گزارش ها: دنیای اسلام و جهانی سازی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ظهور پدیدههایى همچون ردکردن تفکر غربى و رویگردانى از استفاده و سازگارى با آن و موضعگیرى همراه شک و تردید در آن، از جمله مظاهر تفکر اسلامى است که از اواخر قرن 19 رو به گسترش یافته، که گاهى به اعلام جنگ با تمدن غرب در جنبههاى اجمالى و تفضیلى کشیده شده که ما حصل این تفکر مقابله با هر فکر با برچسب وارداتى شده است. جهانىسازى هر چند در بُعد اقتصاد و قانون جدید است، ولى منحصر در این بعد نمىشود و تمام جواب زندگى اجتماعى انسان را تحت تأثیر قرار مىدهد که سرمداران آن، مدعى فرصت سازى از طرف آن هستند.
بارزترین شاخه جهانىسازى: 1. تأثیر عمیق بر فرهنگ و ارزشها؛ 2. رشد بخش الکترونیک شرکتهاى چند ملیتى؛ 3. تسخیر ابزار جهانىسازى؛ 4. گسترده اختیارات اقتصادى، مقابل سیاسى.
خطرناکترین بُعد تصور، عام بودن و بزرگنمایى او است و حقیقت این خطر براى جوامع بدون پشتوانه فرهنگى و اجتماعى است، که متأسفانه برخى اندیشمندان اسلامى هم در مورد آن غلو کردهاند و حال آنکه حقیقت انکارناپذیر در آن این است که جهانىشدن، ادامه همان استعمار براى تحت تأثیر گذاشتن جوامع توسعه نیافته است و باید توجه داشت در جهان اسلام، جایگاه او نسبت به قرن بیستم تغییر کرده و دشمنان او هم با چالش مواجه هستند. چالشهاى متفاوتى در جوامع اسلامى از قبیل [فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، توسعه] در جهانىسازى وجود دارد که مهمترین آن (علمى) است؛ زیرا که تربیت انسان، اساس تمدن است و جوامع اسلامى از این حیث نسبت به دیگر جوامع رنج مىبرند و این بدون ایجاد آموزش آزاد که با روح و تفکر مساجد هم سازگار است، ممکن نیست. به جهت وسعت آن، نیازمند توافق جمعى جوامع اسلامى است. این امر با طبیعت منطبق بر منشور کنفرانس اسلامى مشکل به نظر مىرسد و از آنجایى که جوامع ضعیف تاب مقاومت در مقابل تأثیرات منفى جهانىسازى را ندارند، اولین جبهه مقاومت، حیات بخشیدن به جوامع اسلامى از جمیع جهات است تا اینکه جهان اسلام را از وضعیت عقب ماندگى خارج کند که یقینا بالا بردن وضعیت علمى مؤثرترین راه است.
این را باید پذیرفت که جوامع اسلامى از دو بُعد سیاسى و اقتصادى به شدت در وضعیت آشفته قرار دارند که انکار این وضعیت دور از عقلانیت است.
براى درک بعد فلسفى جهانىسازى باید پیرامون ایده محورى آن یعنى، جنگ تمدنها که توسط متفکران غربى مطرح شده، تأمل نمود. اینان حقیقت و تعارض را مطرح مىکنند درحالىکه این تفکر با طبیعت و روح تمدن که منحصر در یک قوم و نژاد نمىباشد سازگارى ندارد. و تفاوت بین تمدنها صرفا در جهتگیرى پیرامون امور مادى و معنوى بوده و هر یک بُعدى را تقویت مىکند که از این حیث، تمدنها با هم پیوند و مکمل یکدیگرند. تمدن که چکیده فکر انسانى است، یک امر الاهى بوده و تقابل تمدنى، مفهومى است که از آیات 40 سوره حج و 34 سوره فصلت قابل برداشت است که حیات انسانى در گرو دفع شدن برخى (مفسدان) به وسیله برخى دیگر است. لذا اصل تمدن بر تدافع بوده نه درگیرى. بهطور خلاصه برخورد تمدنها، تمثل ایده تضاد که مارکسیسم مدعى آن است و آنچه را که در چارچوب نظریه پردازان معاصر به صورت قطعى بیان مىکنند، قدر حتمى و حقیقتى از حقایق سابق تاریخ نیست.
