لیبرالیسم و دموکراسی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایشان در این مقاله، به تفاوت لیبرالیسم و دموکراسی از زوایای مختلف اندیشه سیاسی اشاره کردهاند. تفاوت اول لیبرالیسم و دموکراسی: لیبرالیسم بهطور خلاصه عبارت است از: یک سرمشق سیاسی با یک آرمان و دو رهنمود اصلی. آرمان اصلی لیبرالیسم که هدف غایی هر لیبرالی در سیاست را تعیین میکند، عبارت است از: دستیابی به حداکثر آزادی و خودمختاری ممکن و مسؤلانه فردی در جامعه. برای دستیابی به این حداکثر آزادی، لیبرالیسم دو رهنمود بیان میدارد: الف) تفکیک حوزه جامعه از حوزه حکومت؛ ب) محدود کردن قدرت حکومت توسط قانون و حقوق و آزادیهای فردی.
اما اندیشه دموکراتیک به نظر میرسد که، سه مبنای اساسی دارد و تعریف دموکراسی را نیز باید در همین سه مبنا جستوجو کرد: الف) حاکمیت مردم (پذیرش حق مردم در نصب، نقد و عزل حکومت و تصمیمگیری در امور عمومی)؛ ب) برابری سیاسی شهروندان (پذیرش حق برابر همه شهروندان برای تصدی پستهای سیاسی و مشارکت در تصمیمگیری عمومی و نظارت بر حکومت)؛ ج) حکمرانی اکثریت همراه با رعایت حقوق بنیادی اقلیت (عمل کردن بر مبنای نظر اکثریت در موارد اختلاف بدون از میان بردن امکان تبدیل اقلیت به اکثریت در مراحل بعد).
تفاوت دوم، لیبرالیسم اندیشه و پدیدهای «مدرن» است درحالیکه دموکراسی اندیشه و پدیدهای است «کهن». از این رو میتوان از دموکراسی کهن و دموکراسی مدرن سخن گفت. اما از لیبرالیسم کهن نمیتوان سخن گفت. لیبرالیسم مدرن با دموکراسی کهن قابل جمع نیست. اگر تفکیک دموکراسی صوری (معنای حقوقی ـ نهادی دموکراسی) و دموکراسی صوری (چه کهن و چه مدرن) تعارضی ندارد، اما با دموکراسی محتوایی کهن سازگار و قابل جمع نیست.
تفاوت سوم: اندیشمندان و فعالان عرصه سیاست دو «خواست بنیادین» را در این عرصه دنبال کردهاند؛ خواست «محدود کردن قدرت» و خواست «تقسیم قدرت». دموکراسی پاسخی است به خواست بنیادین تقسیم قدرت، درحالیکه لیبرالیسم پاسخی است به خواست بنیادین محدود کردن قدرت.
تفاوت چهارم: لیبرالیسم خواه در مادیات و خواه در معنویات، آزادی فرد را در حکم آزادی در مقابل حکومت میشمارد و از آن پشتیبانی میکند و در واقع لیبرالیسم با آن جنبه از فرد که، معطوف به درون است سروکار دارد. در مقابل، دموکراسی میکوشد با ساختن جامعهای مبتنی بر توافق مشترک افراد، فرد و جامعه را آشتی دهد. و همچنین دموکراسی با جنبهای از فرد که، معطوف به بیرون است سروکار دارد. در لیبرالیسم، فرد بانی هر کاری است که بیرون از محدوده عمل حکومت صورت میگیرد. ولی در دموکراسی، فرد هواخواه حکومتی متفاوت است که در آن تصمیمگیری جمعی در اختیار خود افراد یا نمایندگان و برگزیدگان آنان باشد.
