توسعه در اقتصاد اسلامی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تفکر اقتصاد اسلامى در صورت حل مشکلات عملى و تئوریک خود مىتواند جایگزین تفکر سرمایهدارى غرب شود که این تفکر از طریق یک رویکرد اجتماعى که اقتصاد را در درون یکسرى نهادهاى اجتماعى نه بهطور طبیعى و ثابت مىبیند، قابل فهم و بررسى است. در دیدگاه اقتصادى اجتماعى، یک نظام بر مبناى اصول مشترک فرهنگى و با هدف ایجاد و مسائل ضرورى و غیرضرورى انسان عمل مىکند و آنچه که در اینجا مهم است انتخاب فردى مىباشد.
تئورىهاى اقتصاد غربى نوعا از اوائل قرن 19 وارد عرصه نظرى شدهاند و حال آنکه نظریه اقتصاد اسلامى در دهه آخر قرن 12 با هدف توضیح و درمان مشکلات اقتصادى شهروندان کشورهاى اسلامى ارائه شد و این واکنشى است به دستاوردها و شکستهاى اول سرمایهدارى دولتى و بعد راه درمان سرمایهدارى دولتى بوسیله آزادسازى. و این نظریه کمک مىکند تا توانایى اخلاقى و اسلامى تحرکات ضد استعمارى دوباره احیاء گردد و موجب رشد سرمایهدارى دولتى با ویژگى عدم مرکزىسازى تحکمآمیز و سیستم بروکراتیک شدید در عین کمک کردن براى شکلگیرىانگیزه براى خلاقیت اقتصادى انفرادى و بازارها بدون عدم توجه به مشکلات و ناهنجارىهاى بازار بدون قیدسرمایه دولتى، فرم نهادى غالبى بود که بعد از تشکیل دولتهاى مستقل شرق بوجود آمد، که نمونه آن ترکیه در زمان آتاتورک و مصر در زمان جمال عبدالناصر است که با برنامههاى ضد استعمارى بر مبناء اینکه منابع طبیعى جزء ثروت عمومى است شروع کردهاند. در ابتدا موفقیتهایى را کسب کرد ولى طولى نکشید که با کاهش مشکلات مالى مواجه و سبب شد که حمایتهاى عمومى از سرمایهدارى دولتى کم شود که این دولتها به جهت تأمین مالى متکى به صادرات بوده ولى بعد از عدم تأمین سرمایه لازم (از آنجا که متکى به صادرات بودند) به سمت استقراض پیش رفتند. لذا اگر بوسیله عوامل خارجى در کالاى وى تأثیراتى مىگذاشتند، دیگر قادر به پرداخت قرضهاى خود نبوده و خود را در درون یک بحران مىدیدند و ازاین جهت عدهاى رو به سوى صندوق بینالمللى پول آوردند و بقیه رو به سیاستهاى خصوصىسازى و سرمایهگذارى خارج در کنار محدود کردن سیاستهاى اقتصادى ملى و در راستاى آن، نهادهاى سرمایهدارى دولتى رو به نابودى گذاشتند. آزادسازى خصوصى هر چند در کوتاه مدت مزایایى دارد، ولى در بلند مدت سبب ایجاد یکسرى مشکلات مىشود؛ مانند تعطیلى کارخانجات، تورم، بیکارى و کاهش حمایتهاى دولت در مورد کالاى مصرفى.
در این عرصه طرفداران اقتصاد اسلامى قائل هستند که، اقتصاد اسلامى مىتواند حتى در عالم تئورى جایگزینى براى نظریه اقتصادى سوسیالیست و بازار آزاد شود. مىتوان این اقتصاد را به گونهاى تفسیر کرد، سرمایهگذارىهایى صورت بگیرد که در عین حال هیچ بهرهاى براى قرض دادن تعلق نگیرد و سود و زیان به شکل برابر تقسیم شود. این پدیده بهطور مستقیم موجب بوجود آمدن یک توزیع درآمد برابر، در کنار سهیم شدن کارگر در سود کار مىشود.