نشاط و نیروى ذاتى اسلامى چنانچه متفکران بزرگ اروپایى بدان اذعان داشتهاند، نقش به سزایى در انتقال روح مدنیت به غرب داشته است. این گفته شود که اسلام دینى است به تعامل فرهنگى دعوت مىکند مبالغه نیست و تسامح در آن به معناى آزادى در انجام شعائر از طرف اقلیت اصل اساسى است که اصل این تعامل تدافع است نه تضاد.
ارتباطات فرهنگى، انسانیت را از انحطاطى که امروزه دامنگیر بشریت شده نجات مىدهد و این چیزى است که در فرهنگ غرب به جهت زائل شدن محورهاى اتحاد بخشى، وجود ندارد. روابط انسانى از نظر اسلام بر شناخت همکارى در نیکى و تقوا و وحدت حقیقى که مشیّت الاهى مىباشد، استوار است، که این بر اهمیت تعاون مىافزاید. تدافع فرهنگى در مفهوم اسلامى سنت آفرینش است، که مراد از آن، برترى خیر بر شر و استمرار تمدن است و درگیرى در آن، یک حالت عارضى مىباشد. تفکر ستیز بین تمدنها صرفا در خدمت کسانى است که، به دنبال سیطره بر جهان هستند و هیچ ارتباطى با اهداف اصیل انسانى ندارند و این بیانگر اهمیت مسلح شدن به فرهنگ است. لذا جوامع اسلامى براى تغییر وضعیت کنونى سه امر را باید مورد توجه قرار دهند: 1. نوکردن روشهاى آموزشى و سیستمهاى تربیتى؛ 2. حمایت از پژوهشهاى علمى در زمینه معرفت؛ 3. تجدید روشهاى زندگى عمومى.
بنابراین تمدن اسلامى نتیجه نوآورى عقلى، علمى، ادبى و هنرى براى امت اسلامى بوده و به این ترتیب ثمره تلاشهایى است که مردم جهان اسلام در عرصههاى سازندگى، رشد، پیشرفت و آسایش به کار مىبرند.
بارزترین شاخه جهانىسازى: 1. تأثیر عمیق بر فرهنگ و ارزشها؛ 2. رشد بخش الکترونیک شرکتهاى چند ملیتى؛ 3. تسخیر ابزار جهانىسازى؛ 4. گسترده اختیارات اقتصادى، مقابل سیاسى.
خطرناکترین بُعد تصور، عام بودن و بزرگنمایى او است و حقیقت این خطر براى جوامع بدون پشتوانه فرهنگى و اجتماعى است، که متأسفانه برخى اندیشمندان اسلامى هم در مورد آن غلو کردهاند و حال آنکه حقیقت انکارناپذیر در آن این است که جهانىشدن، ادامه همان استعمار براى تحت تأثیر گذاشتن جوامع توسعه نیافته است و باید توجه داشت در جهان اسلام، جایگاه او نسبت به قرن بیستم تغییر کرده و دشمنان او هم با چالش مواجه هستند. چالشهاى متفاوتى در جوامع اسلامى از قبیل [فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، توسعه] در جهانىسازى وجود دارد که مهمترین آن (علمى) است؛ زیرا که تربیت انسان، اساس تمدن است و جوامع اسلامى از این حیث نسبت به دیگر جوامع رنج مىبرند و این بدون ایجاد آموزش آزاد که با روح و تفکر مساجد هم سازگار است، ممکن نیست. به جهت وسعت آن، نیازمند توافق جمعى جوامع اسلامى است. این امر با طبیعت منطبق بر منشور کنفرانس اسلامى مشکل به نظر مىرسد و از آنجایى که جوامع ضعیف تاب مقاومت در مقابل تأثیرات منفى جهانىسازى را ندارند، اولین جبهه مقاومت، حیات بخشیدن به جوامع اسلامى از جمیع جهات است تا اینکه جهان اسلام را از وضعیت عقب ماندگى خارج کند که یقینا بالا بردن وضعیت علمى مؤثرترین راه است.
