آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مقاله حاضر که در واقع نوشتار سخنرانى دکتر همایون همتى است، درباره تمایز و تکثرات عرفان‏هاى دینى و غیردینى بحث مى‏کند.

متن


کیهان فرهنگى، ش 227 و 228، شهریور و مهر 84
چکیده: مقاله حاضر که در واقع نوشتار سخنرانى دکتر همایون همتى است، درباره تمایز و تکثرات عرفان‏هاى دینى و غیردینى بحث مى‏کند.
عرفان در اسلام در سیطره مکتب محى‏الدین ابن‏عربى تعریف شده به «دانشى که درباره خداوند سخن مى‏گوید». علم و معرفت به خداوند و اسماء و صفات و آثار و تجلیات و شئون خداوند است از طریق علم حضورى». درباره تصوف نیز باید دانست، که گاهى با عرفان یکى گرفته مى‏شود و گاهى بین این دو فرق مى‏گذارند. امروز هم در آثار محققان غربى، براى عرفان اسلامى، از واژه سوفیسم «Sufism» و «Sufi» و «Sufi order» استفاده مى‏شود، نه واژه «Mysticism» که عام است.
امروز محققان معتقدند که، تعبیرهاى «Mysticism» و یا «Gnosticism» با تصوف اسلامى فرق دارند و به نظر من، درست هم هست. البته در آثار عرفان گذشته ما، این تفاوت به چشم نمى‏خورد. در قدیم، تصوف که مى‏گفتند، عرفان را مراد مى‏دانستند و عرفان که مى‏گفتند، مراد همان تصوف بود یا گاهى نیز علوم و معارف صوفیه، مى‏گفتند، که مقصودشان همان عرفان بود. اما از یک جایى به بعد، عرفان به تشکیلات و دستگاه داراى سلسله مراتب خاصى تبدیل شد و براى مطالعه اجتماعى، این نهضت و تشکیلات و دستگاه اجتماعى خاص، به شکل یک نهاد و سازمان مشخص و متمایز درآمد. گفتند، تصوف جداست و عرفان هم جدا. امروز، هر گاه اشاره به محتواى شناختارى و معرفتى (Epistemic cognitive) عرفان شود، تعبیر انگلیسى «Mysticism» به‏کار مى‏رود و هر گاه اشاره به جنبه اجتماعى آن به عنوان یک نهضت، گروه و تشکیلات خاص با سلسله مراتب ویژه، مثل: قطب، پیر صحبت، پیر مراد و مرشد و مریدان و حلقه ذکر و مناسک و آداب مخصوص خرقه‏پوشى و خانقاه‏نشینى و غیره شود، آن‏را «تصوف» و به انگلیسى «Sufism» مى‏گویند.
نکته مهمى که در عرفان اسلام هست، به‏خصوص در نقطه عطف آن، یعنى ظهور مکتب ابن‏عربى که عرفان را، مفهومى (Conceptualize) و فلسفى‏مآب کرد. این صورت‏بندى مفهومى عرفان، براى نخسیتن بار به عنوان یک علم مدون «Seience» و یک دانش تمام عیار، معمولاً گفته مى‏شود، به توسط ابن‏عربى آغاز شده است.
از نظر هدف و غایت و نهایت سیر، غرض و غایت عرفان اسلامى، دیدار خداست و فناء فى اللّه‏. این عرفان توحیدى است.
در عرفان مسیحى، عقیده بر این است که هدف سیر عرفانى، در نهایت، «اتحاد با عیسى مسیح» (Union Whith Christ) یا «روح القدس» است. لذا در عرفان مسیحى برخلاف عرفان اسلامى، جاى نظرورزى نیست. یعنى چیزى به نام «عرفان نظرى» به مثابه یک علم در مسیحیت، به وجود نیامده است.
