مبانی تحول پذیری فقه (1)، (2) و (3)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به عنوان اولین سؤال بفرمایید، پیشفرضهای فکری، معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی فقیه چه نقشی در استنباط احکام شرعی دارند؟
هیچ فقیهی نمیتواند بدون یکسری پیشفرضهای مسلم، حکمی را استنباط کند، زیرا فقیه یک انسان مجزایی نیست که بدون سوابق زندگی با پدر و مادر و محیط آموزشی و تماس با اجتماع بتواند حکم الاهی را از کتاب و سنت استنباط کند.
پیش فرضها بر دو نوعاند: الف) پیش فرض مشترک که نوع دانشمندان با چنین افکاری دست به تحقیق میزنند و مثلاً فقیه با یک رشته قواعد ادبی، لغوی و اصول مسلم، استنباط میکند که آنها نزد همه معتبرند. همچنین ریاضیدان با پذیرفتن جدول ضرب فیثاغورث یا شیمیدان با پذیرفتن جدول تناوبی عناصر مندلیف دست به تحقیق میزنند. بنابراین هیچ محققی بدون این نوع پیش فرضهای مسلم نمیتواند دست به تحقیق بزند. پس این نوع پیشفرضها مورد بحث نیست. نکتهای که در مورد فقیه میتوان مطرح کرد اینکه محیطی که وی در آن پرورش یافته میتواند در برخی از افکارش اثر بگذارد. به عنوان مثال؛ فقهایی که در نقطهای زندگی میکنند که آب لولهکشی در آنجا کم و یا نایاب باشد و مردم از آب قلیل بهره میگیرند، به خاطر مشکلات موجود، تمایل به عدم انفعال آب قلیل از ملاقات متنجس دارند، درحالیکه فقیهانی که در شهرهای بزرگ و بهرهمند از نعمت آب لوله کشی زندگی میکنند و آب قلیل برای آنها مطرح نیست، چه بسا با دیدن یک یا دو روایت، فتوا به انفعال آب قلیل بر اثر ملاقات با متنجس دهند و دلیل مخالف هم چندان مورد نظر آنان قرار نگیرد. این که یادآور شدیم که غالب فقها از ابتلاء تأثیرپذیرند اختصاص به فقیه ندارد بلکه نوع بشر و نوع دانشمندان بر همین طریقند.
ب) پیش فرضهای خصوصی و خاص مانند محیط زندگی فقیه که میتواند در کیفیت استنباط مؤثر باشد ولی بسیار نادر است.
با توجه به جوابی که جنابعالی در مورد سؤال قبلی فرمودید، مایل هستیم که بفرمایید حکم و حد ثابت و متغیر در فقه کدام است؟
از زمانهای دیرین احکام اسلام را بر دو نوع تقسیم کردهاند: الف) احکام و قوانین، که کوچکترین تغییری از نظر حکم الاهی پیدا نمیکند؛ ب) مقررات، درحالیکه حکم شرعی بوده ولی تابع شرایط خاصی میباشند، که با دگرگونی شرایط حکم عوض میشوند. احکام ثابت مانند وجوب نماز و روزه یا دفاع از کشور است که از نظر حکم کلی عوض نمیشود، این که میگوییم از نظر حکم کلی عوض نمیشود، برای این است که روی یک رشته عناوین ثانوی حکم فعلیت خود را از دست میدهد؛ مثلاً مکلف بیمار میشود و موفق به روزه نمیگردد. این نوع تغییر، موردی است و الا حکم کلی هیچگاه تغییرپذیر نیست).
مقررات، آن رشته آموزههای الاهی هستند که لباسی بر تن احکام واقعیه به شمار میآیند، این لباس تقدس ندارد بلکه بر مبنای شرایط عوض میشود. مثلاً وجوب دفاع از حریم وطن اسلامی و جان و مال، از قوانین ثابت اسلامی است ولی روزگاری برای این کار اسب و تیر و کمان لازم بود. قرآن در اینباره میفرماید: «وَ أعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ» در این آیه روی اسب انگشت مینهد، ولی جنبه مقرراتی دارد. چون در آن زمان اسب وسیله پیمودن راهها و هجوم بر دشمن بود، ولی امروز در پرتو صنایع، وسایلی اختراع شده است که، لزومی ندارد دیگر از اسب استفاده کنیم و از این صنایع بهره نگیریم، زیرا کیفیت دفاع، حکم ثابتی ندارد بلکه احکام آن متغیر است. البته این تغییر نیز در چهارچوب قوانین کلی الاهی است مثلاً در دفاع از خود نمیتوانیم آب دشمن را مسموم کنیم یا پیرمردان و سالمندان را بکشیم یا درختان را آتش بزنیم.
