رهیافت شناسی تطبیقی (پژوهش در فلسفه غرب)، (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در فلسفه غرب، رهیافتها بهطور عمده در 9 عنوان قابل بررسی هستند که شرح آنها در ذیل، توأم با اشارههای تطبیقی با فلسفه اسلامی مطرح میشود:
1. رهیافت قلمروشناختی؛ فلسفه دارای سه قلمرو هستیشناسی، معرفتشناسی و زیر ساختشناسی است. در هستیشناسی، پیرامون وجود و هستی بحث به میان میآید. در فلسفه معرفتشناختی، درباره مسائل شناخت و اعمال ذهن و رابطه آن با خارج سخن به میان میآید و در فلسفههای زیر ساختشناسی درباره زیر ساختهای علم، دین و هنر و ادبیات بحث میشود. فلسفههای برجسته یونانی در قلمرو فلسفههای هستیشناختی و انتولوژیک قرار میگیرند و فلسفههای مسیحی و قرون میانی نیز غالبا به هستیشناسی مربوط میشوند، ولی فلسفههای بعد از بیکن و دکارت بهطور عمده به معرفتشناسی و برخی به زیر ساختشناسی علم و دین و هنر عنایت دارند. فلسفههای اسلامی غالبا فلسفههای انتولوژیک و هستیشناختی هستند و مباحث معرفتشناختی و زیرساختشناختی به صورت فرعی و تابع مطرح میشوند.
2. رهیافت بحرانشناختی؛ فلسفههای در مسیر رشد و تکامل خود با بن بستها و بحرانهایی مواجه میشوند که این رکودها و انحطاطها را بحران آن علم میتوان نامید. فلسفه در یونان قدیم همواره در مسیر رشد و تعالی بوده است و پس از افلاطویون دوران بحران خویش را آغاز میکند. فلسفه کلیسایی با بحران تحجر و جزم اندیشی کلامی همراه بود، که بحران حسگرایی و تجربهمداری نیز به آن اضافه شد و تمامی رشتههای فلسفه یونان و قرون وسطا از هم گسسته شد. فلسفه غرب با فلسفه انتقادی کانت با بحران تفکیک فلسفه از دین مواجه شد. نخستین بحران در فلسفه اسلامی، بحران یونانی مآبی و گرایش به فلسفه افلاطون و ارسطو بود.
3. رهیافت به لحاظ پیوستگی و گسستگی؛ تکامل فلسفه در گرو پیوند با گذشته و مسائل زمان است. فلسفههای یونانی، فلسفه همان پیوستهای هستند و فلسفه بندی تکامل یافته، فلسفه پیشین است. این پیوستگی در فلسفههای قرون وسطا نیز وجود دارد و بهطور عمیق از فلسفههای یونانی تغذیه میکنند. یکی از ویژگیهای بارز فلسفههای اسلامی، اصل حفظ پیوند منطقی با اندیشههای فلسفه پیشین است.
4. رهیافت رسالتشناختی؛ در یونان باستان، رسالت فلسفه حل مساله وحدت و کثرت بوده است. رسالت فلسفه در قرون وسطا حل دو مشکل بود: یکی تبیین کلی طبیعی و دیگر تأسیس فلسفه مسیحی که با مبانی کتاب مقدس سازگار باشد. در جهان اسلام، رسالت فلسفه غالبا تبیین هستی و دفاع از مبانی اعتقادی دینی و تبیین آنها بوده، ولی در عین حال تبیین هستی مقدمه رشد و تعالی انسان قلمداد میشود.
