آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

ظهور پدیده‏هایى همچون ردکردن تفکر غربى و رویگردانى از استفاده و سازگارى با آن و موضع‏گیرى همراه شک و تردید در آن، از جمله مظاهر تفکر اسلامى است که از اواخر قرن 19 رو به گسترش یافته، که گاهى به اعلام جنگ با تمدن غرب در جنبه‏هاى اجمالى و تفضیلى کشیده شده که ما حصل این تفکر مقابله با هر فکر با برچسب وارداتى شده است. جهانى‏سازى هر چند در بُعد اقتصاد و قانون جدید است، ولى منحصر در این بعد نمى‏شود و تمام جواب زندگى اجتماعى انسان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد که سرمداران آن، مدعى فرصت سازى از طرف آن هستند.
بارزترین شاخه جهانى‏سازى: 1. تأثیر عمیق بر فرهنگ و ارزش‏ها؛ 2. رشد بخش الکترونیک شرکت‏هاى چند ملیتى؛ 3. تسخیر ابزار جهانى‏سازى؛ 4. گسترده اختیارات اقتصادى، مقابل سیاسى.
خطرناکترین بُعد تصور، عام بودن و بزرگنمایى او است و حقیقت این خطر براى جوامع بدون پشتوانه فرهنگى و اجتماعى است، که متأسفانه برخى اندیشمندان اسلامى هم در مورد آن غلو کرده‏اند و حال آن‏که حقیقت انکارناپذیر در آن این است که جهانى‏شدن، ادامه همان استعمار براى تحت تأثیر گذاشتن جوامع توسعه نیافته است و باید توجه داشت در جهان اسلام، جایگاه او نسبت به قرن بیستم تغییر کرده و دشمنان او هم با چالش مواجه هستند. چالش‏هاى متفاوتى در جوامع اسلامى از قبیل [فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، توسعه] در جهانى‏سازى وجود دارد که مهم‏ترین آن (علمى) است؛ زیرا که تربیت انسان، اساس تمدن است و جوامع اسلامى از این حیث نسبت به دیگر جوامع رنج مى‏برند و این بدون ایجاد آموزش آزاد که با روح و تفکر مساجد هم سازگار است، ممکن نیست. به جهت وسعت آن، نیازمند توافق جمعى جوامع اسلامى است. این امر با طبیعت منطبق بر منشور کنفرانس اسلامى مشکل به نظر مى‏رسد و از آنجایى که جوامع ضعیف تاب مقاومت در مقابل تأثیرات منفى جهانى‏سازى را ندارند، اولین جبهه مقاومت، حیات بخشیدن به جوامع اسلامى از جمیع جهات است تا این‏که جهان اسلام را از وضعیت عقب ماندگى خارج کند که یقینا بالا بردن وضعیت علمى مؤثرترین راه است.
این را باید پذیرفت که جوامع اسلامى از دو بُعد سیاسى و اقتصادى به شدت در وضعیت آشفته قرار دارند که انکار این وضعیت دور از عقلانیت است.
براى درک بعد فلسفى جهانى‏سازى باید پیرامون ایده محورى آن یعنى، جنگ تمدن‏ها که توسط متفکران غربى مطرح شده، تأمل نمود. اینان حقیقت و تعارض را مطرح مى‏کنند درحالى‏که این تفکر با طبیعت و روح تمدن که منحصر در یک قوم و نژاد نمى‏باشد سازگارى ندارد. و تفاوت بین تمدن‏ها صرفا در جهت‏گیرى پیرامون امور مادى و معنوى بوده و هر یک بُعدى را تقویت مى‏کند که از این حیث، تمدن‏ها با هم پیوند و مکمل یکدیگرند. تمدن که چکیده فکر انسانى است، یک امر الاهى بوده و تقابل تمدنى، مفهومى است که از آیات 40 سوره حج و 34 سوره فصلت قابل برداشت است که حیات انسانى در گرو دفع شدن برخى (مفسدان) به وسیله برخى دیگر است. لذا اصل تمدن بر تدافع بوده نه درگیرى. به‏طور خلاصه برخورد تمدن‏ها، تمثل ایده تضاد که مارکسیسم مدعى آن است و آنچه را که در چارچوب نظریه پردازان معاصر به صورت قطعى بیان مى‏کنند، قدر حتمى و حقیقتى از حقایق سابق تاریخ نیست.
نشاط و نیروى ذاتى اسلامى چنانچه متفکران بزرگ اروپایى بدان اذعان داشته‏اند، نقش به سزایى در انتقال روح مدنیت به غرب داشته است. این گفته شود که اسلام دینى است به تعامل فرهنگى دعوت مى‏کند مبالغه نیست و تسامح در آن به معناى آزادى در انجام شعائر از طرف اقلیت اصل اساسى است که اصل این تعامل تدافع است نه تضاد.
ارتباطات فرهنگى، انسانیت را از انحطاطى که امروزه دامنگیر بشریت شده نجات مى‏دهد و این چیزى است که در فرهنگ غرب به جهت زائل شدن محورهاى اتحاد بخشى، وجود ندارد. روابط انسانى از نظر اسلام بر شناخت همکارى در نیکى و تقوا و وحدت حقیقى که مشیّت الاهى مى‏باشد، استوار است، که این بر اهمیت تعاون مى‏افزاید. تدافع فرهنگى در مفهوم اسلامى سنت آفرینش است، که مراد از آن، برترى خیر بر شر و استمرار تمدن است و درگیرى در آن، یک حالت عارضى مى‏باشد. تفکر ستیز بین تمدن‏ها صرفا در خدمت کسانى است که، به دنبال سیطره بر جهان هستند و هیچ ارتباطى با اهداف اصیل انسانى ندارند و این بیانگر اهمیت مسلح شدن به فرهنگ است. لذا جوامع اسلامى براى تغییر وضعیت کنونى سه امر را باید مورد توجه قرار دهند: 1. نوکردن روش‏هاى آموزشى و سیستم‏هاى تربیتى؛ 2. حمایت از پژوهش‏هاى علمى در زمینه معرفت؛ 3. تجدید روش‏هاى زندگى عمومى.
بنابراین تمدن اسلامى نتیجه نوآورى عقلى، علمى، ادبى و هنرى براى امت اسلامى بوده و به این ترتیب ثمره تلاش‏هایى است که مردم جهان اسلام در عرصه‏هاى سازندگى، رشد، پیشرفت و آسایش به کار مى‏برند.

تبلیغات