مشخص بفرمایید که، راه شناخت احکام و قوانین از مقررات چیست؟
راه شناخت آنها به وسیله فقها و کارشناسان شریعت که بر اساس آیات قرآن و احکام، قوانین را از مقررات جدا میسازند و میزان و معیار آن را بیان کردیم مشخص میشود. همچنین میتوان آنها را از راههای زیر نیز به دست آورد:
الف) حکم مطابق آفرینش انسان از احکام ثابت در شریعت اسلام است و چون آفرینش انسان دگرگونی نمیپذیرد بنابراین حکم خدا هم دگرگونی نمیپذیرد، از قبیل لزوم ازدواج و پرهیز از رهبانیت.
ب) چیزهایی که ذاتا حسن و قبح دارند؛ یعنی فرد اگر از همه جا چشمپوشی کند ونفس عمل را تحت مطالعه قرار دهد به زیبایی یا زشتی آن حکم میکند؛ مثل حسن عدل، و حسن وفا به میثاق، و یا حسن پاسخ نیکی به نیکی و قبح ظلم و زشتی پیمان شکنی یا پاسخ نیکی به بدی.
ج) چیزهایی که همراه با مصلحت و مفسده عمومی است، مانند خمر و میسر که مسلما مفسده عمومی دارد و یا دادوستد عادلانه که مصلحت عمومی دارد. ولی مقررات چیزی است که در آنها هیچ یک از این ملاکها نیست و اسلام هم در آن پافشاری ندارد. درحالیکه مقررات ناپایدارند و بر یک شیوه نیستند، ولی تحت یک رشته قوانین کلی الاهی تغییر و تبدل میپذیرند، مثلاً اصل مسکن جزء قوانین اسلام محسوب میشود، اما کیفیت آن مربوط به شرایط زمان و مکان است. ولی درعین حال همین کیفیت نیز باید در چارچوب قواعد کلی، تغییر بپذیرد. مثلاً خانهسازی به شکلی باشد که ایجاد مزاحمت برای همسایه نکند.
اینکه میگویند دین با عقلانیت باید جمع شود نظر حضرتعالی در اینباره چیست؟
این که میگویند دین باید عقلانی باشد، مقصود این نیست که بشر با عقل کوچک خود رموز و ملاکات همه اصول و فروع را درک کند، بلکه دین نباید با خرد مخالف باشد؛ به تعبیر دیگر باید میان عقل و وحی یا میان علم و وحی تعارضی نباشد؛ اما اینکه حتما چشمانداز عقل به اندازه چشمانداز وحی باشد خیال خامی است. درک نکردن فرد با عقلانی بودن دین منافاتی ندارد، زیرا در موردی که خرد درک میکند، باید کوچکترین تعارض میان خرد و وحی نباشد.
بحث مصلحتگرایی و عرفیسازی از مباحث و مسائل مهم فقهی است، حال به نظر جنابعالی مصلحتگرایی و عرفیسازی چه جایگاهی در فقه دارد؟
مساله مصلحتگرایی را از عرفیسازی فقه باید جدا کرد. اینها دو جایگاه مختلف دارند که درباره هر یک، جداگانه بحث میکنیم. درباره مساله نخست که همان مصلحت باشد یادآور میشویم که، آیات قرآن و روایات و حکم خرد بر این است، احکام الاهی در گرو یک رشته مصالح و مفاسد کلی قرار دارند. حتی قرآن در برخی از موارد به مصلحت حکم که ملاک هم به آن میگویند، اشاره میکند.
نکته دیگر این که مصلحت بر دو نوع است: الف) گاهی مصلحت نوعی و کلی است که همه خردها و عقلها آنرا درک میکند. اگر در این مورد در اسلام حکمی نباشد میتوان بر مبنای حکم خرد، حکم شرع را کشف کرد، مانند لزوم اقامه حکومت که حتی اگر هم حکمی بر اقامه حکومت در اسلام نباشد (که در واقع چنین نیست) از وجود چنین مصلحت عمومی ملزمه، میتوان وجوب شرعی اقامه حکومت را بدست آورد و یا حرمت مواد مخدر که امروز متأسفانه در حال گسترش است و تن و روان جوانان را نابود میکند و مسلما عقل استعمال آنرا نادرست شمرده و از آنجا میشود حکم شرع را کشف کرد. ب) مفاسد و مصالحی که فقیه با یک رشته محاسبات آنرا کشف میکند، درحالیکه نظر او جهانی و عمومی نیست.