باید دقت کرد که اقتصاد اسلامى هم مانند دیگر نظریات اقتصادى بیشتر سیاسى ـ اجتماعى است تا الاهى و بیانگر واقعیات اقتصادى است.
متفکران اقتصاد اسلامى نظریات متعددى را ارائه کردند به گونهاى که از شبیه اقتصاد سوسیال داریم تا بازار آزاد؛ در عین اینکه در اساس با دو تفکر سوسیال و سرمایهدارى خصومت دارند و بیشترین اینان اقتصاد اسلامى را به عنوان یک راه سوم مىدانند.
تفاوتهایى که بین اقتصاد اسلامى و دیگر مدلهاى اقتصادى وجود دارد این است که اولاً: رفتار در اقتصاد اسلامى باید در یک قالب خاص صورت گیرد و بُعد مادى به تنهایى داراى اهمیت نیست و این امر را به تنهایى پوچ مىدانند بدون انگیزه الاهى و خدمت به دیگران. ثانیا: در این الگو، دادن سود و بهره در برابر دادن قرض حرام و ممنوع است. به جهت اینکه آنرا یک پاداش ناعادلانه و بدون زحمت مىدانند و اهمیت عملى آن، شرکت سرمایهگذاران و سپرده داران در بانکهاى اسلامى مىشود. ثالثا: در آن مسأله زکات مطرح است که آنرا، یک مالیات اختیارى بر روى ثروت مىدانند، که تحت نظر مجامع مذهبى در امورات خیریه و پروژههاى اجتماعى قابل مصرف است و اعتقاد دارند که این باید جایگزین شبکه ناکارآمد بروکراتیک رفاه اجتماعى مورد حمایت دولتها شود.
ایشان در پایان مقاله به مدلى از انتقادات اشاره مىکند و مىنویسد؛ این مدل را مىتوان از سه بُعد ارزیابى کرد:
الف) نظرى؛ اقتصاد دانانى که در غرب تحصیل دارند، این مدل را خالى از دقت تکنیکى مىدانند و اشکال دیگر این است درحالىکه نمىتوان تابع مطلوبیت جامعه از جمع تابع مطلوبیت افراد بدست آورد، چگونه مطلوبیت مطرح مىشود. اشکال بعدى اینکه تصمیمات مشخص اقتصادى در غیاب نرخ بهره بىاستفاده مىماند و حال آنکه مدلهاى با برنامهریزى مرکزى ولو به جهت مقدار استهلاک داراى یک نرخ بهره هستند، لذا حداقل این است که اقتصاد اسلامى باید یک شیوه با ریسک پایین را ارائه کند و از اصل دادن بهره مفرّى نیست.
ب) عملى؛ آنچه که در قرآن و روایات ذکر شده است امکان احقاقش در جوامع کوچک امکان دارد، ولى در جوامع بزرگ که فعالیتها مبتنى بر اطلاعات هست، قابل تحقق نیست. لذا اولاً هیچ تعریف مشخص از عدالت و برابرى نیست و صاحب نظر آن هم مشخص نیست و ثانیا: تئورىها نسبت به اندازه و پیچیدگى جوامع مسلمانان کنونى بىاعتنا است و حال آنکه نظام بازار آزاد، داراى برنامههاى رفاهى است که سبب ثبات سیاسى ـ اجتماعى مىشود. ثالثا: سیاست پولى براى اداره همه جوامع لازم و محاسبه نرخ بهره مرکز این سیاست است.
سیاست گذارى در اتخاذ سیاستهاى مالى در این نظام دولت با مشکل مواجه است، زیرا دورههاى رکود تکرار مىشود و دولت از طریق کسرى بودجه به دنبال حل آن است که این را، از طریق استقراض از مردم، در دیگر مدلها حل مىکند و حال آنکه در نظام اسلامى بدون وجود نرخ بهره، امکان آن وجود ندارد و زکات هم که مبتنى بر ثروت است را نمىتوان جایگزین این روابط کرد.
ج) سیاسى؛ اقتصاد مدرن نیازمند حکومت مدرن و مقتدر که همه جوانب را پوشش دهد مىباشد و باید به دنبال آن بود.
