پایان علم؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نزاع بر سر ماهیت و چسیتی علم، نزاعی دیرپاست و قدمتی به طول تاریخ علم دارد. محققان بسیاری با توجه به دیدگاههای فکری خود کوشیدهاند به «چیستی علم» پاسخ دهند.
پل فایرابند، کارل پوپر و تامس کوون هر یک در این زمینه دست به نظریهپردازی زدهاند. به عنوان مثال فایرابند علم را یک مذهب مبتنی بر اصول جزمی و دگماتیک، پوپر آنرا مشاهده مبتنی بر نظریه تامس کوون آنرا معما میدانست. مقاله حاضر با محور قراردادن «چیستی علم» در صدد پاسخگویی به سؤالات بیشمار در خصوص آن است. چرا عده زیادی اکنون علم را به جای آرمانی معرفتشناختی به عنوان ایدئولوژیک شکست خورده، ملاحظه میکنند؟ آیا باید علم را بدین گونه ملاحظه نمود؟
دانشمندان زیادی بر سر این مسأله که اساسا علم پایان یافتنی است یا نه؟ بحثهای متعددی داشتهاند. از میان این نظریه پردازان پل فایرابند معتقد است که، علم بیشتر به اسطوره شباهت دارد تا یک فلسفه علمی قابل پذیرش. از منظر وی، علم یک مذهب است؛ زیرا بر اصول جزمی و دگماتیکی تکیه میکند که فاقد توجیه عقلی هستند، بنابراین پذیرش آن به عبور و برش (leap) از دین نیاز دارد. اما دقیقا همان طور که حکومت در مدارس دولتی تعهدی در قبال آموزش دین ندارد، در مورد آموزش علم نیز نباید داشته باشد. در یک جامعه دموکراتیک واقعی، مردم باید به همان اندازه انتخاب حزب سیاسی خود، در انتخاب معرفتشناسیشان نیز، دارای آزادی باشند.
پوپر نظریه پرداز دیگر میگوید: با تعبیر علم به عنوان تلاش برای ابطال، و نه اثبات، فرضیهها، میتوان از مسأله استقراء و تمایز، میان علم واقعی و شبه علم، پرهیز کرد. به اعتقاد او، اگر چه موفقیت یک آزمون حقیقت فرضیه را تحت پژوهش قرار نمیدهد، اما شکست آن موجب ابطالش میشود. بنابراین، چنان چه علم به عنوان جستوجوی ابطالها، و نه اثباتها ملاحظه شود، هم مسأله استقراء از بین میرود و هم ابطالپذیری به نشان نظریه علمی بدل میشود. بدین ترتیب، بر اساس میعار حدود پوپر، یک نظریه در صورتی علمی است که قابلیت ابطال و مشاهدههای متغایر با آن وجود داشته باشد. با این وجود، به زودی مشخص شد که فرضیه را بیش از همان اثبات قطعی نمیتوان ابطال قطعی نمود، زیرا فرضیه را در خلاء نمیتوان مورد آزمایش قرار داد. تامس کوون نظریه پرداز پارادایم و مبنیگرایی است، به اعتقاد او اثبات و ابطال به دلیل فرض استقلال دادهها از نظریه، نمیتوانند عینیت علم را نشانه دهند. بر عکس، به نظر او تمام مشاهده، تئوری ـ پایه (Theory-Ladan) است، زیرا تمام دریافت متضمن مفهوم سازی میباشد. از آنجا که هر نظریه دادههای خاص خود را تولید میکند، هیچ داده خنثی و بیطرفی که بتوان برای داوری و قضاوت در میان نظریههای رقیب بهکار برد، وجود ندارد. نظریهها «غیرقابل قیاس» هستند.
کوون در وهله نخست علم را، به عنوان معما مینگرد و قواعد مربوط به حل معماهای خاص را در «پارادایم» موجود میبیند. پارادایم به دانشمندان نشان میدهد که، چه نوع معماهایی ارزش حل دارند و چه روشهایی آنها را حل خواهند کرد. و در نظر وی، دانشمندان ماهیت واقعیت را کشف نمیکنند، بلکه ایجاد میکنند. راهی (برای فهم چگونگی) جهان وجود ندارد، زیرا هر پارادایم جهان خاص خود را میسازد.
در انتهای مقاله، نویسنده با طرح این سؤال که آیا علم باید به پایان برسد؟ میگوید؛ ضرورتا خیر، اما چنان چه دانشمندان از حیث فلسفی پیچیدگی بیشتری یابند، برهانشناسی آنها توخالی و غیرواقعی خواهد شد و چنان چه نظام آموزشی ما به جای تعلیم چیستی تفکر بر چگونگی تفکر تمرکز بیشتری نمایند، بهطور فزایندهای مردم ساده لوح و زودباور خواهند شد.