هیچ فقیهی نمیتواند بدون یکسری پیشفرضهای مسلم، حکمی را استنباط کند، زیرا فقیه یک انسان مجزایی نیست که بدون سوابق زندگی با پدر و مادر و محیط آموزشی و تماس با اجتماع بتواند حکم الاهی را از کتاب و سنت استنباط کند.
پیش فرضها بر دو نوعاند: الف) پیش فرض مشترک که نوع دانشمندان با چنین افکاری دست به تحقیق میزنند و مثلاً فقیه با یک رشته قواعد ادبی، لغوی و اصول مسلم، استنباط میکند که آنها نزد همه معتبرند. همچنین ریاضیدان با پذیرفتن جدول ضرب فیثاغورث یا شیمیدان با پذیرفتن جدول تناوبی عناصر مندلیف دست به تحقیق میزنند. بنابراین هیچ محققی بدون این نوع پیش فرضهای مسلم نمیتواند دست به تحقیق بزند. پس این نوع پیشفرضها مورد بحث نیست. نکتهای که در مورد فقیه میتوان مطرح کرد اینکه محیطی که وی در آن پرورش یافته میتواند در برخی از افکارش اثر بگذارد. به عنوان مثال؛ فقهایی که در نقطهای زندگی میکنند که آب لولهکشی در آنجا کم و یا نایاب باشد و مردم از آب قلیل بهره میگیرند، به خاطر مشکلات موجود، تمایل به عدم انفعال آب قلیل از ملاقات متنجس دارند، درحالیکه فقیهانی که در شهرهای بزرگ و بهرهمند از نعمت آب لوله کشی زندگی میکنند و آب قلیل برای آنها مطرح نیست، چه بسا با دیدن یک یا دو روایت، فتوا به انفعال آب قلیل بر اثر ملاقات با متنجس دهند و دلیل مخالف هم چندان مورد نظر آنان قرار نگیرد. این که یادآور شدیم که غالب فقها از ابتلاء تأثیرپذیرند اختصاص به فقیه ندارد بلکه نوع بشر و نوع دانشمندان بر همین طریقند.
ب) پیش فرضهای خصوصی و خاص مانند محیط زندگی فقیه که میتواند در کیفیت استنباط مؤثر باشد ولی بسیار نادر است.
با توجه به جوابی که جنابعالی در مورد سؤال قبلی فرمودید، مایل هستیم که بفرمایید حکم و حد ثابت و متغیر در فقه کدام است؟
از زمانهای دیرین احکام اسلام را بر دو نوع تقسیم کردهاند: الف) احکام و قوانین، که کوچکترین تغییری از نظر حکم الاهی پیدا نمیکند؛ ب) مقررات، درحالیکه حکم شرعی بوده ولی تابع شرایط خاصی میباشند، که با دگرگونی شرایط حکم عوض میشوند. احکام ثابت مانند وجوب نماز و روزه یا دفاع از کشور است که از نظر حکم کلی عوض نمیشود، این که میگوییم از نظر حکم کلی عوض نمیشود، برای این است که روی یک رشته عناوین ثانوی حکم فعلیت خود را از دست میدهد؛ مثلاً مکلف بیمار میشود و موفق به روزه نمیگردد. این نوع تغییر، موردی است و الا حکم کلی هیچگاه تغییرپذیر نیست).
مقررات، آن رشته آموزههای الاهی هستند که لباسی بر تن احکام واقعیه به شمار میآیند، این لباس تقدس ندارد بلکه بر مبنای شرایط عوض میشود. مثلاً وجوب دفاع از حریم وطن اسلامی و جان و مال، از قوانین ثابت اسلامی است ولی روزگاری برای این کار اسب و تیر و کمان لازم بود. قرآن در اینباره میفرماید: «وَ أعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ» در این آیه روی اسب انگشت مینهد، ولی جنبه مقرراتی دارد. چون در آن زمان اسب وسیله پیمودن راهها و هجوم بر دشمن بود، ولی امروز در پرتو صنایع، وسایلی اختراع شده است که، لزومی ندارد دیگر از اسب استفاده کنیم و از این صنایع بهره نگیریم، زیرا کیفیت دفاع، حکم ثابتی ندارد بلکه احکام آن متغیر است. البته این تغییر نیز در چهارچوب قوانین کلی الاهی است مثلاً در دفاع از خود نمیتوانیم آب دشمن را مسموم کنیم یا پیرمردان و سالمندان را بکشیم یا درختان را آتش بزنیم.
