آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده در ابتداى مقاله یادآورى مى‏کند که با اقتباس نظریات اخلاقى از یونانیان و به ویژه از ارسطو از لحاظ تاریخى، قابل اثبات است. اندیشه‏هاى یونانیان در مراحل اول از طریق ترجمه‏هاى متون فلسفى آنان، در بین مسلمانان رواج پیدا کرد. وى به بیان روند این اقتباس و چگونگى شکل‏گیرى آن اشاره‏اى مى‏کند و سپس به نقد و بررسى آن مى‏پردازد.
ایشان بیان مى‏کنند که، این موضوع در نوشته‏هاى پراکنده اخلاقى تا امروز هم بدون نقد مورد استفاده قرار مى‏گیرد. از آنجا که این نظریات را علماى اسلامى ذکر مى‏کنند، به عنوان دیدگاه‏هاى نظرى اسلام در مورد اخلاق مورد استفاده قرار مى‏گیرد.
اقتباس نظریات اخلاق یونانیان تا عصر غزالى با شیفتگى همراه بوده، ولى غزالى باب نقد اندیشه‏هاى غیردینى را باز کرد و از آن به بعد تا حدودى فعالیت علمى اخلاق دقیق‏تر انجام گرفت. از غزالى به بعد روح عرفیت و سکولار در متون اخلاقى مسلمانان تضعیف شد.
جداى از همه آنچه گفته آمد، اقتباس از اخلاق ارسطویى با ابهام و برداشت‏هاى متفاوت انجام گرفت. به عنوان مثال، در مورد تقسیم عقل به عقل عملى، نظرى و معانى هر یک، بسیار مشوّش است. بعضى مثل ظاهر کلامِ ارسطو عقل عملى را نوعى ادراک جزئى و بعضى مثل غزالى عقل عملى را صرف اشتراک لفظى گرفته‏اند. برخى دیگر کلمات و بیانات اخلاقى کتب علمى اخلاق، بیشتر به خطابه مى‏ماند. در یک بحث علمى حتى در میان فلاسه به درستى مفاهیم حکمت یا عقل عملى توضیح داده نشده است؛ آیا دو نوع مُدرک داریم یا به عقل عملى مسامحتا عقل گفته شده است؟
ایشان در ادامه مقاله به نقل و اقوال مربوط به عقل از دیدگاه بزرگان مى‏پردازد و مى‏نویسد: صاحب تعلیقات بر نهایة الحکمه عقل عملى را به سه دسته تقسیم مى‏کند؛ الف) قوه‏اى که احکام متعلّق به اعمال انسان را درک مى‏کند. در مقابل عقل نظرى که سایر احکام را درک مى‏نماید و توجهى به احکام جزئى ندارد. این مطلب از کلام فارابى استفاده شده است. ب) تحول عملى قوه‏اى است که فقط احکام جزئیات را درک مى‏کند. این تفسیر شیخ و صدرالمتألهین است. ج) قوه‏اى است که چیزى را درک نمى‏کند و فقط کارش تصرف در قواى بدن است و این کلام بهمنیار است. د) عقل عملى احکام اعتبارى متعلق به عمل را درک مى‏کند؛ احکامى که برهانى نیست.
وى در انتهاى مقاله نفس را از منظر ارسطو مورد بررسى قرار مى‏دهد و مى‏نویسد: ارسطو نفس را بر دو قسم تقسیم مى‏کند؛ نفس متعقّل و نفس غیرمتعقّل. غیرمتعقّل به دو بخش نفس نباتى و حیوانى تقسیم مى‏شود. جنبه غیرمتعقّل نفس اختیار تحت تأثیر نفس ناطقه قرار مى‏گیرد.
ایشان در پایان مقاله این‏طور بیان مى‏کنند که: عبارات مربوط به مبانى اخلاق در کتب اخلاقى، بسیار مشوّش و مبتنى بر طبیعیّات قدیم است. مکانیسم عمل مشخص نیست و بیشتر از طریق آثار و غایات رفتار تبیین مى‏شود. به هر صورت که شده مى‏خواهند صفات و ویژگى‏هاى رفتارى انسان را تحت یکى از قوا درآورند. آیا انسان فقط ویژگى شهوانى و غضبى دارد؟ چگونه مى‏توان این همه صفات اخلاقى را ناشى از قوه شهوى یا قوه غضبى در آورده و آن‏را توجیه کرد؟ اصولاً معنى دقیق شهوت و غضب چیست؟

تبلیغات