از اهمیت عرفان اسلامى نباید غفلت کرد. بسیارى از کسانى که در دنیا به مطالعات اسلامى جذب شده‏اند، یا تغییر دین داده و مسلمان شده‏اند، مثل: فریتیوف شووان در اثر جذابیت عرفان اسلامى بوده است. در اثر همین نیازهاى روحى و معنوى، یک نوع بدلى از عرفان به وجود آمده است، که آن‏را «عرفان عصر جدید» مى‏نامند که موضوع اصلى بحث ما در اینجاست. فرقه‏هاى عرفانى جدید، معبد خاص خودشان را دارند. مناسک و تکنیک‏هاى پرستش و مراقبه و مدیتیشن خودشان را دارند. هدف این فرقه‏هاى عرفانى هم، دست‏یابى به قدرت‏هاى غیرعادى یا شفابخشى (Healing) یا آرامش روانى (Tranquility) در برابر اضطراب‏هاست و اصلاً، خدا، دین، معاد، بندگى و آخرت، براى آنها مطرح نیست.
اشاره
1. ایشان اظهار کرده‏اند که «عرفان در اسلام در سیطره مکتب محیى‏الدین ابن‏عربى تعریف شده» درحالى‏که به اعتراف ابن‏عربى، همه مسائل را از خاندانِ پاک پیغمبر برگرفته است و (به تعبیر ابن عربى) امیر سالکان على علیه‏السلام ، معرفت و عرفان را تعریف نموده است.
2. صورت‏بندى مفهومى عرفان:
صورت‏بندى مفهومى عرفان برخلاف دیدگاه نویسنده، توسط ابن‏عربى نبوده است قبلاً از ابن‏عربى، تبیین و تشریحِ مسائل و سیستمِ عرفان عملى و نظرى توسط حلاج، با یزید، خواجه عبداللّه‏ انصارى، جنید بغدادى و ابن‏فارض، چه در قالب اشعار فارسى و عربى، و چه در قالب تک نگاره‏هاى عرفانىِ رمزىِ بیانى (صرفا بیان مکاشفات) و برهانى شکل یافته بود. و جایگاه برجسته محیى‏الدین به انسجام بخشیدن و جامعیت عملى و نظرى او برمى‏گردد.
3. علم مدون:
نویسنده در بیان پیشگام بودنِ ابن عربى در تدوین عرفان اسلامى، تعبیر (Science) را به‏کار برده، که مناسب علوم تجربى و حسى است نه عرفان که متکى بر مشاهدات درونى.
4. تمایز عرفان اسلامى و مسیحى:
نویسنده محترم تنها عامل شکل‏گیرى دانش مدوّنِ عرفانِ عملى و نظرى در اسلام و عدم شکل‏گیرى آن در مسیحیت را، خدامحور بودن اسلام و عرفانِ اسلام و خدامحور نبودنِ ادیانِ دیگر و عرفانشان معرفى کرده است. درحالى‏که علل و عوامل بسیار اساسى و پیچیده‏اى در این زمینه وجود دارد، که از آن جمله مى‏توان، به آموزه‏هاى معنوى و عرفانى قرآن و روایات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و اهل بیت طاهرینش اشاره نمود.
5 . عاملِ اصلى به وجود آمدن عرفان جدید:
نویسنده محترم، نیازهاى روحى و معنوى را به عنوان مهم‏ترین عاملِ به وجود آمدنِ عرفان عصر جدید مطرح کرده است. درحالى‏که دانشِ عرفانِ عصر جدید و همه دانش‏هاى مربوط به مدرنیسم و پست‏مدرنیسم، مثل فلسفه جدید (شاخه‏هاى معرفت‏شناسى، جامعه‏شناسى، فلسفه تاریخ، فلسفه علم، اخلاق و...) و علوم تجربى، بر اساس نیازها و اقتضاهاى تفکر نوین شکل‏گرفته است. تفکرى که انسان محور، با انگیزه و هدفِ تسخیر طبیعت، معطوف به تجربه، و کاملاً مادى مى‏باشد. و همه مسائل هستى را، با ابعادِ انسانى و مادى نگریسته و تبیین مى‏کند. ازاین‏رو عرفان جدید نیز بر اساس اقتضاهاى انسان مادى شکل‏گرفته و تدوین یافته است نه مسائل روحى و معنوى.
6. تمایز عرفان‏ها:
اگر وجه تمایز عرفان‏ها را، در مناسک آنها بجوییم، به شدت راه خطا را پیموده‏ایم؛ زیرا، مناسک بر اساس نگرشِ ماده‏گرایانه (ماتریالیسمى) یا ماوراى ماده گرایانه (ملکوت‏باورانه) تفاوتى اساسى خواهند داشت. براین‏اساس مناسکِ عرفان‏هاى دینى و به ویژه عرفان اسلامى، براى تکامل روحى و معنوى است. درحالى‏که مناسک عرفان‏هاى جدید براى تسخیر طبیعت انسان و به ظهور رساندن نیروهاى طبیعى بشر است.

تبلیغات