آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این نوشته، اشاره‏ای بسیار کوتاه بر نظرات داریوش شایگان درباره فلسفه و نکاتی پیرامون تاریخ و جایگاه آن است. این که فلسفه از غرب آمده، و شرق اساسا فلسفه نداشته، ایرانیان نقش اساسی در فلسفه داشته‏اند دلیل اشتیاق ایرانیان به فلسفه و... .

متن

به اعتقاد داریوش شایگان، فلسفه در ایران بیش از حد مطرح شده و همه فلسفه زده شده‏اند. شایگان درباره این دیدگاه که مهد فلسفه غرب است، اظهار داشت: بله، یک نظر هست که می‏گویند فلسه از غرب آمده. البته یونانیان نقش مهمی داشته‏اند و بعد سایر ملت‏های غرب روی آن کار کردند؛ اما در مشرق زمین پدیده‏های دیگر ی بود. فلسفه در هند لااقل به صورت راه فرزانگی خیلی رایج بود. از قرن پنج و شش قبل از میلاد مسیح علیه‏السلام ، هند یک لابراتوار عظیم فکر است و کمبودی هم نسبت به یونان ندارد؛ نه از لحاظ منطق، نه تحلیل عقاید آنها؛ ذهن خیلی علمی دارند. اما فلسفه به عنوان پدیده‏ای پویا و متحول، آن‏گونه که در غرب به وجود آمد، در هند شکل نگرفته و نه حتی در چین. چینی‏ها در خیلی از علوم پیشرو بوده‏اند، منتها این پیشروی هرگز به صورت آگاهی علمی نبوده است.
شایگان البته معتقد است که فلسفه جدید در غرب هم اگر شکل گرفت، تنها در یک منطقه بسیار کوچک اروپا که شامل ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلیس می‏شد، رونق داشت.
در طول 10 هزار سال گذشته انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی اتفاق افتاد که به انقلاب دوم، همه تمدن‏ها راه پیدا نکردند یا دیر راه پیدا کردند. برخی‏ها خودشان را تطبیق دادند و برخی‏ها هم نه. خاور دوری‏ها، ژاپنی‏ها در اواخر قرن 19 آگاه شدند و مجدانه پا به عرصه تجدد گذاشتند. چینی‏ها هم کمی دیرتر. اما حالا تقریبا تمام کشورهای اسلامی دارند مقاومت می‏کنند؛ دلیل آن‏را هم نمی‏دانم! شاید هنوز نوستالژی آن دوران با شکوه را دارند. از سویی هم شاید بحث پیدایش ایدئولوژی زدگی و بنیادگرایی باشد.
«در ایران همه به فلسفه اشتهار پیدا کرده‏اند؛ این روزها همه دم از فلسفه می‏زنند. نمی‏دانم واقعا هم می‏شناسند یا نه؟ اما قدر مسلم این است که ایران تنها کشور دنیاست که کتاب‏های فلسفی از رمان بیشتر فروش می‏رود. هیچ جای دنیا چنین اتفاقی نمی‏افتد و این نشان می‏دهد که ایرانی‏ها با فلسفه پیوندی دارند.
ایشان اشاره دارد که، شاید چون ایرانی‏ها ذهن خیلی دیالکتیکی دارند و در طول تاریخ هم اگر بنگریم، می‏بینیم تنها کسانی که در تکوین فرهنگ اسلامی فوق العاده مشارکت عمیق داشته‏اند، ایرانی‏ها بوده‏اند و در این شکی نیست؛ بلکه یک واقعیت است که 80 تا 90 درصد متفکران اسلامی ایرانی تبارند؛ از فارابی تا ابن‏سینا و سهروردی، جز کندی که عرب است، و چرا؟ لابد این استعداد ایرانی‏هاست. آنها بیشتر ذهنی عرفانی دارند تا ذهن فلسفی به معنایی که در غرب رایج است، یعنی بحث و جدل کردن را دوست دارند.
اشاره
