ماهیت انسان در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
این مقاله ترجمه شده یکی از سخنرانیهای عبدالجواد فلاطوری درباره انسانشناسی اسلامی از دیدگاه قرآن و مقایسه آن با مسیحیت است. وی در ابتدا مطالبی در باب ماهیت انسان بیان میدارد بدین شرح، اساسا قرآن بهطور صریح عهد قدیم و عهد جدید را تصدیق میکند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اعراب را از همان آغاز به عهد قدیم و عهد جدید سفارش کرد. او در آغاز دعوتش میگفت: «آن چه میگویم همان چیزی است که ابراهیم علیهالسلام ، موسی علیهالسلام و عیسی علیهالسلام گفتهاند. تا این جا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم تردیدی ندارد که قرآن پیوستگی کاملاً عمیقی با کتابهای مقدس دارد. این پیوستگی به این معناست که وحی یک منبع واحد دارد و آن منبع خداست. نویسنده انسان را از همان هنگام خلقتش دارای دو جنبه میداند و چنین بیان میکند یک بعد، جنبه زمینی است. او از گل رس آفریده میشود که در عمل کاملاً فاقد بعد خدایی است. چنین گفته شده بعد از آن که انسان را به این صورت کامل خلق کرد، از روح خود در او میدمد؛ یعنی انسان از دو بعد مهم تشکیل میشود، آن هم دو عنصر متضاد یکی خاک و دیگری بعد خدایی، که مراتب روح است. به این ترتیب میتوان گفت که انسان همیشه حامل عنصری خدایی در خودش است. آن گاه بعد سوم اضافه میشود و آن عبارت است از روح، واژهای که در عربی برای روح بهکار برده میشود «نفس» است که به معنای دم نیز هست روح نه تنها وظیفهای نظری، بلکه همچنین وظیفهای عملی دارد، که شکل دادن به زندگی است. روح در قرآن حداقل به سه شیوه توصیف میشود. یکی نیرو و یا روحی که همیشه ما را به طرف آن چه زمین و مادی است میکشاند؛ به طرف هوی و هوس، در برابر از آنجا که جنبه خدایی وارد میدان میشود، جنبه ملامتگر آن هم وجود دارد. ملامت گر به این معنی است که روح تأمل میکند که آیا آنچه انجام شده خوب بوده است یا بد و در صورتی که کار بدی انجام شده، ما را سرزنش میکند، این تقریبا همان چیزی است که در فلسفه یا الاهیات غربی آنرا وجدان مینامیم.
اگر انسان از عهده توازن بین این دو جنبه زمینی و جنبه خدایی برآید، در پایان نفس متوازن و مطمئن خوانده میشود. نویسنده همه چیز را به صورت یک فرآیند میبیند و معتقد است، در مورد شیوه وقوع این فرآیند الاهیات اسلامی شباهت زیادی با ا خلاق مسیحی، دارد. به این ترتیب مثلاً بین آن چه اسلام در اینباره میگوید و دیدگاههای فلسفی کانت در این مورد، اصلاً تناقض یا تفاوتی وجود ندارد، بر عکس هر دو یک چیز را میگویند. البته هر یک به شکل نظام خویش که متفاوت از هم هستند.
در اینجا وی مطلبی را مطرح میکند که اسلام را از مسیحیت جدا میکند و به این نحو بیان میکند که این تفاوت اصلی به منظور اسلام و مسیحیت از انسان برمیگردد. در اسلام ما با انسانشناسی کاملاً متفاوتی سروکار داریم. از آنچه گفته شد، میتوان برداشت کرد که جنبه خدایی ـ که نزد همه انسانها یکسان است ـ با خدا هم به همان شیوه ارتباط دارد. این مطلب در سوره 20 [روم] آیه 30 تأیید میشود، در آنجا که گفته میشود؛ انسان مجهز به دینی است که در طبیعت [یا فطرت] او به او داده شده است. انسان در خود حامل دینی نخستین است. این دین نخستین چیزی نیست مگر ارتباط مستقیم با خدا که من آنرا در تعاریفم «رو به سوی خدا داشتن» مینامم. انسان در اسلام فطرتا به هیچ گناهی آلوده نیست. بنابراین گناهکار بودن امری ثانوی است نه اولی. انسان در ابتدا خوب است، او هنگامی که از عهده تحقق بخشیدن به جنبه خدایی در خود برنیاید، یا در جهت خلاف آن گام بردارد، گناهکار میشود. پس انسان فطرتا حاصل این دین نخستین است. نویسنده رابطه انسان با خدا را دو سویه میداند. از یک سو انتظار میرود که انسان به خدا به عنوان خالق خویش روی آورد. از سوی دیگر خدا به عنوان خالق که به جهت رحمتش متعهد است. تنها صفتی که خدا در قرآن خود را متعهد به آن میداند، رحمت است. بنابراین او کسی است که مراقب انسانهاست، کسی که به هر کسی چیزی را میدهد آنرا برای او بهترین میداند.
