نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

آیا علم می‏تواند در گرو فلسفه باشد؟ (علم در گروه فلسفه، پس زمینه فلسفی علم، نقد علم محض). هر دانشمندی برای بیان نظریات خود از مجموعه‏ای از کلمات کلیدی بهره می‏جوید. این کلمات به دو دسته کلمات پایه (که معنای آن قابل تحلیل به معنای کلمات کلیدی دیگر نیست) و کلمات غیرپایه (که معنای آنها قابل تحلیل به معنای کلمات کلیدی دیگر است) تقسیم می‏شود و از این موضوع که کلمات کلیدی پایه، قابل تحلیل به کلمات دیگر نیست، نتیجه گرفته می‏شود که باید معنای آنها در دستگاهی خارج از دستگاه زبان علمی آن نظریه فهم شود. این فهم در پس زمینه فلسفی نظریه انجام می‏شود. در این میان حداقل سه دسته افلاطونی، کلاسیک وآنتی و رئالیستی قابل تشخیص است:
1. پس زمینه افلاطونی تمایل دارد تا همه چیز را دارای وجود خارجی بینگارد. به عبارتی شاید نتوان گفت که، برای دانشمند افلاطونی همه مفاهیم نظام علمی، مفاهیم پایه هستند. 2. پس زمینه کلاسیک مبتنی بر فرض «شی‏ء فی نفسه» است به این معنا که تعداد معدودی از مفاهیم حقیقا وجود دارند و بقیه مفاهیم تنها کلماتی برای بیان حالات و روابط میان موجودات هستند. 3. پس زمینه آنتی رئالیستی، اساسا وجود داشتن به معنای کلاسیک و افلاطونی مفاهیم را بی‏معنا می‏شمرد. در این نوع پس زمینه فلسفی، جهان چیزی جز مشاهدات نیست.
پس زمینه فلسفی درک مفاهیم پایه، تأثیری بر خود نظام علمی دارد و منجر به ایجاد یا حذف مفاهیم در نظام علمی و تغییر یا اصلاح و رابطه بیان مفاهیم می‏شود. دانشمندان در عمل عموما در پس زمینه فلسفی خود تأمل نمی‏کنند و شاید علت چنین امری آن باشد که آنها با همه اختلافی که در پس زمینه فلسفی‏شان با هم دارند، در سطح زبان کلمات یکسانی را به‏کار می‏برند. پس زمینه فلسفی جامعه علمی دانشمندان، در طول تاریخ علم، تغییر کرده است. تغییری که چندان آگاهانه و فعالانه نبوده است و در نتیجه بررسی و باز اندیشی پس‏زمینه فلسفی، در پی رفتار ناخودآگاه جامعه علمی، به وقوع پیوسته است.
بررسی نسبت پس زمینه فلسفی با نظام علمی؛ فیزیک با پس‏زمینه کلاسیک از تأمل متافیزیکی در مفهوم «تغییر» به وجود می‏آید. در هر رویداد طبیعی با تأملی متافیزیکی، اموری مانند میزان اثرگذاری، میزان اثرپذیری یا میزان مقاومت در برابر تغییر و میزان اثر قابل استنباط است. نظریات فیزیکی در پس‏زمینه فلسفی کلاسیک غیرقابل فهمند. این پس‏زمینه فلسفی اشیای فی نفسه را مکانمند می‏داند و بدون قوه باصره این مکان قابل درک نیست و برای درک آن نیاز به قوه بساوایی است. و این حس است که مفهوم بعد سوم را وارد می‏کند و مکان را می‏سازد، پس مکان حاصل تعامل و استنباط از محسوسات بصری و بساوایی است. در پس‏زمینه آنتی رئالیستی، سخن کنش از علت به معنای متافیزیکی که در پس‏زمینه کلاسیک است، امری مهمل است.
نتیجه آن که: 1. علم و فلسفه پیوندی قوی دارند. مفاهیم علمی تنها در یک پس‏زمینه فلسفی معنای علمی خود را می‏یابند. بدون هیچ پس‏زمینه فلسفی، هیچ مشاهده‏ای با واژه‏های به‏کار گرفته شده توصیف شدنی نیست. در این حالت علم خاصیت توضیح دهندگی و آگاهی بخشی‏اش را از دست می‏دهد. آنتی رئالیست‏ها معتقدند که، علم تنها بیانگر ارتباط میان روندهاست و نه عهده‏دار بیان چیستی اشیا و یا چراهای علی (به معنای متافیزیکی آن).
2. یک نظام علمی با تغییر در مفاهیم بنیادینش دچار انقلاب می‏شود. به این ترتیب تأملی فلسفی در هر انقلاب علمی لازم است، هر چند که صریح و آگاهانه نباشد. این تغییر مفاهیم در انقلاب‏ها را شاید بیش از هر جا بتوان در تغییر مفاهیم زمان و مکان در حرکت از پارادایم نیوتونی به نسبیتی دید. خلاصه آن‏که در انقلابات علمی، یکی از مهم‏ترین چیزهایی که باید بررسی شود؛ تغییر مفهوم کلمات کلیدی به ویژه کلمات مربوط به مفاهیم پایه است. تغییر مفاهیم اساسی به وضوح منجر به انقلاب علمی می‏شود: «اصلی‏ترین تغییر در پارادایم، تغییر مفاهیم است؛ هر چه تغییر در مفاهیم گسترده‏تر و بنیادی‏تر، انقلاب علمی عظیم‏تر».

تبلیغات