عقل گریزی عرفان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
معرفت فلسفى، ش 8، تابستان 84
در این نوشتار سعى شده است، تا پاسخى مناسب براى این پرسش پیدا شود که، آیا احکام عرفانى برآمده از شهود شخصى عارف متناقضاند یا ظاهرى تناقضآمیز دارند و در ذات آنها تناقضى وجود ندارد؟ و به تعبیر دیگر آیا عرفان با عقل و فلسفه سازگار است؟ و بهطور کلى آیا عرفان اسلامى عقلگریز است یا عقلپذیر؟ مقاله حاضر مىکوشد تا با مراجعه به دیدگاه آقاى و.ت.استیس در فصل پنجم کتاب «عرفان و فلسفه» به این موضوع مهم بپردازد. از دیدگاه نویسنده، مقاله تجربه عرفانى، به دلیل ژرفا و پیچیدگى مشهودات خود، پرسشهایى را فراروى فیلسوفانى که در وادى فلسفه عرفان گام نهادهاند، برانگیخته است. یکى از این پرسشها، پارادکسیکال بودن آموزههاى عرفانى، همچون وحدت شخصیه وجود است. عارفان گاه مىگویند حقیقت هستى هم عین اشیا است و هم غیرآن و گاه از مشهودات خود چنین تعبیر مىکنند: او هم واحد است و هم در دل کثیر حاضر بوده و کثیر است، هم متشخص است و هم نامتشخص، دلبر حقیقى در عین ظهور، باطن و در عیوبطون، ظاهر است. نویسنده مقاله، دیدگاه آقاى استیس را که مىگوید: «عرفان طور وراى طور عقل است» را نقد کرده و جنبههاى متعددى از عرفان عقلى اسلامى را بیان مىکند و معتقد است که عرفاى حقیقى همان عقلاى حقیقى در عالم اسلام بوده و هستند.
نویسنده مقاله به سخنان استیس در فصل هفتم کتاب «عرفان و فلسفه»، مبنى بر متناقض بودن دیدگاههاى عرفانى و همچنین ناسازگارى دادههاى عرفانى با عقل فلسفى را نقل و سپس نقد مىکند و از ساحت عرفان اسلامى و عقلى بودن آن دفاع لازم را مىنماید. وى اشتباه بزرگ استیس را، درک نادرست وحدت اطلاقى در عرفان اسلامى دانسته و معتقد است که، وى نمىتواند تصور کند که اگر همه جهان و کثرات و کثرتشان پابرجا باشد، چگونه عین آن واحدند و از این روى در پاسخ به این ایراد در برابر عارفان، نوع نگرش غیرعارفان را اینگونه بیان مىکند: در این جهان، کثرت به صورت یگانه جلوهگر نیست، همچنین تمایز و تفرقه محو نشده است. نویسنده مقاله در 7 فصل به نقد دیدگاههاى استیس درباره نسبت بین فلسفه و عرفان پرداخته است.
درآمدى بر نقش اسلام در حل بحرانهاى سیاسى ـ اجتماعى
محمد خطیبى کوشکک
فصلنامه حصون، ش 5، پاییز 84
در این نوشتار سعى شده است، تا پاسخى مناسب براى این پرسش پیدا شود که، آیا احکام عرفانى برآمده از شهود شخصى عارف متناقضاند یا ظاهرى تناقضآمیز دارند و در ذات آنها تناقضى وجود ندارد؟ و به تعبیر دیگر آیا عرفان با عقل و فلسفه سازگار است؟ و بهطور کلى آیا عرفان اسلامى عقلگریز است یا عقلپذیر؟ مقاله حاضر مىکوشد تا با مراجعه به دیدگاه آقاى و.ت.استیس در فصل پنجم کتاب «عرفان و فلسفه» به این موضوع مهم بپردازد. از دیدگاه نویسنده، مقاله تجربه عرفانى، به دلیل ژرفا و پیچیدگى مشهودات خود، پرسشهایى را فراروى فیلسوفانى که در وادى فلسفه عرفان گام نهادهاند، برانگیخته است. یکى از این پرسشها، پارادکسیکال بودن آموزههاى عرفانى، همچون وحدت شخصیه وجود است. عارفان گاه مىگویند حقیقت هستى هم عین اشیا است و هم غیرآن و گاه از مشهودات خود چنین تعبیر مىکنند: او هم واحد است و هم در دل کثیر حاضر بوده و کثیر است، هم متشخص است و هم نامتشخص، دلبر حقیقى در عین ظهور، باطن و در عیوبطون، ظاهر است. نویسنده مقاله، دیدگاه آقاى استیس را که مىگوید: «عرفان طور وراى طور عقل است» را نقد کرده و جنبههاى متعددى از عرفان عقلى اسلامى را بیان مىکند و معتقد است که عرفاى حقیقى همان عقلاى حقیقى در عالم اسلام بوده و هستند.
نویسنده مقاله به سخنان استیس در فصل هفتم کتاب «عرفان و فلسفه»، مبنى بر متناقض بودن دیدگاههاى عرفانى و همچنین ناسازگارى دادههاى عرفانى با عقل فلسفى را نقل و سپس نقد مىکند و از ساحت عرفان اسلامى و عقلى بودن آن دفاع لازم را مىنماید. وى اشتباه بزرگ استیس را، درک نادرست وحدت اطلاقى در عرفان اسلامى دانسته و معتقد است که، وى نمىتواند تصور کند که اگر همه جهان و کثرات و کثرتشان پابرجا باشد، چگونه عین آن واحدند و از این روى در پاسخ به این ایراد در برابر عارفان، نوع نگرش غیرعارفان را اینگونه بیان مىکند: در این جهان، کثرت به صورت یگانه جلوهگر نیست، همچنین تمایز و تفرقه محو نشده است. نویسنده مقاله در 7 فصل به نقد دیدگاههاى استیس درباره نسبت بین فلسفه و عرفان پرداخته است.
درآمدى بر نقش اسلام در حل بحرانهاى سیاسى ـ اجتماعى
محمد خطیبى کوشکک
فصلنامه حصون، ش 5، پاییز 84