این را باید پذیرفت که جوامع اسلامى از دو بُعد سیاسى و اقتصادى به شدت در وضعیت آشفته قرار دارند که انکار این وضعیت دور از عقلانیت است.
براى درک بعد فلسفى جهانىسازى باید پیرامون ایده محورى آن یعنى، جنگ تمدنها که توسط متفکران غربى مطرح شده، تأمل نمود. اینان حقیقت و تعارض را مطرح مىکنند درحالىکه این تفکر با طبیعت و روح تمدن که منحصر در یک قوم و نژاد نمىباشد سازگارى ندارد. و تفاوت بین تمدنها صرفا در جهتگیرى پیرامون امور مادى و معنوى بوده و هر یک بُعدى را تقویت مىکند که از این حیث، تمدنها با هم پیوند و مکمل یکدیگرند. تمدن که چکیده فکر انسانى است، یک امر الاهى بوده و تقابل تمدنى، مفهومى است که از آیات 40 سوره حج و 34 سوره فصلت قابل برداشت است که حیات انسانى در گرو دفع شدن برخى (مفسدان) به وسیله برخى دیگر است. لذا اصل تمدن بر تدافع بوده نه درگیرى. بهطور خلاصه برخورد تمدنها، تمثل ایده تضاد که مارکسیسم مدعى آن است و آنچه را که در چارچوب نظریه پردازان معاصر به صورت قطعى بیان مىکنند، قدر حتمى و حقیقتى از حقایق سابق تاریخ نیست.
نشاط و نیروى ذاتى اسلامى چنانچه متفکران بزرگ اروپایى بدان اذعان داشتهاند، نقش به سزایى در انتقال روح مدنیت به غرب داشته است. این گفته شود که اسلام دینى است به تعامل فرهنگى دعوت مىکند مبالغه نیست و تسامح در آن به معناى آزادى در انجام شعائر از طرف اقلیت اصل اساسى است که اصل این تعامل تدافع است نه تضاد.
ارتباطات فرهنگى، انسانیت را از انحطاطى که امروزه دامنگیر بشریت شده نجات مىدهد و این چیزى است که در فرهنگ غرب به جهت زائل شدن محورهاى اتحاد بخشى، وجود ندارد. روابط انسانى از نظر اسلام بر شناخت همکارى در نیکى و تقوا و وحدت حقیقى که مشیّت الاهى مىباشد، استوار است، که این بر اهمیت تعاون مىافزاید. تدافع فرهنگى در مفهوم اسلامى سنت آفرینش است، که مراد از آن، برترى خیر بر شر و استمرار تمدن است و درگیرى در آن، یک حالت عارضى مىباشد. تفکر ستیز بین تمدنها صرفا در خدمت کسانى است که، به دنبال سیطره بر جهان هستند و هیچ ارتباطى با اهداف اصیل انسانى ندارند و این بیانگر اهمیت مسلح شدن به فرهنگ است. لذا جوامع اسلامى براى تغییر وضعیت کنونى سه امر را باید مورد توجه قرار دهند: 1. نوکردن روشهاى آموزشى و سیستمهاى تربیتى؛ 2. حمایت از پژوهشهاى علمى در زمینه معرفت؛ 3. تجدید روشهاى زندگى عمومى.
بنابراین تمدن اسلامى نتیجه نوآورى عقلى، علمى، ادبى و هنرى براى امت اسلامى بوده و به این ترتیب ثمره تلاشهایى است که مردم جهان اسلام در عرصههاى سازندگى، رشد، پیشرفت و آسایش به کار مىبرند.