قدرت در اندیشه فوکو
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قدرت را در اندیشه فوکو جایگاهی میداند که عامل تعیین کننده تغییرات تاریخی است و در همه سطوح و زوایای اجتماعی گسترده است. منحصر به یک گروه و طبقه نیست و لذا دارای ماهیتی سیال است و هرگز نمیتوان آنرا بی اثر و متلاشی کرد و شبکه قدرت را با کودتا و انقلاب تغییر داد. تحلیل فوکو از قدرت، بیانگر اغواکنندگی بیشتر آن در اندیشه مدرن نسبت به تحلیل سنتی از قدرت است. فوکو در تحلیل خود به دنبال تبیین این بوده که پشت ظاهر جامعه مدرن، خواستِ سلطه پنهان است و فرد در جامعه مدرن تحت عنوان حقیقت یا رهایی، تن به سلطه میدهد. در اندیشه فوکو، مفهوم کلی و جهان گستر، حقیقت همواره مشخص، محلی و وابسته به شرائط است.
جامعه انسانی همواره بر نظام قدرت استقرار است و لذا تغییر نظام انتقال از یک نظام قدرت به یک نظام قدرت دیگر و از آنجایی که هر قدرت، تعبیر خود را حقیقت میداند، لذا گریز از قدرت به آزادی خیالی بیش نیست. در نگاه فوکو بین قدرت و استبداد تفاوت قائل شده است. فوکو در بیان روابط قدرت، توجه به نکاتی دارد که عبارت است از:
1. این روابط ریشه در اعماق جامعه دارد؛
2. نمیتوان صرفا آنرا در مرز طبقات یا رابطه دولت و شهروندان جستوجو کرد؛
3. خود را اکتفا به باز تولید و بازبینی خود نمیکند؛
4. در عین استمرار، شباهت و قرابتی در آن نیست.
فوکو همانند نیچه میپذیرد که تمام زندگی قدرت است، ولی به جای انکار ناممکن قدرت، به دنبال تعدیل آن است. فوکو معتقد است که، قدرت را باید نخست در چندگونگی روابط نیروهایی دانست که ذات قلمرو آن و جزء ساختار آن هستند. مفهوم گفتمان در اندیشه فوکو از مفاهیم اساسی است که گفتمانها موضوعات را میسازند و در فرآیند سازندگی مداخله خود را پنهان میکنند. در اندیشه فوکو، قدرت یک نام است که به وضعیتی استراتژیک اطلاق میشود نه نهاد و ساختار که اصل در آن اختلاف همه جانبه و دوگانگی از بالا به پایین است.
رابطه قدرتها همیشه ارادی و عینی بود و فهم آن به علت این است که محصول یک محاسبه میباشد. کوشش فوکو این است که از برتری مفهوم سرکوبگری قدرت، تبارنامهای در تاریخ اندیشه تبیین کند. کارکرد قدرت از نظر فوکو [نظارت، برانگیختن، خلق کردن] است.
فوکو عمل قدرت را از مقوله هدایت رفتارها میداند نه عمل جنگی و حقوقی، لذا مجموع اعمالی است در برابر اعمال ممکن. لذا هیچ رابطه قدرتی بدون تشکیل حوزهای از دانش متصور نیست و هیچ دانشی نیست که متضمن روابط قدرت نباشد.
جامعه انسانی همواره بر نظام قدرت استقرار است و لذا تغییر نظام انتقال از یک نظام قدرت به یک نظام قدرت دیگر و از آنجایی که هر قدرت، تعبیر خود را حقیقت میداند، لذا گریز از قدرت به آزادی خیالی بیش نیست. در نگاه فوکو بین قدرت و استبداد تفاوت قائل شده است. فوکو در بیان روابط قدرت، توجه به نکاتی دارد که عبارت است از:
1. این روابط ریشه در اعماق جامعه دارد؛
2. نمیتوان صرفا آنرا در مرز طبقات یا رابطه دولت و شهروندان جستوجو کرد؛
3. خود را اکتفا به باز تولید و بازبینی خود نمیکند؛
4. در عین استمرار، شباهت و قرابتی در آن نیست.
فوکو همانند نیچه میپذیرد که تمام زندگی قدرت است، ولی به جای انکار ناممکن قدرت، به دنبال تعدیل آن است. فوکو معتقد است که، قدرت را باید نخست در چندگونگی روابط نیروهایی دانست که ذات قلمرو آن و جزء ساختار آن هستند. مفهوم گفتمان در اندیشه فوکو از مفاهیم اساسی است که گفتمانها موضوعات را میسازند و در فرآیند سازندگی مداخله خود را پنهان میکنند. در اندیشه فوکو، قدرت یک نام است که به وضعیتی استراتژیک اطلاق میشود نه نهاد و ساختار که اصل در آن اختلاف همه جانبه و دوگانگی از بالا به پایین است.
رابطه قدرتها همیشه ارادی و عینی بود و فهم آن به علت این است که محصول یک محاسبه میباشد. کوشش فوکو این است که از برتری مفهوم سرکوبگری قدرت، تبارنامهای در تاریخ اندیشه تبیین کند. کارکرد قدرت از نظر فوکو [نظارت، برانگیختن، خلق کردن] است.
فوکو عمل قدرت را از مقوله هدایت رفتارها میداند نه عمل جنگی و حقوقی، لذا مجموع اعمالی است در برابر اعمال ممکن. لذا هیچ رابطه قدرتی بدون تشکیل حوزهای از دانش متصور نیست و هیچ دانشی نیست که متضمن روابط قدرت نباشد.