همه فلسفه زده شده اند
آرشیو
چکیده
این نوشته، اشارهای بسیار کوتاه بر نظرات داریوش شایگان درباره فلسفه و نکاتی پیرامون تاریخ و جایگاه آن است. این که فلسفه از غرب آمده، و شرق اساسا فلسفه نداشته، ایرانیان نقش اساسی در فلسفه داشتهاند دلیل اشتیاق ایرانیان به فلسفه و... .متن
به اعتقاد داریوش شایگان، فلسفه در ایران بیش از حد مطرح شده و همه فلسفه زده شدهاند. شایگان درباره این دیدگاه که مهد فلسفه غرب است، اظهار داشت: بله، یک نظر هست که میگویند فلسه از غرب آمده. البته یونانیان نقش مهمی داشتهاند و بعد سایر ملتهای غرب روی آن کار کردند؛ اما در مشرق زمین پدیدههای دیگر ی بود. فلسفه در هند لااقل به صورت راه فرزانگی خیلی رایج بود. از قرن پنج و شش قبل از میلاد مسیح علیهالسلام ، هند یک لابراتوار عظیم فکر است و کمبودی هم نسبت به یونان ندارد؛ نه از لحاظ منطق، نه تحلیل عقاید آنها؛ ذهن خیلی علمی دارند. اما فلسفه به عنوان پدیدهای پویا و متحول، آنگونه که در غرب به وجود آمد، در هند شکل نگرفته و نه حتی در چین. چینیها در خیلی از علوم پیشرو بودهاند، منتها این پیشروی هرگز به صورت آگاهی علمی نبوده است.
شایگان البته معتقد است که فلسفه جدید در غرب هم اگر شکل گرفت، تنها در یک منطقه بسیار کوچک اروپا که شامل ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلیس میشد، رونق داشت.
در طول 10 هزار سال گذشته انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی اتفاق افتاد که به انقلاب دوم، همه تمدنها راه پیدا نکردند یا دیر راه پیدا کردند. برخیها خودشان را تطبیق دادند و برخیها هم نه. خاور دوریها، ژاپنیها در اواخر قرن 19 آگاه شدند و مجدانه پا به عرصه تجدد گذاشتند. چینیها هم کمی دیرتر. اما حالا تقریبا تمام کشورهای اسلامی دارند مقاومت میکنند؛ دلیل آنرا هم نمیدانم! شاید هنوز نوستالژی آن دوران با شکوه را دارند. از سویی هم شاید بحث پیدایش ایدئولوژی زدگی و بنیادگرایی باشد.
«در ایران همه به فلسفه اشتهار پیدا کردهاند؛ این روزها همه دم از فلسفه میزنند. نمیدانم واقعا هم میشناسند یا نه؟ اما قدر مسلم این است که ایران تنها کشور دنیاست که کتابهای فلسفی از رمان بیشتر فروش میرود. هیچ جای دنیا چنین اتفاقی نمیافتد و این نشان میدهد که ایرانیها با فلسفه پیوندی دارند.
ایشان اشاره دارد که، شاید چون ایرانیها ذهن خیلی دیالکتیکی دارند و در طول تاریخ هم اگر بنگریم، میبینیم تنها کسانی که در تکوین فرهنگ اسلامی فوق العاده مشارکت عمیق داشتهاند، ایرانیها بودهاند و در این شکی نیست؛ بلکه یک واقعیت است که 80 تا 90 درصد متفکران اسلامی ایرانی تبارند؛ از فارابی تا ابنسینا و سهروردی، جز کندی که عرب است، و چرا؟ لابد این استعداد ایرانیهاست. آنها بیشتر ذهنی عرفانی دارند تا ذهن فلسفی به معنایی که در غرب رایج است، یعنی بحث و جدل کردن را دوست دارند.
اشاره
برخی از اظهارات ایشان با توجه به تاریخ و مبانی فلسفه دارای اشتباهاتی است که به نقد و بررسی آنها اشارهای میشود:
1. مهد فلسفه کجاست؟
عدهای از مدعیان متعصب غربی چنین شایعاتی را وارد کتابها و مقالات کردهاند که فلسفه از آنِ غرب است و هر آنچه سایر ملل بهرهای از فلسفه دارند از غرب گرفتهاند و عدهای از ناآشنایان به فلسفه همان سخنان را تکرار میکنند. درحالیکه اگر نگاهی گُذرا به تاریخ داشته باشیم نکات شایان توجهی درباره کذب این ادعاها خواهیم یافت:
الف) یونان سرزمینی بود که منطقهای محدود را شامل میشد و همه غرب نیست و غربِ آن روزگار، در بربریت و وحشیگری به سر میبردند.
