اندیشه دینی و مبانی سکولاریسم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایشان در ابتداى مقاله بحث مارکسیسم و سکولاریسم را از لحاظ تاریخى مورد کنکاش قرار مىدهد و مىنویسد: مارکسیستها چون دین را افیون مىدانستند از صحنه تاریخ حذف شدند و بنا به فرمایش حضرت امام خمینى رحمهمالله دیگر باید در موزهها سراغ این اندیشه را گرفت. اما چالش موجود یعنى سکولاریسم، که اکنون با دنیاى غرب و استکبار جهانى جریان دارد بحث امروز ماست. که سکولاریسم یک ایدئولوژى و طرز فکر است که مبانى و مقدمات خاصى دارد عبارتند از:
1. عقل محورى؛ بنابراین ادعا، عقل به تنهایى مىتواند براى زندگى آدمى برنامه ریزى کند و دیگر نیازى به ادیان و پیامبران و کتابهاى آسمانى و آموزشهاى الاهى ندارد.
2. اومانیسم؛ بر طبق این نظریه، انسان محور و مدار همه چیز است و آفریننده همه ارزشها خود انسان است و جداى از انسان و عمل او هیچ گونه ارزش و اخلاق و فضیلتى وجود ندارد. و شیوههاى آموزشى باید و نبایدها را نباید از وحى آموخت و از عالم غیب گرفت، زیرا چنین عالمى وجود ندارد، به فرض اگر وجود داشته باشد آدمى بدان نیازى ندارد.
3. نسبیتگرایى؛ از دیدگاه سکولاریسم، ارزشهاى مطلق و ثابت و کلى و دائمى وجود ندارد و امور اخلاقى و ادراکات آدمى همه محدود و موقتى و نسبى است، خوب و بد مطلق وجود ندارد. و هر چه همت زاییده عقل و درک محدود آدمى است و پسند و ناپسند و حسن و قبح هم نسبى و تابع شرایط اجتماعى و زیستى است. آدمى خود خالق ارزشهاست و البته ارزشى و ضد ارزشى مفاهیمى نسبى وضعى و قراردادىاند. شکاکیت و معرفتشناختى و ارزشىشناختى از دستاوردهاى تفکر سکولاریسم نسبتگرایى است.
4. سنت ستیزى؛ در این ادعا، سکولایسم رویکردى است به هر آنچه که جدید است و به تعبیر دیگر تجددگرایى و مدرنیسم از خصیصه و خصلتهاى جدایىناپذیر این ایدئولوژى است. سکولاریسم از سویى، مبلغ، منادى، مروج و حمایت گر تجدد و نوگرایى و مدرنیسم است. بر پایه این اصول است که متأسفانه روشنفکران ما به جاى خودستازى و استفاده از حکیمان و عارفان این مرز و بوم عملاً سیر قهقرایى و تقلید از روشنفکران غربى روى آوردهاند و این یکى از دستاوردهاى شوم و زیانبار سکولاریسم و مدرنیسم است که سنتگرایى را تحت نام ارتجاع، کهنه پرستى، به قهقرا رفتن و... محکوم و مطرود مىسازد.
5 . لائیسیسم؛ بر این مبنا، روى گردانى از خدا و استعناء از حضرت حق و پرچم استقلال برافراشتین و خدا را و هر چه را که قدسى و مینوى و فرازین و آن سویى است به پاى حکومت عقل تجربى قربانى کردن از مبانى سکولاریسم است.
6. اباحىگرى؛ اباحىگرى و آزادى مطلق و تجویز بىبندوبارى براى بشر نیز یکى از تزهاى معروف سکولاریسم است. طبق این دیدگاه، نه نظارت الاهى در کار است نه ثواب و عقاب اخروى. ارزشهاى ثابت اخلاقى که اثبات شدنى و قابل دفاع باشند نیز وجود ندارند. پس آدمى آزاد است که به دلخواه عمل کند.
7. سیانتیسم؛ بر طبق این ادعا، یکى از مؤلفههاى اصلى سکولاریسم، تکیه افراطى بر علوم تجربى و علوم اجتماعى برگرفته از عقل بشرى است. طبق این عقیده مجموعه علوم و معارف بشرى، به ویژه علوم تجربى براى تدبیر و اداره جامعه کفایت مىکند و نیازى به احکام شرعى و دستورات دینى نیست. متأسفانه در این مبانى ملاحظه مىشود که کسانى صریحا به مدیریت علمى دعوم مىکنند و فقه و شریعت را از اداره جامعه عاجز مىدانند و مىگویند در فقه برنامهریزى نیست و مدیریت فقهى نمىتواند جامعه را اداره کند. چنین سخنان و داورهایى در واقع برخاسته از همین نگرش است. این کسان تنها شأنى که براى فقه قائلاند بیان و وظایف عبادى و فردى مکلفان است و گویى از نظر ایشان فقه دیگر نقشى و شأنى ندارد.
