدسی» یا «مردمسالاری» را رواج دهد و بعد هم نتواند آنرا به گونه شایسته توضیح دهد.
3. آسیب دیگر در این ماجرای پایانناپذیر دین و دموکراسی، مجرد و غیرانضمامی دیدن بحث است و منظور این نیست که اعتبار و ارزش این مباحث فقط در صورتی است که ناظر به مقام تحقق باشد؛ بلکه منظور توجه به واقعیتهایی است که به دلیل ظهور و بروز آنها، این مباحث در حوزه خودی سر برآوردهاند.
4. این غیرانضمامی دیدن مباحث مربوط به دین و دموکراسی، این آفت را به دنبال داشت که ناگهان اصطلاحات، تعابیر و مفاهیمی مانند: گفتمان، پارادایم و همین اصطلاح «جامعه مدنی» در عرف و ادبیات سیاسی رایج شود که معادل بومی نداشت.
5 . آفت دیگر، چیزی است که میتوان آنرا یک جانبهنگری و تقدیس دموکراسی نام نهاد، که پس از تعریف مطلق انگارانه دموکراسی به مثابه روش میتوان آنرا به مؤلفههای غربی قید زد، ولی پس از ورود دموکراسی به جوامع اسلامی نمیتوان آنرا به مؤلفههای اسلامی و دینی قید زد.
6. نظر نداشتن به مقام واقع و تحقق یک آسیب دیگر دارد و آن افراط و عدم توازن میان نظریه و واقعیت است؛ بنابراین همان طور که توقع یک جانبه از دموکراسی برای دینی شدن فاقد توجیه است، توقع یک جانبه از دین برای دموکرات شدن هم فاقد توجیه است.
7. مسأله آسیبشناسی روشنفکری در ایران به صورتی است که روشنفکران ایرانی، از دور یکدیگر را میشناسند و یکدیگر را جدی نمیگیرند. آنچه مسلم است این است که باید از تجارب مثبت دموکراسی غربی استفاده کرد و نکته دیگر حفظ «خلوص دین» است؛ به این معنا که هر جامعه و حکومتی هویت خاص خود را دارد و سعی در انطباق کامل آن با تجربه غرب، که آن هم هویت خاص خود را دارد، نه ممکن است و نه ضروری. آن چه مهم است همراهی و تعامل آگاهانه است.
به نظر غیرمعتقدان به دموکراسی دینی، دموکراسی اساسا غیردینی است. به این معنا که تجربه تاریخی دموکراسی، اساسا نیّت و خاستگاه دینی نداشته است؛ یعنی پیریزی این مفهوم، ادامه ماجرای تحول غرب است که البته دین نقش اثباتی در آن نداشته است. از طرفی دین حقی است مطلق. بنابراین اکثریت مقبول یا نامقبول نمیتواند نسبت ثبوتی یا اثباتی با آن داشته باشد. این اکثریت نه مبنای مشروعیت حکومت حق است و نه منبع آن؛ یعنی نه در ورودی آن دخالتی دارد و نه در مرحله تثبیت و استقرار آن.
وی چند ملاحظات انضمامی درباره دموکراسی دینی دارد:
1. در بحث دین و دموکراسی، بسیاری از مخالفان هنوز در بند اطلاق و تقیید نظریه ولایت فقیه ماندهاند و نمیدانند که این ماجرا از ایده امامت شیعی آب میخورد و باید به آن نقطه توجه کنند، اما به جای این کار به «مطلقه» در «ولایت مطلقه» چسبیدهاند.
2. اگر کسی دموکراسی لیبرال یا تکثرگرا یا هر یک از گونههای دیگرش را، که تجربه زیستی غرب است مناسب نداند، لازم نیست جعل اصطلاح کند و اصطلاحاتی مانند «دموکراسی قدسی» یا «مردمسالاری» را رواج دهد و بعد هم نتواند آنرا به گونه شایسته توضیح دهد.
3. آسیب دیگر در این ماجرای پایانناپذیر دین و دموکراسی، مجرد و غیرانضمامی دیدن بحث است و منظور این نیست که اعتبار و ارزش این مباحث فقط در صورتی است که ناظر به مقام تحقق باشد؛ بلکه منظور توجه به واقعیتهایی است که به دلیل ظهور و بروز آنها، این مباحث در حوزه خودی سر برآوردهاند.
4. این غیرانضمامی دیدن مباحث مربوط به دین و دموکراسی، این آفت را به دنبال داشت که ناگهان اصطلاحات، تعابیر و مفاهیمی مانند: گفتمان، پارادایم و همین اصطلاح «جامعه مدنی» در عرف و ادبیات سیاسی رایج شود که معادل بومی نداشت.
5 . آفت دیگر، چیزی است که میتوان آنرا یک جانبهنگری و تقدیس دموکراسی نام نهاد، که پس از تعریف مطلق انگارانه دموکراسی به مثابه روش میتوان آنرا به مؤلفههای غربی قید زد، ولی پس از ورود دموکراسی به جوامع اسلامی نمیتوان آنرا به مؤلفههای اسلامی و دینی قید زد.
6. نظر نداشتن به مقام واقع و تحقق یک آسیب دیگر دارد و آن افراط و عدم توازن میان نظریه و واقعیت است؛ بنابراین همان طور که توقع یک جانبه از دموکراسی برای دینی شدن فاقد توجیه است، توقع یک جانبه از دین برای دموکرات شدن هم فاقد توجیه است.
7. مسأله آسیبشناسی روشنفکری در ایران به صورتی است که روشنفکران ایرانی، از دور یکدیگر را میشناسند و یکدیگر را جدی نمیگیرند. آنچه مسلم است این است که باید از تجارب مثبت دموکراسی غربی استفاده کرد و نکته دیگر حفظ «خلوص دین» است؛ به این معنا که هر جامعه و حکومتی هویت خاص خود را دارد و سعی در انطباق کامل آن با تجربه غرب، که آن هم هویت خاص خود را دارد، نه ممکن است و نه ضروری. آن چه مهم است همراهی و تعامل آگاهانه است.