آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده در این مقاله به تحلیلی کوتاه از گذشته و حال دموکراسی اشاره و نظراتی را در رابطه با آینده موج سوم دموکراسی بیان داشته است. وی مقاله خویش را از زمان شروع عصر دموکراسی آغاز می‏کند و چنین می‏نویسد که: اندکی بیش از دو دهه پیش، ماریوسوآرز و همکارانش در اقدامی شجاعانه و قاطع، همراه با خلاقیت فکری چشمگیر، آغازگر مرحله نوینی در تاریخ بشریت یعنی عصر دموکراسی بودند. آنها نیز الگویی را برجای نهادند که اسپانیا، یونان، برزیل و چند کشور دیگر آن‏را ادامه دادند. اما نتیجه این اقدامات از پیش مقدر نشده بود. هرج و مرج، جنگ و ستیزی که در پرتغال به مدت چند ماه ادامه یافت در نهایت به سرنگونی نظام دیکتاتوری در آوریل 1974 انجامید.
نویسنده مختصر نگاهی به تاریخچه آن می‏اندازد و این‏گونه بیان می‏دارد که موج بلند دموکراتیزاسیونی که در اوایل قرن نوزدهم آغاز شد، تا دهه 1920 به پیروزی دموکراسی در حدود 30 کشور جهان انجامید. اقتدارگرایی احیا شده و بر آمدن فاشیسم، در فاصله دهه‏های 1920 و 1930 تا سال 1942 شعار دموکراسی‏ها در جهان را تقریبا به 12 کشور کاهش داد. دوم این که موج کوتاه دموکراتیزاسیون بعد از جنگ جهانی دوم، دوباره تعداد آنها را تا 30 کشور افزایش داد. اما این یکی نیز به ناکامی دموکراسی در بسیاری از این کشورها انجامید.
نویسنده تثبیت دموکراسی در کشورهایی که به تازگی به وجود آمده باشد و دنیایی که در آن دموکراسی علاوه بر نظام غالب حکومت نظام جهان شمول آن نیز باشد را وابسته به دو عامل می‏داند: توسعه اقتصادی و پذیرش دموکراسی از سوی فرهنگ‏های غیرغربی و ادامه می‏دهد ارتباط بسیار زیادی میان سطوح دموکراسی و سطوح توسعه اقتصادی وجود دارد. اگر از دولت‏های ثروتمند نفتی به عنوان یک مورد خاص صرف نظر کنیم، همه کشورهای ثروتمند جهان به غیراز سنگاپور دموکراتیک‏اند و به استثنای هند که نمونه قابل توجهی است و یکی دو تا کشور دیگر اغلب جزو فقیرترین کشورها در جهان به شمار می‏آیند. کشورهایی که در سطوح میانی توسعه اقتصادی قرار دارند، در بعضی موارد دموکراتیک‏اند و در برخی موارد خیر.
خلاصه سخن اینکه، نویسنده آرزوی رسیدن به دموکراسی را در رشد اقتصادی می‏بیند. دلایل متعددی برای این ارتباط وجود دارد. توسعه اقتصادی در بردارنده سطوح متعالی‏تر شهرنشینی، سواد و آموزش است. همچنین متضمن تغییر در ساختار شغلی، کاهش اندازه و اهمیت بخش روستایی و توسعه طبقه متوسط جدید و کارگر می‏باشد. این گروه‏ها به‏طور روزافزونی خواهان تأثیر و نفوذ در سیاست‏هایی هستند که بر آنها تأثیر می‏گذارند. با سطوح بالاتری از آموزش، آنها قادرند اتحادیه‏های تجاری، احزاب سیاسی و انجمن‏های مدنی را به منظور ارتقای منافع خود سازماندهی کنند. دوم این که، توسعه اقتصادی به تولید منابع بیشتر خصوصی و دولتی برای توزیع میان گروه‏ها در جامعه می‏انجامد. سوم این که رشد اقتصادی، اقتصاد پیچیده‏تری را به وجود می‏آورد که کنترل آن به‏طور روزافزونی از سوی دولت مشکل می‏شود. چهارم، کاهش کنترل دولت بر اقتصاد منجر به ایجاد و رشد مراکز مستقل قدرت مبتنی بر کنترل خصوصی سرمایه، تکنولوژی و ارتباطات می‏گردد.