برخی از اظهارات ایشان با توجه به تاریخ و مبانی فلسفه دارای اشتباهاتی است که به نقد و بررسی آنها اشاره‏ای می‏شود:
1. مهد فلسفه کجاست؟
عده‏ای از مدعیان متعصب غربی چنین شایعاتی را وارد کتاب‏ها و مقالات کرده‏اند که فلسفه از آنِ غرب است و هر آنچه سایر ملل بهره‏ای از فلسفه دارند از غرب گرفته‏اند و عده‏ای از ناآشنایان به فلسفه همان سخنان را تکرار می‏کنند. درحالی‏که اگر نگاهی گُذرا به تاریخ داشته باشیم نکات شایان توجهی درباره کذب این ادعاها خواهیم یافت:
الف) یونان سرزمینی بود که منطقه‏ای محدود را شامل می‏شد و همه غرب نیست و غربِ آن روزگار، در بربریت و وحشی‏گری به سر می‏بردند.
ب) یونانِ آن زمان داد و ستدهای بسیاری مهمی با ایران و مصر داشته است؛ گرچه برخی از این داد و ستدها با جنگ و خونریزی اتفاق افتاده است.
ج) بنابه گزارشات تاریخی معتبر، بسیاری از فلاسفه و دانشمندان اثرگذار در علم فلسفه مثل فیثاغورث، تالس و دیگران دانش آموختگان مکتب پرآوازه مصر بود و مصر آن زمان تقریبا همه گستره نیل تا فرات را در بر می‏گرفت که تماما از آنِ آسیا و شرق است.
د) اگر حلقه علمی و فلسفی دوره اسلامی را، که دوره افول یونان بود از تاریخ حذف کنیم، حتی خود غربی‏ها هم امروزه بدون پشتوانه بودند؛ زیرا آنچه غرب از علوم و فلسفه یونان می‏داند از طریق مسلمانان و حوزه‏های علمی ـ فلسفی آنان است. وانگهی آنچه به دست غربیان رسیده، علاوه بر متونِ دست اول خود یونان، همه رشد و تعالی چندین قرن مسلمانان بوده و نکته مهم‏تر این‏که غربیان علوم یونانی را، که از مسلمانان برگرفتند نتوانستند به رشد و تعالی برسانند و قرن‏ها در رکود و جمود بودند و ناچار شدند به تلاش‏های قرون تعالی اسلامی متوسل شده و قرن‏ها نیز در همان علوم غوطه‏ور بودند و بیشتر نوآوری‏های آنان را نیز به اسم خود جا زدند. مثلاً طب و نجومی که در غرب رایج بود، تا همین اواخر همه نوآوری‏ها و پیشرفت‏های مسلمانان بود نه یونان.
با توجه به این نکات آنچه در غرب بوده است فقط در برهه کوتاهی از تاریخ و آن هم فقط در منطقه بسیار محدود جغرافیایی بود نه همه غرب.
2. جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه:
نکته شایان توجهی را که ایشان درباره نقش ایرانیان در فلسفه مورد تأکید قرار داده است، از اهمیت فراوانی در تبارشناسی تاریخ فلسفه برخوردار است. و تلاش‏های مرحوم سیدجلال الدین آشتیانی در این زمینه قابل توجه است که در کتاب آثار حکمای ایران (پس از ملاصدرا) ارائه کرده است.
3. نکته جالبی که در بیان این نوشته وجود دارد، تناقضی است که درباره خود و خصلت ایرانیان ارائه شده است. از طرفی می‏گوید ایرانیان ذهنی عرفانی دارند نه فلسفی و از طرفی می‏گوید یعنی جدل و بحث کردن را دوست دارند. به هر حال ذهن ایرانی ذهنی با ضریب هوشی و فهم فوق العاده بالا است و البته نه فقط فلسفی و نه فقط عرفانی، بلکه هم عرفانی و هم فلسفی است. از همین جهت است که فلسفه‏های اشراقی و عرفان نظری در بستره علمی ـ فلسفی ایرانیان رشد کرده و به تعالی رسیده است.

تبلیغات