مشخص بفرمایید که، راه شناخت احکام و قوانین از مقررات چیست؟
راه شناخت آنها به وسیله فقها و کارشناسان شریعت که بر اساس آیات قرآن و احکام، قوانین را از مقررات جدا میسازند و میزان و معیار آن را بیان کردیم مشخص میشود. همچنین میتوان آنها را از راههای زیر نیز به دست آورد:
الف) حکم مطابق آفرینش انسان از احکام ثابت در شریعت اسلام است و چون آفرینش انسان دگرگونی نمیپذیرد بنابراین حکم خدا هم دگرگونی نمیپذیرد، از قبیل لزوم ازدواج و پرهیز از رهبانیت.
ب) چیزهایی که ذاتا حسن و قبح دارند؛ یعنی فرد اگر از همه جا چشمپوشی کند ونفس عمل را تحت مطالعه قرار دهد به زیبایی یا زشتی آن حکم میکند؛ مثل حسن عدل، و حسن وفا به میثاق، و یا حسن پاسخ نیکی به نیکی و قبح ظلم و زشتی پیمان شکنی یا پاسخ نیکی به بدی.
ج) چیزهایی که همراه با مصلحت و مفسده عمومی است، مانند خمر و میسر که مسلما مفسده عمومی دارد و یا دادوستد عادلانه که مصلحت عمومی دارد. ولی مقررات چیزی است که در آنها هیچ یک از این ملاکها نیست و اسلام هم در آن پافشاری ندارد. درحالیکه مقررات ناپایدارند و بر یک شیوه نیستند، ولی تحت یک رشته قوانین کلی الاهی تغییر و تبدل میپذیرند، مثلاً اصل مسکن جزء قوانین اسلام محسوب میشود، اما کیفیت آن مربوط به شرایط زمان و مکان است. ولی درعین حال همین کیفیت نیز باید در چارچوب قواعد کلی، تغییر بپذیرد. مثلاً خانهسازی به شکلی باشد که ایجاد مزاحمت برای همسایه نکند.
اینکه میگویند دین با عقلانیت باید جمع شود نظر حضرتعالی در اینباره چیست؟
این که میگویند دین باید عقلانی باشد، مقصود این نیست که بشر با عقل کوچک خود رموز و ملاکات همه اصول و فروع را درک کند، بلکه دین نباید با خرد مخالف باشد؛ به تعبیر دیگر باید میان عقل و وحی یا میان علم و وحی تعارضی نباشد؛ اما اینکه حتما چشمانداز عقل به اندازه چشمانداز وحی باشد خیال خامی است. درک نکردن فرد با عقلانی بودن دین منافاتی ندارد، زیرا در موردی که خرد درک میکند، باید کوچکترین تعارض میان خرد و وحی نباشد.
بحث مصلحتگرایی و عرفیسازی از مباحث و مسائل مهم فقهی است، حال به نظر جنابعالی مصلحتگرایی و عرفیسازی چه جایگاهی در فقه دارد؟
مساله مصلحتگرایی را از عرفیسازی فقه باید جدا کرد. اینها دو جایگاه مختلف دارند که درباره هر یک، جداگانه بحث میکنیم. درباره مساله نخست که همان مصلحت باشد یادآور میشویم که، آیات قرآن و روایات و حکم خرد بر این است، احکام الاهی در گرو یک رشته مصالح و مفاسد کلی قرار دارند. حتی قرآن در برخی از موارد به مصلحت حکم که ملاک هم به آن میگویند، اشاره میکند.
نکته دیگر این که مصلحت بر دو نوع است: الف) گاهی مصلحت نوعی و کلی است که همه خردها و عقلها آنرا درک میکند. اگر در این مورد در اسلام حکمی نباشد میتوان بر مبنای حکم خرد، حکم شرع را کشف کرد، مانند لزوم اقامه حکومت که حتی اگر هم حکمی بر اقامه حکومت در اسلام نباشد (که در واقع چنین نیست) از وجود چنین مصلحت عمومی ملزمه، میتوان وجوب شرعی اقامه حکومت را بدست آورد و یا حرمت مواد مخدر که امروز متأسفانه در حال گسترش است و تن و روان جوانان را نابود میکند و مسلما عقل استعمال آنرا نادرست شمرده و از آنجا میشود حکم شرع را کشف کرد. ب) مفاسد و مصالحی که فقیه با یک رشته محاسبات آنرا کشف میکند، درحالیکه نظر او جهانی و عمومی نیست.