آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

در ابتدا نویسنده نسبت بین علم و دین را چنین بیان می‏کند، علم و دین بدون این‏که ذاتا با هم متباین باشند، خواه ناخواه به سبب تحول تاریخی هر یک ـ که گویی به نحو مجزا رخ داده ـ نسبت بسیار پیچیده‏ای با هم پیدا کرده‏اند، که برای سهولت کار شاید بتوان آن‏را به نحوی از نوع عموم و خصوص من وجه دانست: در هر صورت رابطه مستقیم و زبان واحد مشترک میان آن دو به آسانی برقرار نمی‏شود.
وی بحث علم و دین را تا حدودی هم بحث میان فلسفه و کلام می‏داند و ادامه می‏دهد، البته از لحاظی نیز مسلم به نظر می‏رسد که فلسفه به علم و کلام به دین نزدیک‏تر است. در هر صورت از لحاظ تاریخی گفت‏وگو میان فلسفه و کلام رایج‏تر از گفت‏وگوی مستقیم و مستقل میان علم و دین بوده است. از طرف دیگر نمی‏توان فراموش کرد که از لحاظ ریاضی، سنجش و مقایسه چهار مفهوم متمایز و ترتیب آرایش آنها (صرف‏نظر از نیت و قصد خاصی که ممکن است در میان باشد) شامل حداقل شقوق بیت و چهارگانه است و هر یک از آنها را در نظر بگیریم، باز به ناچار باید متوسل به اولویت‏هایی بشویم که همین (در ادامه) دلالت بر مفروضاتی خواهد کرد که خود نیز در سیر بحث در حواشی نهایی ما، مؤثر خواهد بود و ما را به نتایجی راهنمایی خواهد کرد که با موضع اولیه ما (حتی اگر نتوانیم آنها را واقعا به اثبات برسانیم) رابطه اجتناب ناپذیری دارد.
نویسنده موضع علمی را نسبی و موضع دینی را مطلق دانسته و مطالبی را در رابطه با علم و دین از لحاظ تاریخی و فلسفی بیان داشته که این‏گونه است. از لحاظ تاریخی باید یادآور شد که فقط در عصر معاصر نیست که راجع به علم و دین بحث می‏شود و شاید حتی بتوان تصور کرد که بحث‏های مشابه (هر چند در چارچوب تقابل میان اسطوره‏ها و عقل) کم و بیش همیشه بوده است. در یونان باستان یکی از اولین کسانی که سعی کرده حد و حصر نوعی دانش معقولی را در مورد خداوند تعیین کند، ارسطو بوده است. او علم الاهی را نوعی فلسفه اولی نامیده است. شاید بتوان آن را تا حدودی مترادف با آن چیزی دانست که ما امروزه «هستی‏شناسی» و یا «مابعدالطبیعه» می‏نامیم. ارسطو در طبقه‏بندی حکمت، آن را بعد از ریاضیات (تعلیقات) و طبیعیات قرار داده است. با توصیف عناصر علم الاهی، این نوع بحث‏ها را توأم با اعتقادات و مناسک خاصی می‏کند که بعدا در سنت‏های مسیحی و خاصه اسلامی در طیف وسیعی از دانش‏های حکمت قدیم از همه نوع قرار گرفته است. یعنی عملاً الاهیات و طبیعیات در هم ادغام گردیده است.
در دوره اهل مدرسه «اسکولاستیک» و حتی بعدا تا دوره تجدید حیات فرهنگی غرب، شاید بتوان گفت که کلاً عقربه ذهنی متفکران میان دو قطب «وحی» و «عقل» در نوسان بوده است و موضع هر متکلم و یا متفکری را بر حسب درجه نزدیکی و یا دوری افکار او، به یکی از دو قطب قابل بررسی می‏دانسته‏اند. توماس اکوینی، حوالی سال‏های 1259 تا 1263 میلادی سعی کرده اصول اعتقادی مسیحی را با سنت مشایی محض ارسطویی که طبق آن جهان، قدیم و نفس، صورت جسم آلی و اخلاق، صرفا اعتدال طبیعت بوده، مطابق سازد و بدون این‏که یکی را بر دیگری موکول کند، امکان نوعی هماهنگی میان سنت مسیحی و موضع مشایی به وجود آورد. در آن عصر، بحث درباره وحی و تحول به صورتی بوده که می‏توان آن را نوعی معادل بحث علم و دین در نزد ما به حساب آورد.
فرانسیس بیکن بیشتر تجربی مسلک است و اعتقاد دارد که عقل باید مقابل طبیعت و پدیدارهای آن سرتعظیم فرود آورد تا از نفس طبیعت، نحوه کاربرد و استخدام آن را بیاورد. در این نظام، موفقیت عملی و قدرت‏طلبی هدف اصلی است. دکارت نیز با نزدیک سازی علم جدید به کلام سنتی، آن دو را معتبر دانسته است و کانت با جداسازی علم از اعتقاد دینی، برای آن دو، در جایگاه خاص هر یک، قائل به اعتبار شده است.
به نظر نویسنده نه علم می‏تواند ضابطه تشخیص صحت دین باشد و نه دین می‏تواند پژوهش علمی را تحت سلطه خود در بیاورد. علم‏زدگی، آن هم از نوع سطحی که متأسفانه در کشورهای در حال توسعه رایج شده، نه فقط به فرهنگ اصیل دینی، بلکه به پیشرفت علمی و صنعتی نیز صدمه وارد می‏آورد. شاید بتوان تصور کرد که در این معضل، کار عمده واصلی باز تا حدودی از آن فلاسفه و متکلمان باشد، آن هم نه این‏که الزاما در جهت انطباق علم و دین، تأمل بپردازد، بلکه بیشتر در جهت هماهنگ و سلامت آن کوشش نمایند. نه جامعه علمی بدون ریشه‏های اصیل دینی معتبر خواهد بود و نه تعصب بی‏وجه اعتقادی که مانع از شناخت دقیق علمی و فلسفی می‏شود و امتی را محروم از دستاوردها و امکانات جدید بشری می‏نماید، مقبول می‏تواند باشد. در پایان به نظر نویسنده در این مقوله آن چه از همه مهم‏تر است، نه توافق‏های احتمالی سطحی، بلکه حفظ امکانات گفت‏وگو میان این مفاهیم است، که اگر از آن نتیجه آنی و زودرس حاصل نمی‏آید، در عوض حداقل تضعیفی برای مقابله با سطحی اندیشی و تعهد در ابعاد اصلی بحث‏ها باقی می‏ماند.

تبلیغات