5 . رهیافت روششناختی؛ تحلیل و بررسی این رهیافت در فلسفهها امر مشکلی است ولی به اختصار میتوان گفت که فلسفههای یونانی غالبا سیر فکریشان از کلی به جزئی بوده است. بنابراین، روش حاکم بر آن فلسفهها عقلانی و برهانی است. روش فلسفه در قرون وسطا علاوه بر کلیگرایی و یونانی مآبی، به حرکت فکر از درون دین به بیرون گرایش داشت و بهطور اجمال میتوان گفت که، غالب فلسفههای اسلامی با روش قیاسی و کلی به تحقیق میپرداختهاند؛ همان گونه که غالب سیر فکری آنان از درون به بیرون بوده است نه بالعکس. مگر علامه طباطبایی رحمهالله و استاد مطهری رحمهالله که روش سیر بیرونی را بر درونی ترجیح میدهند و اگر به جای گرایش به کلی، گرایش تلفیقی و به جای روش درونی روش بیرونی بر غالب فلاسفه حاکم میگردید. رشد و تکامل فلسفه در جهان اسلام، چهره درخشانتری داشت.
6. رهیافت جهتشناختی؛ جهتگیری فلسفهها ممکن است قدسی یا سکولار و زمینی باشد. فلسفههای آسمانی یا قدسی، انسان را به تعالی و فرازیستی دعوت میکنند، ولی فلسفههای زمینی و سکولار، انسانها را به حیات زمینی و زیستی فرا میخوانند. فلسفه یونان باستان، با ظهور سقراط، قدسی و آسمانی میشود. او با بنیان نهادن فلسفه معرفت مدار و اخلاقگرا، فلسفه را آسمانی نمود. فلسفههای قرون وسطا هر چند جهتگیری آسمانی و قدسی دارند، ولی با نگرش توأم با تحجر و بیتوجهی به عقل و دانش بشری چندان توفیقی به دست نیاوردند. فلسفه غرب با ظهور اندیشههای بیکن و فلسفههای حسی چون لاک، بر کل وهیوم سکولار میشود. فلسفه در جهان اسلام همواره جهت قدسی و آسمانی داشته است.
7. رهیافت تطبیقی؛ رهیافت تطبیقی یعنی پژوهشگر میتواند بهطور خاص یا عام، فلسفه یا فلسفههایی را به صورت مقایسهای بررسی کند. در تطبیق خاص برای مثال، فلسفه ارسطو با افلاطون مقایسه میشود و نقاط اشتراک و تمایز آن دو به دست میآید. در تطبیق به صورت عام، یک فلسفه یا نظریه خاص فلسفی در یک تمدن با فلسفه یا فلسفههایی در بیرون آن فرهنگ و تمدن مقایسه میشود. این شیوه در روششناسی فلاسفه اسلامی بهطور برجسته به چشم میخورد.
8 . رهیافت موضوعی؛ در این رهیافت، پژوهشگر، موضوع خاصی را که برخاسته از پرسشی درباره فلسفه یا فیلسوف خاصی است برمیگزیند و به تحقیق میپردازد. در فلسفه روش موضوعی بسیار کارآمدتر است. فلاسفه غرب غالبا با روش درون و تجزیهای به کاوش در فلسفه میپردازند. در جهان اسلام نیز رویکرد موضوعی بسیار اندک است.
9 . رهیافت تاریخی؛ رهیافت تاریخی یعنی، پژوهشگر جریانهای فکری ـ فلسفی را با رویکرد تاریخی بررسی میکند که در سه مبحث تاریخ نقلی، تاریخ علمی و فلسفه تاریخ بهکار میرود. در تاریخ نقلی، مورخ فلسفه، وقایع و حوادث فلسفی یا سیاسی را بر مبنای اسناد رسمی و غیررسمی تبیین و توصیف میکند. ولی در تاریخ علمی، مورخ میخواهد پیوند حوادث و پدیدههای گزارش ده را با حوادث پیشین و مهمتر از آن با مبانی و زیرساختهای آن تبیین کند و در دانش سوم میخواهد قواعد و اصول حاکم بر کل حوادث تاریخی را بررسی کند. از ویژگیهای شیوه نخست، هویت نقلی و سندشناختی داشتن و توصیفی بودن آن است، ولی شیوه دوم علاوه بر برخورداری از متد نقلی جنبه فلسفی، کلامی، سیاسی و جامعهشناختی نیز دارد. بنابراین هر سه دانش میتوانند در رهیافت تاریخی پژوهشهای فلسفی کارآمد باشند؛ یعنی پژوهشگر میتواند وقایع فلسفی غرب را در طول زمان بر اساس اسناد و مدارک گزارش کند.