ب) یونانِ آن زمان داد و ستدهای بسیاری مهمی با ایران و مصر داشته است؛ گرچه برخی از این داد و ستدها با جنگ و خونریزی اتفاق افتاده است.
ج) بنابه گزارشات تاریخی معتبر، بسیاری از فلاسفه و دانشمندان اثرگذار در علم فلسفه مثل فیثاغورث، تالس و دیگران دانش آموختگان مکتب پرآوازه مصر بود و مصر آن زمان تقریبا همه گستره نیل تا فرات را در بر میگرفت که تماما از آنِ آسیا و شرق است.
د) اگر حلقه علمی و فلسفی دوره اسلامی را، که دوره افول یونان بود از تاریخ حذف کنیم، حتی خود غربیها هم امروزه بدون پشتوانه بودند؛ زیرا آنچه غرب از علوم و فلسفه یونان میداند از طریق مسلمانان و حوزههای علمی ـ فلسفی آنان است. وانگهی آنچه به دست غربیان رسیده، علاوه بر متونِ دست اول خود یونان، همه رشد و تعالی چندین قرن مسلمانان بوده و نکته مهمتر اینکه غربیان علوم یونانی را، که از مسلمانان برگرفتند نتوانستند به رشد و تعالی برسانند و قرنها در رکود و جمود بودند و ناچار شدند به تلاشهای قرون تعالی اسلامی متوسل شده و قرنها نیز در همان علوم غوطهور بودند و بیشتر نوآوریهای آنان را نیز به اسم خود جا زدند. مثلاً طب و نجومی که در غرب رایج بود، تا همین اواخر همه نوآوریها و پیشرفتهای مسلمانان بود نه یونان.
با توجه به این نکات آنچه در غرب بوده است فقط در برهه کوتاهی از تاریخ و آن هم فقط در منطقه بسیار محدود جغرافیایی بود نه همه غرب.
2. جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه:
نکته شایان توجهی را که ایشان درباره نقش ایرانیان در فلسفه مورد تأکید قرار داده است، از اهمیت فراوانی در تبارشناسی تاریخ فلسفه برخوردار است. و تلاشهای مرحوم سیدجلال الدین آشتیانی در این زمینه قابل توجه است که در کتاب آثار حکمای ایران (پس از ملاصدرا) ارائه کرده است.
3. نکته جالبی که در بیان این نوشته وجود دارد، تناقضی است که درباره خود و خصلت ایرانیان ارائه شده است. از طرفی میگوید ایرانیان ذهنی عرفانی دارند نه فلسفی و از طرفی میگوید یعنی جدل و بحث کردن را دوست دارند. به هر حال ذهن ایرانی ذهنی با ضریب هوشی و فهم فوق العاده بالا است و البته نه فقط فلسفی و نه فقط عرفانی، بلکه هم عرفانی و هم فلسفی است. از همین جهت است که فلسفههای اشراقی و عرفان نظری در بستره علمی ـ فلسفی ایرانیان رشد کرده و به تعالی رسیده است.
شایگان البته معتقد است که فلسفه جدید در غرب هم اگر شکل گرفت، تنها در یک منطقه بسیار کوچک اروپا که شامل ایتالیا، فرانسه، آلمان و انگلیس میشد، رونق داشت.
در طول 10 هزار سال گذشته انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی اتفاق افتاد که به انقلاب دوم، همه تمدنها راه پیدا نکردند یا دیر راه پیدا کردند. برخیها خودشان را تطبیق دادند و برخیها هم نه. خاور دوریها، ژاپنیها در اواخر قرن 19 آگاه شدند و مجدانه پا به عرصه تجدد گذاشتند. چینیها هم کمی دیرتر. اما حالا تقریبا تمام کشورهای اسلامی دارند مقاومت میکنند؛ دلیل آنرا هم نمیدانم! شاید هنوز نوستالژی آن دوران با شکوه را دارند. از سویی هم شاید بحث پیدایش ایدئولوژی زدگی و بنیادگرایی باشد.
«در ایران همه به فلسفه اشتهار پیدا کردهاند؛ این روزها همه دم از فلسفه میزنند. نمیدانم واقعا هم میشناسند یا نه؟ اما قدر مسلم این است که ایران تنها کشور دنیاست که کتابهای فلسفی از رمان بیشتر فروش میرود. هیچ جای دنیا چنین اتفاقی نمیافتد و این نشان میدهد که ایرانیها با فلسفه پیوندی دارند.
