آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

در سخنرانی‏ها و مکتوبات برخی صاحب نظران ایرانی که در همایش دین و مدرنیته شرکت کرده یا در این‏باره اظهار نظر نموده‏اند، نکاتی کلیدی و سرنوشت ساز و در عین حال مبهم وجود دارد. برای مثال سروش می‏نویسد: «سنت و مدرنیته دو مغالطه بزرگ دوران‏اند. نه سنت هویتی است واحد و نه مدرنیته، نه دین گوهر ثابتی دارد و نه تاریخ... . مدرنیته چیزی نیست جز علم مدرن، فلسفه‏های مدرن، هنر مدرن، سیاست مدرن، اقتصاد مدرن و امثال آنها. وقتی می‏پرسیم مدرنیته با دین چه می‏کند، در حقیقت ده‏ها سؤال را برهم ریخته و طالب پاسخ واحدی شده‏ایم که امری است دست نیافتنی. باید پرسید علم جدید با دین چه می‏کند؟ فلسفه‏های جدید با دین چه می‏کنند؟ سیاست جدید با دین چه می‏کنند و از این قبیل دیگر...».
در این بحث سؤال اصلی را می‏توان این‏گونه مطرح کرد که آیا مفاهیم «دین»، «سنت» و «مدرنیته» دلالت بر وجود «طبیعتی» واحد در مصادیق خود می‏کند یا نه، چنین طبیعتی وجود ندارد و ما این مفاهیم را صرفا برای اشاره به مجموعه‏ای از اموری که هیچ ربطی با یکدیگر ندارند و به‏طور کاملاً تصادفی و اتفاقی کنار یکدیگر قرار گرفته‏اند به‏کار می‏بریم؟
باید گفت که بین ذات‏گرایی به معنای ارسطویی کلمه (essenfialism) و تحویل‏گرایی (reducfionism) راه میانه‏ای وجود دارد و آن عبارت است از: قول به وجود طبیعت. به معنای عام کلمه؛ هر چند که پاره‏ای از مفاهیم موجود در ذهن بشر مفاهیمی هستند که در اثر مغالطه هویت بخشی به امور بی‏هویت در ذهن او پدید آمده است. اما شهودهای او گواهی می‏دهند که مفاهیم دین، سنت و مدرنیته چنین نیستند و بر این باور است که به جز این شهودها هم دلیلی به سود و زیان این مدعا در دست نیست. قول به وجود طبیعت این امکان را می‏دهد که از ذاتیات یا مؤلفه‏های دین، ذاتیات با مؤلفه‏های سنت و ذاتیات و مؤلفه‏های مدرنیته سخن بگوییم. همچنین اجازه می‏دهد تا نسبیت‏گرایی در باب مقولات مهمی همچون عقلانیت را نفی کنیم و با تحویل‏گرایی فقهی یا ذبح اسلامی مفاهیم و مقولات مدرن مخالفت کنیم. بین نفی هویت یا چیستی به معنای ارسطویی کلمه و سخن گفتن از ذاتیات و مقومات و مؤلفه‏ها هیچ منافاتی وجود ندارد زیرا سخن گفتن از آنها فقط وجود یا واقعیت طبیعت یا چیستی به معنای عام کلمه را مفروض می‏گیرد.
بنابراین راه برطرف کردن ابهامات و سؤالات درباره هویت سنت، مدرنیته و دین، و طریقه شکل گرفتن آنها در ذهن، تفکیک قائل شدن بین دو هویت که عبارتند از: یکی ماهیت به معنای ارسطویی کلمه (essence =) و دیگری طبیعت به معنای عام کلمه (nature =) می‏باشد. براهین فلسفی به ما نشان می‏دهند که، ذات یا ماهیت به معنای ارسطویی کلمه وجود خارجی ندارد و ساخته و پرداخته ذهن و اندیشه‏ای پنداری و اعتباری است. اما هیچ دلیلی به سود این ادعای «کلی» وجود ندارد که وجود یا واقعیت طبیعت به معنای عام کلمه نیز محال است و هیچ چیزی در عالم پیدا نمی‏شود که هویت یا طبیعت به معنای عام کلمه داشته باشد. با این همه نفی یا تأیید طبیعت به معنای عام کلمه در یک مورد خاص نیازمند دلیل خاص و موردی است. و تنها راهی که برای نفی یا تأیید چنین ادعایی در یک مورد خاص وجود دارد عبارت است از: تحلیل فلسفی و سازوار کردن شهودهای زبانی و غیرزبانی.
وجود و عدم چنین طبیعتی را نمی‏توان با روش جامعه شناسانه یا رویکرد پسینی و تجربی نشان داد. به بیان روشن‏تر، می‏توان ادعا کرد که یکی از خطاهایی که ذهن آدمی در مقام کسب معرفت و شناخت حقایق مرتکب آن می‏شود، عبارت است از: فرض طبیعت برای اموری که طبیعت ندارد، اما ادعا این است که، این خطای «سیستماتیک» نیست، بلکه «موردی» است. لذا خطای دیگری که ذهن آدمی در این مقام مرتکب می‏شود عبارت است از: نفی طبیعت از اموری که طبیعت دارند و این خطا هم سیستماتیک نیست، بلکه موردی است. بنابراین، ادعای این‏که در یک مورد خاص ذهن ما مرتکب یکی از این دو خطا شده یا نه، ادعای امری بدیهی نیست و تأیید آن نیازمند دلیل است.

تبلیغات