نویسنده دموکراسی مدرن را، محصول تمدن غرب دانسته و ریشه آن‏را در تکثرگرایی اجتماعی، نظام طبقاتی، جامعه مدنی، اعتقاد به حکومت قانون، تجربه دستگاه‏های نمایندگی و انفکاک اقتصاد زمینی و روحانی از یکدیگر و تعهد به فردگرایی می‏داند که یک هزاره پیش در اروپای غربی شروع به رشد و توسعه کرد. به نظر ایشان دولت ـ ملت مدرن نظام سیاسی دموکراتیکی دارد، تا آن حد که قدرتمندترین تصمیم گیرندگانش از طریق انتخابات عادلانه، درست و ادواری انتخاب می‏شوند و هم کاندیداها آزادانه برای کسب رأی رقابت می‏کنند و واقعا همه جمعیت بزرگ سال آن حائز شرایط رأی دادن هستند.
طبق تعریف شوچیتر از دموکراسی، انتخابات، جوهره دموکراسی است و دیگر ویژگی‏های نظام‏های دموکراتیک از آن ناشی می‏شوند.
نویسنده تمایز میان دموکراسی لیبرال و دموکراسی انتخاباتی را از نظر لدی دیاموند چنین بیان می‏کند: در دموکراسی‏های لیبرال نه فقط انتخابات وجود دارد که نیز قدرت قوه مجریه به چشم می‏خورد. قوه قضاییه مستقل قانون را به اجرا می‏گذارد، از حقوق فردی و حق آزادی بیان، تشکیل انجمن، عقیده و مشارکت حمایت می‏کند و...، و دموکراسی‏های انتخاباتی واجد حکومت‏هایی هستند که در نتیجه انتخابات عقلایی آزاد و عادلانه تشکیل شده‏اند، اما فاقد برخی دیگر از ضمانت‏ها برای حقوق و آزادی‏هایی هستند که در دموکراسی‏هایی لیبرالی به چشم می‏خورد.
وی پیامدهای انتخابات در کشورهای غیرغربی را این‏چنین می‏شمارد، اول این‏که انتخابات در جوامع غیرغربی ممکن است به پیروزی رهبران یا گروه‏های سیاسی که جدا بقای دموکراسی را تهدید می‏کنند منجر شود. دوم این‏که، انتخابات در کشورهای غیرغربی انگیزه‏ای برای سیاست مداران فراهم می‏کند که درخواست‏هایی را مطرح نمایند که بیشترین آراء را برای آنها جمع کند و این درخواست‏ها اغلب ماهیتی قومی، مذهبی یا ملی‏گرایانه دارند. در اینجا نویسنده نظر خود را در مورد دموکراسی ایران این‏طور بیان می‏کند که؛ ایران از برخی جهات یک دموکراسی انتخاباتی است. گذشته از این، مجلس قدرت برجسته‏ای دارد. در خلیج فارس عربستان سعودی که نزدیکترین متحد آمریکا محسوب می‏شود غیردموکراتیک‏ترین کشور است، درحالی‏که ایران به عنوان بزرگترین رقیب و معارض آمریکا دموکراتیک‏ترین کشور.
وی دموکراسی را متکی به یک جامعه مدنی قدرتمند می‏داند که در کشورهای مسلمان در حال سربرآوردن است، اما این جامعه مدنی یک جامعه بنیادگر است و نه یک جامعه مدنی لیبرال و سکولار. نویسنده معتقد است که هم اکنون باید تأکید بیشتر بر تحول دموکراسی‏های انتخاباتی به دموکراسی‏های لیبرالی باشد. نقطه آغاز آمریکای لاتین است، جایی که دموکراسی در چندین کشور ریشه دوانده و 10 کشور دموکراسی انتخاباتی (نه لیبرالی) وجود دارد. دومین نیاز عمده توسعه حس اجماع و تقویت اشکال همکاری در میان دموکراسی‏های لیبرالی است. یکی از شیوه‏های انجام آن، تأسیس بنیادهای مالی عمومی یا دیگر نهادهای متعهد به گسترش دموکراسی است.
در پایان نویسنده موج سوم در زمان حال را چنین تحلیل می‏کند: موج سوم هم اکنون شاهد تشکیل «موقوفه ملی برای دموکراسی» در ایالت متحده و «بنیاد وست مینیستر برای دموکراسی» در انگلیس است. دیگر دموکراسی‏های غربی نیز به سوی تأسیس و تحکیم نهادهایی مشابه در حرکتند. همچنین بسیار پسندیده است که این نهادها در یک انجمن بین‏المللی برای هماهنگ کردن کوشش‏هایشان گرد هم آیند و یک گروه مؤثر اعمال نفوذ را با حکومت‏های ملی و سازمان‏های بین‏المللی به نفع توسعه دموکراتیک تشکیل دهند. اکنون پس از گذشت 20 سال از موج سوم، شرایط بسی مطلوب‏تر شده و گروه‏های غیردولتی باید به سوی ایجاد یک انجمن بین‏المللی متشکل از سازمان‏ها و جنبش‏هایی که خود را وقف گشترش دموکراسی در کشورها کرده‏اند، حرکت نمایند.

تبلیغات