آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده در ابتداى مکالمه ضمن برشمردن دموکراسى به عنوان معضل بنیادین که تأثیرگذار در جامعه مى‏باشد و این دموکراسى در جامعه ما همیشه در حالت شبهه مدرن قرار داشته دو خصوصیت را نام مى‏برد:
الف) ورود به قدرت و ایجاد دولت اصلاحات؛ ب) تغییر حاکمیت راه به جایى نمى‏برد و راه حل آن صرفا ایجاد تقویت حوزه عمومى است، که تحقق آن بوسیله وجود حاکمیتى حوزه عمومى ساز و وجود نیروهایى قدرتمند براى ایجاد تعادل میان حاکمیت، مردم و روشن‏فکران است. در این مسیر شرط اصلى همکارى با هر دولتى را تقویت حوزه عمومى و اصالت دادن به احزاب را مى‏توان نام برد که راه‏برد جبهه مشارکت و ملى و مذهبى را نقد و بررسى قرار داد.
اینان دو گروه از طبقه متوسط ایران شمرده مى‏شوند، که منافع طبقاتى آنان در تحقق دموکراسى در جامعه است با این تفاوت، مشارکت گروهى در حاکمیت هستند ولى ملى ـ مذهبى خارج آن و این سبب مى‏شد که مشارکتى‏ها از امکانات تبلیغاتى و فعالیتى بیشتر برخوردار باشد، زیرا که از امکانات رسانه‏هاى دولتى و مطبوعاتى برخوردار بودند.
در دوران انتخابات نهم ریاست جمهورى براى اینکه به حاشیه رانده نشوند و منافعشان حفظ شود، مشکلاتى را به وجود آورد.
1. این رفتار ریشه در آرمان‏گرایى دارد که این آرمان‏گرایى را با نوعى رادیکالیسم در بدنه خود حمل کرده است.
مشکل دموکراسى در این نیست، ذهنیت و عینیت است به طورى که نیروها براى بقاء به زیست جنینى تن داده و زمانى که فضا باز مى‏شود به جاى سامان دادن به نیرو به فکر توسعه مى‏افتند. لذا این نگاه مشارکت یعنى دستور عملى براى کامیابى خود و جامعه، بوسیله تحقق دموکراسى از طریق ماندن در قدرت، به دلیل صنعت حوزه عمومى در جامعه بسیار پرمناقشه است. اگر جریانى خواهان بقاء است، چرا از یک سو با دادن شعارهاى رادیکال جریان خود را ضعیف مى‏کند و از سوى دیگر خواهان بقاء در حاکمیت است که این تناقض مى‏تواند دو دلیل داشته باشد:
1. توهم این‏که نیروى تعیین کننده در حاکمیت هستند و حال آن‏که تحقق دموکراسى وابسته به رفتار درست و سنجیده است نه توهم تعیین کنندگى.
2. ناهماهنگى میان بینش رادیکال و منافع آنان به این‏که رهبرى مشارکت در عین نشان دادن بینش رادیکال ولى در بِزَنگاه بر اساس منافع حرکت مى‏کنند ولى بدنه آن این‏گونه نیست و خواهان تبلیغ بینش رادیکال خود و عمل به آن هستند که اقل خواسته اینان ورود به دموکراسى به همراه ملى ـ مذهبى‏هاست.
لذا مشارکت براى بقاء در حاکمیت، باید تکلیف خود را بدانند زیرا که بقاء، نیازمند لوازماتى است و به جهت همین ناهماهنگى در بدنه و رهبرى بوده که اولین شکست خود را در انتخابات دومین شوراها در تهران به جهت عدم اتحاد با کارگزاران متحمل شدند، چنان‏که خود هم به آن اعتراف کردند و این صرفا بدان جهت بوده که خود را نیرو تعیین کننده مى‏دانستند.
حال سؤال این است که، چرا مشارکت ابتدا خود را تضعیف مى‏کند در عین این‏که خواهان بقاء در حاکمیت بوده و این مشکلى است که مشارکت باید آن‏را حل کند و صرف ضعف حوزه عمومى براى ماندن در حاکمیت عاملى نیست که به توان به راحتى از کنار آن گذشت. درحالى‏که خروج از حاکمیت، با فروپاشى حزب همراه است. لذا حزب مى‏بایست:
1. از حاشیه دولت و حاکمیت به سوى حوزه عمومى توجه کند و سازمان حزبى را گسترش دهد.
2. به سوى واقعى شدن نگاه خود از قدرت و توان حزب برود تا از توهم تعیین کنندگى خارج شود.
اگر این را توجه نکنند، حزب صرفا منتهى به منافع سران مى‏شود. از سوى، دیگر جریاناتى مانند ملى ـ مذهبى‏ها نیازمند به شکاف از بالا دارند و این مى‏بایست قانون‏مند باشد و غیرآن یعنى نه شکاف اجبارى و نه در هم رفتن شکاف‏ها، مطلوبیتى ندارند.
براین‏اساس تعامل راه بردى میان مشارکت ملى ـ مذهبى‏ها، تقویت حوزه عمومى از طریق نمادسازى مدنى و تقویت توان احزاب و جریانات سیاسى است، که این بقاء مشارکت در حاکمیت و زیستن ملى ـ مذهبى‏ها را در حوزه عمومى ضعیف توجیه مى‏کند.

تبلیغات