پل فایرابند، کارل پوپر و تامس کوون هر یک در این زمینه دست به نظریهپردازی زدهاند. به عنوان مثال فایرابند علم را یک مذهب مبتنی بر اصول جزمی و دگماتیک، پوپر آنرا مشاهده مبتنی بر نظریه تامس کوون آنرا معما میدانست. مقاله حاضر با محور قراردادن «چیستی علم» در صدد پاسخگویی به سؤالات بیشمار در خصوص آن است. چرا عده زیادی اکنون علم را به جای آرمانی معرفتشناختی به عنوان ایدئولوژیک شکست خورده، ملاحظه میکنند؟ آیا باید علم را بدین گونه ملاحظه نمود؟
دانشمندان زیادی بر سر این مسأله که اساسا علم پایان یافتنی است یا نه؟ بحثهای متعددی داشتهاند. از میان این نظریه پردازان پل فایرابند معتقد است که، علم بیشتر به اسطوره شباهت دارد تا یک فلسفه علمی قابل پذیرش. از منظر وی، علم یک مذهب است؛ زیرا بر اصول جزمی و دگماتیکی تکیه میکند که فاقد توجیه عقلی هستند، بنابراین پذیرش آن به عبور و برش (leap) از دین نیاز دارد. اما دقیقا همان طور که حکومت در مدارس دولتی تعهدی در قبال آموزش دین ندارد، در مورد آموزش علم نیز نباید داشته باشد. در یک جامعه دموکراتیک واقعی، مردم باید به همان اندازه انتخاب حزب سیاسی خود، در انتخاب معرفتشناسیشان نیز، دارای آزادی باشند.
پوپر نظریه پرداز دیگر میگوید: با تعبیر علم به عنوان تلاش برای ابطال، و نه اثبات، فرضیهها، میتوان از مسأله استقراء و تمایز، میان علم واقعی و شبه علم، پرهیز کرد. به اعتقاد او، اگر چه موفقیت یک آزمون حقیقت فرضیه را تحت پژوهش قرار نمیدهد، اما شکست آن موجب ابطالش میشود. بنابراین، چنان چه علم به عنوان جستوجوی ابطالها، و نه اثباتها ملاحظه شود، هم مسأله استقراء از بین میرود و هم ابطالپذیری به نشان نظریه علمی بدل میشود. بدین ترتیب، بر اساس میعار حدود پوپر، یک نظریه در صورتی علمی است که قابلیت ابطال و مشاهدههای متغایر با آن وجود داشته باشد. با این وجود، به زودی مشخص شد که فرضیه را بیش از همان اثبات قطعی نمیتوان ابطال قطعی نمود، زیرا فرضیه را در خلاء نمیتوان مورد آزمایش قرار داد. تامس کوون نظریه پرداز پارادایم و مبنیگرایی است، به اعتقاد او اثبات و ابطال به دلیل فرض استقلال دادهها از نظریه، نمیتوانند عینیت علم را نشانه دهند. بر عکس، به نظر او تمام مشاهده، تئوری ـ پایه (Theory-Ladan) است، زیرا تمام دریافت متضمن مفهوم سازی میباشد. از آنجا که هر نظریه دادههای خاص خود را تولید میکند، هیچ داده خنثی و بیطرفی که بتوان برای داوری و قضاوت در میان نظریههای رقیب بهکار برد، وجود ندارد. نظریهها «غیرقابل قیاس» هستند.
کوون در وهله نخست علم را، به عنوان معما مینگرد و قواعد مربوط به حل معماهای خاص را در «پارادایم» موجود میبیند. پارادایم به دانشمندان نشان میدهد که، چه نوع معماهایی ارزش حل دارند و چه روشهایی آنها را حل خواهند کرد. و در نظر وی، دانشمندان ماهیت واقعیت را کشف نمیکنند، بلکه ایجاد میکنند. راهی (برای فهم چگونگی) جهان وجود ندارد، زیرا هر پارادایم جهان خاص خود را میسازد.
در انتهای مقاله، نویسنده با طرح این سؤال که آیا علم باید به پایان برسد؟ میگوید؛ ضرورتا خیر، اما چنان چه دانشمندان از حیث فلسفی پیچیدگی بیشتری یابند، برهانشناسی آنها توخالی و غیرواقعی خواهد شد و چنان چه نظام آموزشی ما به جای تعلیم چیستی تفکر بر چگونگی تفکر تمرکز بیشتری نمایند، بهطور فزایندهای مردم ساده لوح و زودباور خواهند شد.