با توجه به این نکات دانسته مىشود که اقتصاد اسلامى در حال ارائه اصلاح اساسى در نظام اقتصادى دنیا است. در برخى موارد شبیه تعلیمات پروتستانى، کار سخت کنار معنویت را تشویق مىکند و در صورت تلاش مىتواند همانند الگوى اقتصاد چینى و ژاپنى با سرمایهدارى غرب مبارزه کند.
تئورىهاى اقتصاد غربى نوعا از اوائل قرن 19 وارد عرصه نظرى شدهاند و حال آنکه نظریه اقتصاد اسلامى در دهه آخر قرن 12 با هدف توضیح و درمان مشکلات اقتصادى شهروندان کشورهاى اسلامى ارائه شد و این واکنشى است به دستاوردها و شکستهاى اول سرمایهدارى دولتى و بعد راه درمان سرمایهدارى دولتى بوسیله آزادسازى. و این نظریه کمک مىکند تا توانایى اخلاقى و اسلامى تحرکات ضد استعمارى دوباره احیاء گردد و موجب رشد سرمایهدارى دولتى با ویژگى عدم مرکزىسازى تحکمآمیز و سیستم بروکراتیک شدید در عین کمک کردن براى شکلگیرىانگیزه براى خلاقیت اقتصادى انفرادى و بازارها بدون عدم توجه به مشکلات و ناهنجارىهاى بازار بدون قیدسرمایه دولتى، فرم نهادى غالبى بود که بعد از تشکیل دولتهاى مستقل شرق بوجود آمد، که نمونه آن ترکیه در زمان آتاتورک و مصر در زمان جمال عبدالناصر است که با برنامههاى ضد استعمارى بر مبناء اینکه منابع طبیعى جزء ثروت عمومى است شروع کردهاند. در ابتدا موفقیتهایى را کسب کرد ولى طولى نکشید که با کاهش مشکلات مالى مواجه و سبب شد که حمایتهاى عمومى از سرمایهدارى دولتى کم شود که این دولتها به جهت تأمین مالى متکى به صادرات بوده ولى بعد از عدم تأمین سرمایه لازم (از آنجا که متکى به صادرات بودند) به سمت استقراض پیش رفتند. لذا اگر بوسیله عوامل خارجى در کالاى وى تأثیراتى مىگذاشتند، دیگر قادر به پرداخت قرضهاى خود نبوده و خود را در درون یک بحران مىدیدند و ازاین جهت عدهاى رو به سوى صندوق بینالمللى پول آوردند و بقیه رو به سیاستهاى خصوصىسازى و سرمایهگذارى خارج در کنار محدود کردن سیاستهاى اقتصادى ملى و در راستاى آن، نهادهاى سرمایهدارى دولتى رو به نابودى گذاشتند. آزادسازى خصوصى هر چند در کوتاه مدت مزایایى دارد، ولى در بلند مدت سبب ایجاد یکسرى مشکلات مىشود؛ مانند تعطیلى کارخانجات، تورم، بیکارى و کاهش حمایتهاى دولت در مورد کالاى مصرفى.
در این عرصه طرفداران اقتصاد اسلامى قائل هستند که، اقتصاد اسلامى مىتواند حتى در عالم تئورى جایگزینى براى نظریه اقتصادى سوسیالیست و بازار آزاد شود. مىتوان این اقتصاد را به گونهاى تفسیر کرد، سرمایهگذارىهایى صورت بگیرد که در عین حال هیچ بهرهاى براى قرض دادن تعلق نگیرد و سود و زیان به شکل برابر تقسیم شود. این پدیده بهطور مستقیم موجب بوجود آمدن یک توزیع درآمد برابر، در کنار سهیم شدن کارگر در سود کار مىشود.
باید دقت کرد که اقتصاد اسلامى هم مانند دیگر نظریات اقتصادى بیشتر سیاسى ـ اجتماعى است تا الاهى و بیانگر واقعیات اقتصادى است.
متفکران اقتصاد اسلامى نظریات متعددى را ارائه کردند به گونهاى که از شبیه اقتصاد سوسیال داریم تا بازار آزاد؛ در عین اینکه در اساس با دو تفکر سوسیال و سرمایهدارى خصومت دارند و بیشترین اینان اقتصاد اسلامى را به عنوان یک راه سوم مىدانند.