1. رهیافت قلمروشناختی؛ فلسفه دارای سه قلمرو هستیشناسی، معرفتشناسی و زیر ساختشناسی است. در هستیشناسی، پیرامون وجود و هستی بحث به میان میآید. در فلسفه معرفتشناختی، درباره مسائل شناخت و اعمال ذهن و رابطه آن با خارج سخن به میان میآید و در فلسفههای زیر ساختشناسی درباره زیر ساختهای علم، دین و هنر و ادبیات بحث میشود. فلسفههای برجسته یونانی در قلمرو فلسفههای هستیشناختی و انتولوژیک قرار میگیرند و فلسفههای مسیحی و قرون میانی نیز غالبا به هستیشناسی مربوط میشوند، ولی فلسفههای بعد از بیکن و دکارت بهطور عمده به معرفتشناسی و برخی به زیر ساختشناسی علم و دین و هنر عنایت دارند. فلسفههای اسلامی غالبا فلسفههای انتولوژیک و هستیشناختی هستند و مباحث معرفتشناختی و زیرساختشناختی به صورت فرعی و تابع مطرح میشوند.
2. رهیافت بحرانشناختی؛ فلسفههای در مسیر رشد و تکامل خود با بن بستها و بحرانهایی مواجه میشوند که این رکودها و انحطاطها را بحران آن علم میتوان نامید. فلسفه در یونان قدیم همواره در مسیر رشد و تعالی بوده است و پس از افلاطویون دوران بحران خویش را آغاز میکند. فلسفه کلیسایی با بحران تحجر و جزم اندیشی کلامی همراه بود، که بحران حسگرایی و تجربهمداری نیز به آن اضافه شد و تمامی رشتههای فلسفه یونان و قرون وسطا از هم گسسته شد. فلسفه غرب با فلسفه انتقادی کانت با بحران تفکیک فلسفه از دین مواجه شد. نخستین بحران در فلسفه اسلامی، بحران یونانی مآبی و گرایش به فلسفه افلاطون و ارسطو بود.
3. رهیافت به لحاظ پیوستگی و گسستگی؛ تکامل فلسفه در گرو پیوند با گذشته و مسائل زمان است. فلسفههای یونانی، فلسفه همان پیوستهای هستند و فلسفه بندی تکامل یافته، فلسفه پیشین است. این پیوستگی در فلسفههای قرون وسطا نیز وجود دارد و بهطور عمیق از فلسفههای یونانی تغذیه میکنند. یکی از ویژگیهای بارز فلسفههای اسلامی، اصل حفظ پیوند منطقی با اندیشههای فلسفه پیشین است.
4. رهیافت رسالتشناختی؛ در یونان باستان، رسالت فلسفه حل مساله وحدت و کثرت بوده است. رسالت فلسفه در قرون وسطا حل دو مشکل بود: یکی تبیین کلی طبیعی و دیگر تأسیس فلسفه مسیحی که با مبانی کتاب مقدس سازگار باشد. در جهان اسلام، رسالت فلسفه غالبا تبیین هستی و دفاع از مبانی اعتقادی دینی و تبیین آنها بوده، ولی در عین حال تبیین هستی مقدمه رشد و تعالی انسان قلمداد میشود.
5 . رهیافت روششناختی؛ تحلیل و بررسی این رهیافت در فلسفهها امر مشکلی است ولی به اختصار میتوان گفت که فلسفههای یونانی غالبا سیر فکریشان از کلی به جزئی بوده است. بنابراین، روش حاکم بر آن فلسفهها عقلانی و برهانی است. روش فلسفه در قرون وسطا علاوه بر کلیگرایی و یونانی مآبی، به حرکت فکر از درون دین به بیرون گرایش داشت و بهطور اجمال میتوان گفت که، غالب فلسفههای اسلامی با روش قیاسی و کلی به تحقیق میپرداختهاند؛ همان گونه که غالب سیر فکری آنان از درون به بیرون بوده است نه بالعکس. مگر علامه طباطبایی رحمهالله و استاد مطهری رحمهالله که روش سیر بیرونی را بر درونی ترجیح میدهند و اگر به جای گرایش به کلی، گرایش تلفیقی و به جای روش درونی روش بیرونی بر غالب فلاسفه حاکم میگردید. رشد و تکامل فلسفه در جهان اسلام، چهره درخشانتری داشت.