تفاوت پنجم: چون حکومت هم در لیبرالیسم و هم در دموکراسی نامحدود و حد و مرز مشخصی ندارد، میتوان از دو گونه یا دو جنبه محدودیت برای حکومت سخن گفت: الف) محدودیت اختیارات حکومت؛ ب) محدودیت کارکردهای حکومت. حکومتی را که از نظر اختیارات محدودات میتوان «حکومت مقید» نامید و حکومتی را که از نظر کارکردها محدود باشد «حکومت حداقل» نامیده میشود. حکومت مورد نظر لیبرالیسم، هم حکومتی مقید و هم حکومتی حداقل است. ولی میتوان دموکراسیای را داشت که در آن حکومت ضمن مقید بودن، لزوما حداقل نباشد، حکومتی با کارکردهای متنوع اما مقید به قانون اساسی و رویههای قانونی.
تفاوت ششم: هم لیبرالیسم و هم دموکراسی خود را مداقع و تضمین کننده آزادی میدانند. آزادی دو گونه است: منفی و مثبت. در تفسیر منفی، آزادی فرد هنگامی تأمین میشود که، هیچ مانع و قید و بندی او را از اظهار نظر و دنبال کردن خواست و آمال خود باز ندارد. در واقع آزادی منفی هنگامی وجود دارد که، انسان اختیار را بدون محدودیت تجربه کند. تفسیر لیبرالیسم از آزادی، تفسیر منفی است. و دیدگاه مسلط درست لیبرالی آزادی یعنی آزادی از حکومت و آزادی بیشتر یعنی کاهش مداخله حکومت در قلمرو و کنش فردی.
در مقابل، تفسیر مثبت از آزادی، روی این دیدگاه تأکید میورزد که، اگر فرد دارای توان و امکانات اعمال آزادی خود نباشد، وجود یا عدم وجود مانع و قید و بند در راه اعمال آن مسأله مهمی برای او نخواهد بود. آزادی مثبت آن نوع از اختیارات که هنگام توانایی پیگیری برخی هدفها یا فعالیتها دارا هستیم.
لیبرالها که اغلب نگران حضور و دخالت حکومت در امور مختلف هستند، بر آزادی منفی تأکید میکنند و افزایش قدرت حکومت، به بهانه آزادی مثبت را دشمن میدارند. اما هیچ دلیلی ندارد که دموکراسی را تنها مدافع تفسیر منفی از آزادی بدانیم و آنرا بیتوجه یا مخالف با تلاش برای آزادی مثبت قلمداد کنیم. این نگاه که آزادی منفی و آزادی مثبت را غیرقابل جمع و تلاش برای یکی را مغایر با تلاش برای دیگری میداند، مبتنی بر پیش فرض لیبرالیستی از قدرت و آزادی است.
اما اندیشه دموکراتیک به نظر میرسد که، سه مبنای اساسی دارد و تعریف دموکراسی را نیز باید در همین سه مبنا جستوجو کرد: الف) حاکمیت مردم (پذیرش حق مردم در نصب، نقد و عزل حکومت و تصمیمگیری در امور عمومی)؛ ب) برابری سیاسی شهروندان (پذیرش حق برابر همه شهروندان برای تصدی پستهای سیاسی و مشارکت در تصمیمگیری عمومی و نظارت بر حکومت)؛ ج) حکمرانی اکثریت همراه با رعایت حقوق بنیادی اقلیت (عمل کردن بر مبنای نظر اکثریت در موارد اختلاف بدون از میان بردن امکان تبدیل اقلیت به اکثریت در مراحل بعد).
تفاوت دوم، لیبرالیسم اندیشه و پدیدهای «مدرن» است درحالیکه دموکراسی اندیشه و پدیدهای است «کهن». از این رو میتوان از دموکراسی کهن و دموکراسی مدرن سخن گفت. اما از لیبرالیسم کهن نمیتوان سخن گفت. لیبرالیسم مدرن با دموکراسی کهن قابل جمع نیست. اگر تفکیک دموکراسی صوری (معنای حقوقی ـ نهادی دموکراسی) و دموکراسی صوری (چه کهن و چه مدرن) تعارضی ندارد، اما با دموکراسی محتوایی کهن سازگار و قابل جمع نیست.
