آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

بخش بزرگى از تجربه مدرنیته ایرانى که من به آن نوسازى برون زا مى‏گویم را مى‏توان حاصل تعامل سه عنصر با یکدیگر دانست. اول نگاه روشن‏فکر ایرانى به مدرنیته است، که حاصل آن الگوى نوسازى کلاسیک مى‏باشد مانند پاسخ به این‏که چرا جوامع دیگر مدرن شده‏اند و ما نشده‏ایم؟ همچنین نوسازى توسط حکومت‏هاى اقتدارگرا و تحت الحمایه و عملکرد آنها به عنوان عناصر دیگر است. ویژگى‏هاى نوسازى کلاسیک بر شش مورد تقسیم مى‏شود: الف) سنت و تجدد دو قطب مخالف‏اند؛ ب) جوامع از مراحل پایین به مراحل عالى‏تر حرکت مى‏کنند؛ ج) مترادف شدن مفهوم مدرن، با آمریکا و اروپا؛ د) علت مدرن شدن تناسب ارزش‏هاى فرهنگى جامعه با این تحول بوده است؛ ه) نظریه‏ها فارق از تفاوت جوامع مختلف و به صورت کلى بیان مى‏شوند؛ و) تنها یک راه براى مدرن شدن وجود دارد و آن مدرنیته خطى است. حاصل نوسازى کلاسیک تک‏گویى مدرنیته در مقابل گفت‏وگوى مدرنیته است. در تک‏گوى مدرنیته، ما فقط شنونده‏هاى منفعل‏گفته‏هاى‏سخنگویان مدرنیته هستیم. در این الگوى نوسازى، کلاسیک توسط حکومت و از بالا اجرا مى‏شود؛ این الگو پیشرو نیست و باعث دو قطبى شدن جامعه مى‏شود. حکومت‏هاى اقتدارگرا هیچ تفکیکى بین محصولات و ریشه‏هاى مدرنیته قائل نمى‏شوند و رشد بنیادگرایى برون‏زا ارتباط مستقیم با نوسازى برون‏زا دارد. اما در کشورهاى غربى، ابتدا ریشه‏هاى مدرنیته شروع به بالیدن مى‏کند و محصولات خود را بارور مى‏کند. آشنایى ما با مدرنیته، حاصل شکست از روسیه در جنگ‏هاى سیزده ساله بوده و بعد از آن تحقق مدرنیته در قالب نوسازى برون‏زا بود و تا 50 سال ادامه داشت. انقلاب ایران واکنشى در برابر مدرنیته یا بنیادگرایى نبود. نوسازى کلاسیک اکنون نه استحکام نظرى دارد و نه اعتبار عملى، به همین دلیل در نوسازى جدید بسیارى از عناصر تشکیل دهنده الگوى کلاسیک زیر سؤال رفته. اگر نسل جوان ما امروزه به دنبال مدرنیته، است باید به جاى نوسازى برون‏زا به الگوى نوسازى درون زا فکر کند؛ که در این نظر، ما بیشتر به ریشه‏هاى مدرنیته مى‏پردازیم تا محصولات. به نظر من در تمام کشورهاى اسلامى، تنها راه مقابله با بنیادگرایى، روشن‏فکرى دینى است، که کارکردهاى بى‏بدیلى دارد، به ویژه در مسأله ارتباط و گذر از سنت.

تبلیغات