6. رهیافت جهتشناختی؛ جهتگیری فلسفهها ممکن است قدسی یا سکولار و زمینی باشد. فلسفههای آسمانی یا قدسی، انسان را به تعالی و فرازیستی دعوت میکنند، ولی فلسفههای زمینی و سکولار، انسانها را به حیات زمینی و زیستی فرا میخوانند. فلسفه یونان باستان، با ظهور سقراط، قدسی و آسمانی میشود. او با بنیان نهادن فلسفه معرفت مدار و اخلاقگرا، فلسفه را آسمانی نمود. فلسفههای قرون وسطا هر چند جهتگیری آسمانی و قدسی دارند، ولی با نگرش توأم با تحجر و بیتوجهی به عقل و دانش بشری چندان توفیقی به دست نیاوردند. فلسفه غرب با ظهور اندیشههای بیکن و فلسفههای حسی چون لاک، بر کل وهیوم سکولار میشود. فلسفه در جهان اسلام همواره جهت قدسی و آسمانی داشته است.
7. رهیافت تطبیقی؛ رهیافت تطبیقی یعنی پژوهشگر میتواند بهطور خاص یا عام، فلسفه یا فلسفههایی را به صورت مقایسهای بررسی کند. در تطبیق خاص برای مثال، فلسفه ارسطو با افلاطون مقایسه میشود و نقاط اشتراک و تمایز آن دو به دست میآید. در تطبیق به صورت عام، یک فلسفه یا نظریه خاص فلسفی در یک تمدن با فلسفه یا فلسفههایی در بیرون آن فرهنگ و تمدن مقایسه میشود. این شیوه در روششناسی فلاسفه اسلامی بهطور برجسته به چشم میخورد.
8 . رهیافت موضوعی؛ در این رهیافت، پژوهشگر، موضوع خاصی را که برخاسته از پرسشی درباره فلسفه یا فیلسوف خاصی است برمیگزیند و به تحقیق میپردازد. در فلسفه روش موضوعی بسیار کارآمدتر است. فلاسفه غرب غالبا با روش درون و تجزیهای به کاوش در فلسفه میپردازند. در جهان اسلام نیز رویکرد موضوعی بسیار اندک است.
9 . رهیافت تاریخی؛ رهیافت تاریخی یعنی، پژوهشگر جریانهای فکری ـ فلسفی را با رویکرد تاریخی بررسی میکند که در سه مبحث تاریخ نقلی، تاریخ علمی و فلسفه تاریخ بهکار میرود. در تاریخ نقلی، مورخ فلسفه، وقایع و حوادث فلسفی یا سیاسی را بر مبنای اسناد رسمی و غیررسمی تبیین و توصیف میکند. ولی در تاریخ علمی، مورخ میخواهد پیوند حوادث و پدیدههای گزارش ده را با حوادث پیشین و مهمتر از آن با مبانی و زیرساختهای آن تبیین کند و در دانش سوم میخواهد قواعد و اصول حاکم بر کل حوادث تاریخی را بررسی کند. از ویژگیهای شیوه نخست، هویت نقلی و سندشناختی داشتن و توصیفی بودن آن است، ولی شیوه دوم علاوه بر برخورداری از متد نقلی جنبه فلسفی، کلامی، سیاسی و جامعهشناختی نیز دارد. بنابراین هر سه دانش میتوانند در رهیافت تاریخی پژوهشهای فلسفی کارآمد باشند؛ یعنی پژوهشگر میتواند وقایع فلسفی غرب را در طول زمان بر اساس اسناد و مدارک گزارش کند.