تفاوتهایى که بین اقتصاد اسلامى و دیگر مدلهاى اقتصادى وجود دارد این است که اولاً: رفتار در اقتصاد اسلامى باید در یک قالب خاص صورت گیرد و بُعد مادى به تنهایى داراى اهمیت نیست و این امر را به تنهایى پوچ مىدانند بدون انگیزه الاهى و خدمت به دیگران. ثانیا: در این الگو، دادن سود و بهره در برابر دادن قرض حرام و ممنوع است. به جهت اینکه آنرا یک پاداش ناعادلانه و بدون زحمت مىدانند و اهمیت عملى آن، شرکت سرمایهگذاران و سپرده داران در بانکهاى اسلامى مىشود. ثالثا: در آن مسأله زکات مطرح است که آنرا، یک مالیات اختیارى بر روى ثروت مىدانند، که تحت نظر مجامع مذهبى در امورات خیریه و پروژههاى اجتماعى قابل مصرف است و اعتقاد دارند که این باید جایگزین شبکه ناکارآمد بروکراتیک رفاه اجتماعى مورد حمایت دولتها شود.
ایشان در پایان مقاله به مدلى از انتقادات اشاره مىکند و مىنویسد؛ این مدل را مىتوان از سه بُعد ارزیابى کرد:
الف) نظرى؛ اقتصاد دانانى که در غرب تحصیل دارند، این مدل را خالى از دقت تکنیکى مىدانند و اشکال دیگر این است درحالىکه نمىتوان تابع مطلوبیت جامعه از جمع تابع مطلوبیت افراد بدست آورد، چگونه مطلوبیت مطرح مىشود. اشکال بعدى اینکه تصمیمات مشخص اقتصادى در غیاب نرخ بهره بىاستفاده مىماند و حال آنکه مدلهاى با برنامهریزى مرکزى ولو به جهت مقدار استهلاک داراى یک نرخ بهره هستند، لذا حداقل این است که اقتصاد اسلامى باید یک شیوه با ریسک پایین را ارائه کند و از اصل دادن بهره مفرّى نیست.
ب) عملى؛ آنچه که در قرآن و روایات ذکر شده است امکان احقاقش در جوامع کوچک امکان دارد، ولى در جوامع بزرگ که فعالیتها مبتنى بر اطلاعات هست، قابل تحقق نیست. لذا اولاً هیچ تعریف مشخص از عدالت و برابرى نیست و صاحب نظر آن هم مشخص نیست و ثانیا: تئورىها نسبت به اندازه و پیچیدگى جوامع مسلمانان کنونى بىاعتنا است و حال آنکه نظام بازار آزاد، داراى برنامههاى رفاهى است که سبب ثبات سیاسى ـ اجتماعى مىشود. ثالثا: سیاست پولى براى اداره همه جوامع لازم و محاسبه نرخ بهره مرکز این سیاست است.
سیاست گذارى در اتخاذ سیاستهاى مالى در این نظام دولت با مشکل مواجه است، زیرا دورههاى رکود تکرار مىشود و دولت از طریق کسرى بودجه به دنبال حل آن است که این را، از طریق استقراض از مردم، در دیگر مدلها حل مىکند و حال آنکه در نظام اسلامى بدون وجود نرخ بهره، امکان آن وجود ندارد و زکات هم که مبتنى بر ثروت است را نمىتوان جایگزین این روابط کرد.
ج) سیاسى؛ اقتصاد مدرن نیازمند حکومت مدرن و مقتدر که همه جوانب را پوشش دهد مىباشد و باید به دنبال آن بود.
با توجه به این نکات دانسته مىشود که اقتصاد اسلامى در حال ارائه اصلاح اساسى در نظام اقتصادى دنیا است. در برخى موارد شبیه تعلیمات پروتستانى، کار سخت کنار معنویت را تشویق مىکند و در صورت تلاش مىتواند همانند الگوى اقتصاد چینى و ژاپنى با سرمایهدارى غرب مبارزه کند.