1. عقل محورى؛ بنابراین ادعا، عقل به تنهایى مىتواند براى زندگى آدمى برنامه ریزى کند و دیگر نیازى به ادیان و پیامبران و کتابهاى آسمانى و آموزشهاى الاهى ندارد.
2. اومانیسم؛ بر طبق این نظریه، انسان محور و مدار همه چیز است و آفریننده همه ارزشها خود انسان است و جداى از انسان و عمل او هیچ گونه ارزش و اخلاق و فضیلتى وجود ندارد. و شیوههاى آموزشى باید و نبایدها را نباید از وحى آموخت و از عالم غیب گرفت، زیرا چنین عالمى وجود ندارد، به فرض اگر وجود داشته باشد آدمى بدان نیازى ندارد.
3. نسبیتگرایى؛ از دیدگاه سکولاریسم، ارزشهاى مطلق و ثابت و کلى و دائمى وجود ندارد و امور اخلاقى و ادراکات آدمى همه محدود و موقتى و نسبى است، خوب و بد مطلق وجود ندارد. و هر چه همت زاییده عقل و درک محدود آدمى است و پسند و ناپسند و حسن و قبح هم نسبى و تابع شرایط اجتماعى و زیستى است. آدمى خود خالق ارزشهاست و البته ارزشى و ضد ارزشى مفاهیمى نسبى وضعى و قراردادىاند. شکاکیت و معرفتشناختى و ارزشىشناختى از دستاوردهاى تفکر سکولاریسم نسبتگرایى است.
4. سنت ستیزى؛ در این ادعا، سکولایسم رویکردى است به هر آنچه که جدید است و به تعبیر دیگر تجددگرایى و مدرنیسم از خصیصه و خصلتهاى جدایىناپذیر این ایدئولوژى است. سکولاریسم از سویى، مبلغ، منادى، مروج و حمایت گر تجدد و نوگرایى و مدرنیسم است. بر پایه این اصول است که متأسفانه روشنفکران ما به جاى خودستازى و استفاده از حکیمان و عارفان این مرز و بوم عملاً سیر قهقرایى و تقلید از روشنفکران غربى روى آوردهاند و این یکى از دستاوردهاى شوم و زیانبار سکولاریسم و مدرنیسم است که سنتگرایى را تحت نام ارتجاع، کهنه پرستى، به قهقرا رفتن و... محکوم و مطرود مىسازد.
5 . لائیسیسم؛ بر این مبنا، روى گردانى از خدا و استعناء از حضرت حق و پرچم استقلال برافراشتین و خدا را و هر چه را که قدسى و مینوى و فرازین و آن سویى است به پاى حکومت عقل تجربى قربانى کردن از مبانى سکولاریسم است.
6. اباحىگرى؛ اباحىگرى و آزادى مطلق و تجویز بىبندوبارى براى بشر نیز یکى از تزهاى معروف سکولاریسم است. طبق این دیدگاه، نه نظارت الاهى در کار است نه ثواب و عقاب اخروى. ارزشهاى ثابت اخلاقى که اثبات شدنى و قابل دفاع باشند نیز وجود ندارند. پس آدمى آزاد است که به دلخواه عمل کند.
7. سیانتیسم؛ بر طبق این ادعا، یکى از مؤلفههاى اصلى سکولاریسم، تکیه افراطى بر علوم تجربى و علوم اجتماعى برگرفته از عقل بشرى است. طبق این عقیده مجموعه علوم و معارف بشرى، به ویژه علوم تجربى براى تدبیر و اداره جامعه کفایت مىکند و نیازى به احکام شرعى و دستورات دینى نیست. متأسفانه در این مبانى ملاحظه مىشود که کسانى صریحا به مدیریت علمى دعوم مىکنند و فقه و شریعت را از اداره جامعه عاجز مىدانند و مىگویند در فقه برنامهریزى نیست و مدیریت فقهى نمىتواند جامعه را اداره کند. چنین سخنان و داورهایى در واقع برخاسته از همین نگرش است. این کسان تنها شأنى که براى فقه قائلاند بیان و وظایف عبادى و فردى مکلفان است و گویى از نظر ایشان فقه دیگر نقشى و شأنى ندارد.