ایشان اشاره دارد که، شاید چون ایرانیها ذهن خیلی دیالکتیکی دارند و در طول تاریخ هم اگر بنگریم، میبینیم تنها کسانی که در تکوین فرهنگ اسلامی فوق العاده مشارکت عمیق داشتهاند، ایرانیها بودهاند و در این شکی نیست؛ بلکه یک واقعیت است که 80 تا 90 درصد متفکران اسلامی ایرانی تبارند؛ از فارابی تا ابنسینا و سهروردی، جز کندی که عرب است، و چرا؟ لابد این استعداد ایرانیهاست. آنها بیشتر ذهنی عرفانی دارند تا ذهن فلسفی به معنایی که در غرب رایج است، یعنی بحث و جدل کردن را دوست دارند.
اشاره
برخی از اظهارات ایشان با توجه به تاریخ و مبانی فلسفه دارای اشتباهاتی است که به نقد و بررسی آنها اشارهای میشود:
1. مهد فلسفه کجاست؟
عدهای از مدعیان متعصب غربی چنین شایعاتی را وارد کتابها و مقالات کردهاند که فلسفه از آنِ غرب است و هر آنچه سایر ملل بهرهای از فلسفه دارند از غرب گرفتهاند و عدهای از ناآشنایان به فلسفه همان سخنان را تکرار میکنند. درحالیکه اگر نگاهی گُذرا به تاریخ داشته باشیم نکات شایان توجهی درباره کذب این ادعاها خواهیم یافت:
الف) یونان سرزمینی بود که منطقهای محدود را شامل میشد و همه غرب نیست و غربِ آن روزگار، در بربریت و وحشیگری به سر میبردند.
ب) یونانِ آن زمان داد و ستدهای بسیاری مهمی با ایران و مصر داشته است؛ گرچه برخی از این داد و ستدها با جنگ و خونریزی اتفاق افتاده است.
ج) بنابه گزارشات تاریخی معتبر، بسیاری از فلاسفه و دانشمندان اثرگذار در علم فلسفه مثل فیثاغورث، تالس و دیگران دانش آموختگان مکتب پرآوازه مصر بود و مصر آن زمان تقریبا همه گستره نیل تا فرات را در بر میگرفت که تماما از آنِ آسیا و شرق است.
د) اگر حلقه علمی و فلسفی دوره اسلامی را، که دوره افول یونان بود از تاریخ حذف کنیم، حتی خود غربیها هم امروزه بدون پشتوانه بودند؛ زیرا آنچه غرب از علوم و فلسفه یونان میداند از طریق مسلمانان و حوزههای علمی ـ فلسفی آنان است. وانگهی آنچه به دست غربیان رسیده، علاوه بر متونِ دست اول خود یونان، همه رشد و تعالی چندین قرن مسلمانان بوده و نکته مهمتر اینکه غربیان علوم یونانی را، که از مسلمانان برگرفتند نتوانستند به رشد و تعالی برسانند و قرنها در رکود و جمود بودند و ناچار شدند به تلاشهای قرون تعالی اسلامی متوسل شده و قرنها نیز در همان علوم غوطهور بودند و بیشتر نوآوریهای آنان را نیز به اسم خود جا زدند. مثلاً طب و نجومی که در غرب رایج بود، تا همین اواخر همه نوآوریها و پیشرفتهای مسلمانان بود نه یونان.
با توجه به این نکات آنچه در غرب بوده است فقط در برهه کوتاهی از تاریخ و آن هم فقط در منطقه بسیار محدود جغرافیایی بود نه همه غرب.
2. جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه:
نکته شایان توجهی را که ایشان درباره نقش ایرانیان در فلسفه مورد تأکید قرار داده است، از اهمیت فراوانی در تبارشناسی تاریخ فلسفه برخوردار است. و تلاشهای مرحوم سیدجلال الدین آشتیانی در این زمینه قابل توجه است که در کتاب آثار حکمای ایران (پس از ملاصدرا) ارائه کرده است.
3. نکته جالبی که در بیان این نوشته وجود دارد، تناقضی است که درباره خود و خصلت ایرانیان ارائه شده است. از طرفی میگوید ایرانیان ذهنی عرفانی دارند نه فلسفی و از طرفی میگوید یعنی جدل و بحث کردن را دوست دارند. به هر حال ذهن ایرانی ذهنی با ضریب هوشی و فهم فوق العاده بالا است و البته نه فقط فلسفی و نه فقط عرفانی، بلکه هم عرفانی و هم فلسفی است. از همین جهت است که فلسفههای اشراقی و عرفان نظری در بستره علمی ـ فلسفی ایرانیان رشد کرده و به تعالی رسیده است.