تفاوت سوم: اندیشمندان و فعالان عرصه سیاست دو «خواست بنیادین» را در این عرصه دنبال کردهاند؛ خواست «محدود کردن قدرت» و خواست «تقسیم قدرت». دموکراسی پاسخی است به خواست بنیادین تقسیم قدرت، درحالیکه لیبرالیسم پاسخی است به خواست بنیادین محدود کردن قدرت.
تفاوت چهارم: لیبرالیسم خواه در مادیات و خواه در معنویات، آزادی فرد را در حکم آزادی در مقابل حکومت میشمارد و از آن پشتیبانی میکند و در واقع لیبرالیسم با آن جنبه از فرد که، معطوف به درون است سروکار دارد. در مقابل، دموکراسی میکوشد با ساختن جامعهای مبتنی بر توافق مشترک افراد، فرد و جامعه را آشتی دهد. و همچنین دموکراسی با جنبهای از فرد که، معطوف به بیرون است سروکار دارد. در لیبرالیسم، فرد بانی هر کاری است که بیرون از محدوده عمل حکومت صورت میگیرد. ولی در دموکراسی، فرد هواخواه حکومتی متفاوت است که در آن تصمیمگیری جمعی در اختیار خود افراد یا نمایندگان و برگزیدگان آنان باشد.
تفاوت پنجم: چون حکومت هم در لیبرالیسم و هم در دموکراسی نامحدود و حد و مرز مشخصی ندارد، میتوان از دو گونه یا دو جنبه محدودیت برای حکومت سخن گفت: الف) محدودیت اختیارات حکومت؛ ب) محدودیت کارکردهای حکومت. حکومتی را که از نظر اختیارات محدودات میتوان «حکومت مقید» نامید و حکومتی را که از نظر کارکردها محدود باشد «حکومت حداقل» نامیده میشود. حکومت مورد نظر لیبرالیسم، هم حکومتی مقید و هم حکومتی حداقل است. ولی میتوان دموکراسیای را داشت که در آن حکومت ضمن مقید بودن، لزوما حداقل نباشد، حکومتی با کارکردهای متنوع اما مقید به قانون اساسی و رویههای قانونی.
تفاوت ششم: هم لیبرالیسم و هم دموکراسی خود را مداقع و تضمین کننده آزادی میدانند. آزادی دو گونه است: منفی و مثبت. در تفسیر منفی، آزادی فرد هنگامی تأمین میشود که، هیچ مانع و قید و بندی او را از اظهار نظر و دنبال کردن خواست و آمال خود باز ندارد. در واقع آزادی منفی هنگامی وجود دارد که، انسان اختیار را بدون محدودیت تجربه کند. تفسیر لیبرالیسم از آزادی، تفسیر منفی است. و دیدگاه مسلط درست لیبرالی آزادی یعنی آزادی از حکومت و آزادی بیشتر یعنی کاهش مداخله حکومت در قلمرو و کنش فردی.
در مقابل، تفسیر مثبت از آزادی، روی این دیدگاه تأکید میورزد که، اگر فرد دارای توان و امکانات اعمال آزادی خود نباشد، وجود یا عدم وجود مانع و قید و بند در راه اعمال آن مسأله مهمی برای او نخواهد بود. آزادی مثبت آن نوع از اختیارات که هنگام توانایی پیگیری برخی هدفها یا فعالیتها دارا هستیم.
لیبرالها که اغلب نگران حضور و دخالت حکومت در امور مختلف هستند، بر آزادی منفی تأکید میکنند و افزایش قدرت حکومت، به بهانه آزادی مثبت را دشمن میدارند. اما هیچ دلیلی ندارد که دموکراسی را تنها مدافع تفسیر منفی از آزادی بدانیم و آنرا بیتوجه یا مخالف با تلاش برای آزادی مثبت قلمداد کنیم. این نگاه که آزادی منفی و آزادی مثبت را غیرقابل جمع و تلاش برای یکی را مغایر با تلاش برای دیگری میداند، مبتنی بر پیش فرض لیبرالیستی از قدرت و آزادی است.