نویسنده مصیبت را به عنوان کیفر برای انسانها نمیداند و ادامه میدهد، در هیچ جای قرآن یا سنت گفته نمیشود که کسی که باید مصیبتی را تحول کند. سزاوار آن بوده یا اینکه این مصیبت کیفر چیزی است. در قرآن بیش از هر چیز امتحان به واسطه مصیبت مورد تأکید قرار میگیرد. تا آنها را امتحان کند و بداند که کدام یک از ایشان به بهترین صورت عمل میکنند. وی در باب تقدیر نیز معتقد است که تقدیر باید بیشتر به این معنا گرفته شود که در نهایت همه چیز به خدا برمیگردد. افلاطوری در پایان در پاسخ به این سؤال که چرا انسانها باید از مصیبت رنج ببرند؟ چنین پاسخ میدهد: نمونههایی از سنت میآوریم ـ ما به کسی که مصیبتی به او برسد پاداش بیشتری خواهیم داد؛ یعنی اینکه مصیبت دیده، قرب الاهی بیشتری را تجربه میکند. در پایان حیات پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از او سؤال کردند که چه کسی بیش از همه رنج کشیده است؟ پاسخ داد: پیامبران. در اینجا اشاره کرده که رنج و مصیبت نباید تنها بدنی باشد.
اگر انسان از عهده توازن بین این دو جنبه زمینی و جنبه خدایی برآید، در پایان نفس متوازن و مطمئن خوانده میشود. نویسنده همه چیز را به صورت یک فرآیند میبیند و معتقد است، در مورد شیوه وقوع این فرآیند الاهیات اسلامی شباهت زیادی با ا خلاق مسیحی، دارد. به این ترتیب مثلاً بین آن چه اسلام در اینباره میگوید و دیدگاههای فلسفی کانت در این مورد، اصلاً تناقض یا تفاوتی وجود ندارد، بر عکس هر دو یک چیز را میگویند. البته هر یک به شکل نظام خویش که متفاوت از هم هستند.
در اینجا وی مطلبی را مطرح میکند که اسلام را از مسیحیت جدا میکند و به این نحو بیان میکند که این تفاوت اصلی به منظور اسلام و مسیحیت از انسان برمیگردد. در اسلام ما با انسانشناسی کاملاً متفاوتی سروکار داریم. از آنچه گفته شد، میتوان برداشت کرد که جنبه خدایی ـ که نزد همه انسانها یکسان است ـ با خدا هم به همان شیوه ارتباط دارد. این مطلب در سوره 20 [روم] آیه 30 تأیید میشود، در آنجا که گفته میشود؛ انسان مجهز به دینی است که در طبیعت [یا فطرت] او به او داده شده است. انسان در خود حامل دینی نخستین است. این دین نخستین چیزی نیست مگر ارتباط مستقیم با خدا که من آنرا در تعاریفم «رو به سوی خدا داشتن» مینامم. انسان در اسلام فطرتا به هیچ گناهی آلوده نیست. بنابراین گناهکار بودن امری ثانوی است نه اولی. انسان در ابتدا خوب است، او هنگامی که از عهده تحقق بخشیدن به جنبه خدایی در خود برنیاید، یا در جهت خلاف آن گام بردارد، گناهکار میشود. پس انسان فطرتا حاصل این دین نخستین است. نویسنده رابطه انسان با خدا را دو سویه میداند. از یک سو انتظار میرود که انسان به خدا به عنوان خالق خویش روی آورد. از سوی دیگر خدا به عنوان خالق که به جهت رحمتش متعهد است. تنها صفتی که خدا در قرآن خود را متعهد به آن میداند، رحمت است. بنابراین او کسی است که مراقب انسانهاست، کسی که به هر کسی چیزی را میدهد آنرا برای او بهترین میداند.
نویسنده مصیبت را به عنوان کیفر برای انسانها نمیداند و ادامه میدهد، در هیچ جای قرآن یا سنت گفته نمیشود که کسی که باید مصیبتی را تحول کند. سزاوار آن بوده یا اینکه این مصیبت کیفر چیزی است. در قرآن بیش از هر چیز امتحان به واسطه مصیبت مورد تأکید قرار میگیرد. تا آنها را امتحان کند و بداند که کدام یک از ایشان به بهترین صورت عمل میکنند. وی در باب تقدیر نیز معتقد است که تقدیر باید بیشتر به این معنا گرفته شود که در نهایت همه چیز به خدا برمیگردد. افلاطوری در پایان در پاسخ به این سؤال که چرا انسانها باید از مصیبت رنج ببرند؟ چنین پاسخ میدهد: نمونههایی از سنت میآوریم ـ ما به کسی که مصیبتی به او برسد پاداش بیشتری خواهیم داد؛ یعنی اینکه مصیبت دیده، قرب الاهی بیشتری را تجربه میکند. در پایان حیات پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از او سؤال کردند که چه کسی بیش از همه رنج کشیده است؟ پاسخ داد: پیامبران. در اینجا اشاره کرده که رنج و مصیبت نباید تنها بدنی باشد.