آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نزاع بر سر ماهیت و چسیتی علم، نزاعی دیرپاست و قدمتی به طول تاریخ علم دارد. محققان بسیاری با توجه به دیدگاه‏های فکری خود کوشیده‏اند به «چیستی علم» پاسخ دهند.
پل فایرابند، کارل پوپر و تامس کوون هر یک در این زمینه دست به نظریه‏پردازی زده‏اند. به عنوان مثال فایرابند علم را یک مذهب مبتنی بر اصول جزمی و دگماتیک، پوپر آن‏را مشاهده مبتنی بر نظریه تامس کوون آن‏را معما می‏دانست. مقاله حاضر با محور قراردادن «چیستی علم» در صدد پاسخ‏گویی به سؤالات بی‏شمار در خصوص آن است. چرا عده زیادی اکنون علم را به جای آرمانی معرفت‏شناختی به عنوان ایدئولوژیک شکست خورده، ملاحظه می‏کنند؟ آیا باید علم را بدین گونه ملاحظه نمود؟
دانشمندان زیادی بر سر این مسأله که اساسا علم پایان یافتنی است یا نه؟ بحث‏های متعددی داشته‏اند. از میان این نظریه پردازان پل فایرابند معتقد است که، علم بیشتر به اسطوره شباهت دارد تا یک فلسفه علمی قابل پذیرش. از منظر وی، علم یک مذهب است؛ زیرا بر اصول جزمی و دگماتیکی تکیه می‏کند که فاقد توجیه عقلی هستند، بنابراین پذیرش آن به عبور و برش (leap) از دین نیاز دارد. اما دقیقا همان طور که حکومت در مدارس دولتی تعهدی در قبال آموزش دین ندارد، در مورد آموزش علم نیز نباید داشته باشد. در یک جامعه دموکراتیک واقعی، مردم باید به همان اندازه انتخاب حزب سیاسی خود، در انتخاب معرفت‏شناسی‏شان نیز، دارای آزادی باشند.
پوپر نظریه پرداز دیگر می‏گوید: با تعبیر علم به عنوان تلاش برای ابطال، و نه اثبات، فرضیه‏ها، می‏توان از مسأله استقراء و تمایز، میان علم واقعی و شبه علم، پرهیز کرد. به اعتقاد او، اگر چه موفقیت یک آزمون حقیقت فرضیه را تحت پژوهش قرار نمی‏دهد، اما شکست آن موجب ابطالش می‏شود. بنابراین، چنان چه علم به عنوان جست‏وجوی ابطال‏ها، و نه اثبات‏ها ملاحظه شود، هم مسأله استقراء از بین می‏رود و هم ابطال‏پذیری به نشان نظریه علمی بدل می‏شود. بدین ترتیب، بر اساس میعار حدود پوپر، یک نظریه در صورتی علمی است که قابلیت ابطال و مشاهده‏های متغایر با آن وجود داشته باشد. با این وجود، به زودی مشخص شد که فرضیه را بیش از همان اثبات قطعی نمی‏توان ابطال قطعی نمود، زیرا فرضیه را در خلاء نمی‏توان مورد آزمایش قرار داد. تامس کوون نظریه پرداز پارادایم و مبنی‏گرایی است، به اعتقاد او اثبات و ابطال به دلیل فرض استقلال داده‏ها از نظریه، نمی‏توانند عینیت علم را نشانه دهند. بر عکس، به نظر او تمام مشاهده، تئوری ـ پایه (Theory-Ladan) است، زیرا تمام دریافت متضمن مفهوم سازی می‏باشد. از آنجا که هر نظریه داده‏های خاص خود را تولید می‏کند، هیچ داده خنثی و بی‏طرفی که بتوان برای داوری و قضاوت در میان نظریه‏های رقیب به‏کار برد، وجود ندارد. نظریه‏ها «غیرقابل قیاس» هستند.
کوون در وهله نخست علم را، به عنوان معما می‏نگرد و قواعد مربوط به حل معماهای خاص را در «پارادایم» موجود می‏بیند. پارادایم به دانشمندان نشان می‏دهد که، چه نوع معماهایی ارزش حل دارند و چه روش‏هایی آنها را حل خواهند کرد. و در نظر وی، دانشمندان ماهیت واقعیت را کشف نمی‏کنند، بلکه ایجاد می‏کنند. راهی (برای فهم چگونگی) جهان وجود ندارد، زیرا هر پارادایم جهان خاص خود را می‏سازد.
در انتهای مقاله، نویسنده با طرح این سؤال که آیا علم باید به پایان برسد؟ می‏گوید؛ ضرورتا خیر، اما چنان چه دانشمندان از حیث فلسفی پیچیدگی بیشتری یابند، برهان‏شناسی آنها توخالی و غیرواقعی خواهد شد و چنان چه نظام آموزشی ما به جای تعلیم چیستی تفکر بر چگونگی تفکر تمرکز بیشتری نمایند، به‏طور فزاینده‏ای مردم ساده لوح و زودباور خواهند شد.

تبلیغات